پزشکیکه میخواست قاسمسلیمانی رابکشد
قاسم سليماني چند ماه مجروح بود و کسی اطلاع نداشت کجاست . بعدها مشخص شد که در مشهد بستري بوده است. يک پزشک منافقي بود که نميخواست او را مداوا کند. شکم او را باز گذاشته بود و بحران پیدا کرده بود. در حقیقت آن از خدا بیخبر ميخواست او را بکشد.
کد خبر :
408264
به گزارش گروه سیاسی فردا٬ صادق خزاری در گفتوگویی نوروزی خاطراتی را از آشنایی خود با قاسم سلیمانی اشاره کرد و گفت: «قاسم سليماني روستا زاده ای خود ساخته از کرمان بود و از پايينترين سطوح بسيج وسپاه شروع کرد و امروز به بالاترين قسمت فرماندهي نظامي رسيده است. نه ياري داشت، نه ياوري، نه رانتي و حامياي. قاسم سليماني خود را در جنگ و حماسه دفاع مقدس نشان داد. چندبار مجروح شد. همين امروز هم بخشي از دستش مشکل دارد و جانباز است.»
وی در گفتوگو با خبرآنلاین درباره مجروحیت او نیز میگوید: «قاسم سليماني چند ماه مجروح بود و کسی اطلاع نداشت کجاست . بعدها مشخص شد که در مشهد بستري بوده است. يک پزشک منافقي بود که نمي خواست او را مداوا کند. شکم او را باز گذاشته بود و بحران پیدا کرده بود. در حقیقت آن از خدا بی خبر ميخواست او را بکشد. يک پرستار کرماني اين را فهميد و جاي او را عوض کرد. بعد از آن هم بچه هاي هم دوره اش مثل شهيد موحدی کرمانی و دیگران رفتند و او را نجات دادند.»
خزاری میگوید: «از دوران جنگ من خدمت قاسم سلیمانی و باقر قالیباف و برخي از دوستان ديگرمان ارادت دارم. من با قاسم سليماني، مرحوم شهيد باقري ( حسن افشردي)، مرحوم شهيد خرازي، حاج همت، شهيدان باکري، آقاي محسن رضايي، آقاي شمخاني، آقا رحيم ( سردار رحيم صفوي) و دوستان ديگري که بعضي از آنها هنوز هستند و برخي از آنها هم شهيد شده اند، آشنايي دارم. در ميان اين ها يک دردانه اي بود به نام قاسم سليماني. همه اين ها خوبند. همه اين ها کساني هستند که حق حيات معنوي گردن ملت ايران دارند و من به تک تک این دوستان ارادت دارم.»
این دیپلمات و فعال سیاسی همچنین درباره وقایع سال ۸۸ میگوید: «در رابطه با وقايع سال هاي ١٣٨٨ من آن روزها با خيلي از دوستان در تماس بودم. با آقاي هاشمي رفسنجاني و دكتر روحاني و چهره هاي مطرح ديگر رايزني داشتيم. براي حل مسايل حتي آقاي حاج قاسم سليماني و دكتر باقر قاليباف سعي ميكردند ماجرا را كنترل كنند تا خداي ناكرده كار از دست نرود. حتي بصورت جدا و يا برخي اوقات آقايان سليماني و قاليباف با هم و گاهي جدا با بزرگان براي برون رفت از بحران رايزني مي كردند. روز راهپيمايي ما رفتيم در سطح شهر گشتيم و برگشتيم به شهرداري. نميشد جمعيت را تخمين زد.»
صادق خرازی درباره شخصیت حاج قاسم میگوید: «سليماني سرچشمه محبت، مهرباني و معرفت است. در دوراني که من بیمار بودم، قاسم (شايد بلااستثنا) هفتهاي يکي دوبار بالاي سر من بود. در دوراني بود که من کمتر ميتوانستم تشخيص بدهم، او، باقر قاليباف و برخي از دوستان ديگرمان هميشه بالاي سر من بودند. محبت، معرفت، بزرگي و شکوهي که در اين آدم هست با هيچ کسي قابل مقايسه نيست. اگر کسي مشکلي داشته باشد، قاسم با همه وجودش ميرود و به او خدمت ميکند. قاسم نه اهل خط است و نه اهل خط بازي. او يک انسان فداکاري است که عاشقانه ميخواهد وظيفهاش را انجام دهد. قاسم سليماني به لحاظ فکري هم
انسان بسيار قوياي است. ظرفيت و استعداد قاسم سليماني خيلي بيشتر از اين حرفهاست. ببينيد که يک تنه او در لبنان، عراق، سوريه، مصر، يمن، افغانستان و در سرحدات ما چه کار کرده است. سليماني يک چهره فداکار، ملي و فراملي است و استوانه مجاهدت و رشادت است. آنچه که قاسم سليماني را از ديگران متمايز ميکند در پديده ذهن قدرتمند و اخلاق و معرفت بيپايان اوست. اخلاق و گنجينه فضايل و مهرباني او پايان ندارد. اين مهمترين مولفه و مشخصه آقاي سليماني است.»
او در ادامه میگوید: «ببينيد همه ما خيلي تغيير كردهايم برخي يا اكثر بچههاي جنگ به تحصيل پرداختند برخي داري مدارج بالا شدند برخي فرماندهان جنگ در سپاه وبسيج حتي زمان دفاع مقدس ديپلم نداشتند اما هوش و قدرت و ذهن استراتژيكي داشتند و توانسته بودند معادله نظامي همه سازمانهاي كلاسيک و ارتش منطقه و فراتر از منطقه را بههم بريزند. ما بايست به همان اخلاصها و ايثارها برگرديم. من خودم رو ميگويم و نميخواهم كسي را متهم كنم. بهزعم من، بعد از جنگ عجيب غرق در زندگي و مدرک و دنيا شديم. بايست به اخلاص و ايثار آن دوران برگرديم. قاسم زندگياش راتغيير نداد. بسياري
از رزمندگان خوي ساده زيستي را حفظ كردند و خداوند هم عجيب به آنها نصرت داده است. امروز قدرت باز دارندگي ما در همين فرماندهان و برادران عظيم الشان است. ما يك قاسم نداريم قاسم نماد و اسوه است. هزاران قاسم وجود دارند و اينها اسطورههاي واقعي امامپسند بودند؛ نه من و امثال من. يك تار موي قاسمها به من و امثال من ترجيح دارد اينها سرمايه كشورند.»