صاحب عجیبترین خانه ایران!
محمد شافعی مردی است که برای فرار از فضای بسته خانه های آپارتمانی به کلبه چوبی پناه برده که می تواند آن را به هرجایی که دلتنگ شد ببرد.
مهر:خانه خریدن شاید یکی از بزرگترین اهداف اقتصادی خانواده هاست که برای رسیدن به این موضوع تمام تلاششان را انجام می دهند. سالها پس انداز می کنند وام می گیرند تا بتوانند خانه شان را در دل محله محبوبی که دوستش دارند بگیرند. اما محمد شافعی پیرمرد ۶۷ ساله تهرانی اینطور نیست. او دوست دارد خانه اش سبک باشد تا با خودش همراه شود. خانه ای که شاید روزی در شمالی ترین محله پایتخت باشد و روزی دیگر در یکی از جنوبی ترین محله های شهر. خانه ای که احتمالا کوچکترین خانه دنیاست اما آقای شافعی آسوده ترین شب هایش را در آنجا گذرانده است.
از آپارتمان و خانه های سیمانی متنفرم
محمد شافعی زاده متولد تهران است. تا کلاس چهارم بیشتر درس نخوانده چون حس و حال درس خواندن نداشته و همین موضوع باعث شد از مدرسه اخراج شود. شافعی سالها در شغل دوزندگی و تودوزی خودروها فعالیت کرده است و حالا می خواهد فقط استراحت کند و به علاقه هایش برسد. «بخاطر فشار زندگی و خستگی روحی و روانی، بیمار شدم. پس از ترخیص از بیمارستان با کمک پسرم آپارتمان کوچکی در منطقه سبلان خریدم و چون عاشق طبیعت بودم آپارتمان را تبدیل به گلخانه کردم. صدها گلدان با تزئین سنگهای عتیقه و قیمتی و گلدانها و گیاهان منحصر بهفرد از بین رفت . دیگر از آپارتمان و خانه های سیمانی متنفر شده بودم. یک سال بلاتکلیفی و سرگردان بودم که ایده ساخت کلبه سیار که برخاسته از داغ دل سوختهام بود به سرم زد . »
برای ساخت این کلبه ۴ سال زحمت کشیدم
شافعی یکهو به سرش می زند که یک وانت پیکان از ایران خودرو بخرد بعد از آن کمک فنرها و زیرسازی خودرو را حسابی تقویت می کند. اسکلت کلبه را نیز می سازد و در آن آشپزخانه، مکانی برای خواب و استراحت، کمد لباس و محلی برای نگهداری از گلدان تعبیه می کند. برای ساختن این کلبه از جنس چوب سراغ طبیعت می رود و هرچوبی که به نظرش به این کار می خورد را برمی دارد تا اینکه ۴ سال طول می کشد تا خانه آرزوهایش را بنا کند. اما آقای شافعی زاده تمام این ۴ سال را داخل ماشینش سپری کرده است به امید روزی که می تواند داخل کلبه اش بخوابد.
ییلاق و قشلاق با کلبه چوبی
اولین سفر آقای شافعی با کلبه اش از مشهد شروع می شود و بعد از آن سفرهای یکی از پس از دیگری آغاز می شوند. « در فصل بهار به استانهای شمالی کشور میروم. تابستانها آذربایجان، پائیز تهران و شهرستانهای اطراف و زمستانها، استانهای گرمسیر . » صاحب این کلبه سیار عاشق طبیعت گردی است و به قول خودش پایش را روی گاز فشار نمی دهد بلکه هرجا دلش خواست نگه می دارد و یک استکان چای تازه دم می نوشد و به طبیعت زیبای آنجا خیره می شود. همین خصلت آقای شافعی باعث شده که جریمه نشود اما ظاهر عجیب و غریب ماشینش همیشه سوال بسیاری از مامورین انتظامی بوده است. «در طول مسافرتها بارها مأموران راهنمایی و رانندگی جلوی من را گرفتهاند و میگیرند اما وقتی ماشین و امکانات کلبه را از نزدیک میبینند، به من تذکر میدهند که خلاف آئیننامه راهنمایی و رانندگی عمل کردهام اما تابهحال جریمهام نکردهاند . »
همه می خواهند با این کلبه عکس بندازند
تقریبا تمام کسانی که آقای شافعی و ماشین عجیب و غریبش را می بینند دلشان می خواهد چند دقیقه ای را با او و کلبه دست سازش بگذرانند و عکس یادگاری بگیرند. «بجز مأموران راهنمایی و رانندگی، ماشینهای عروس مرا وادار به توقف میکنند و از بیرون و داخل کلبه عکس یادگاری میگیرند و میروند دنبال زندگیشان. مردم همه جا در محل توقف و در جاده، دستور ایست میدهند! دور ماشین جمع میشوند و درباره کلبه از من سؤال میکنند، داخل کلبه را میبینند و فیلمبرداری و عکسبرداری میکنند و چند تصویر بهیادگار با من میگیرند و میروند . » البته دیگر این موضوع برای آقای شافعی عجیب نیست و او باید در این دو سال به این موضوع عادت کرده باشد.
بعد از مرگم کلبه ام را خراب نکنید
بسیاری از کسانی که آقای شافعی را با کلبه سیارش دیده اند بارها سعی کردند این کلبه را از وی بخرند و قیمت گرفته اند. حتی برخی ها قیمت های نجومی داده اند و حتی خواسته اند کلبه اش را با یک واحد آپارتمان عوض کنند اما جواب آقای شافعی به همه درخواست ها منفی بوده است. آقای شافعی یک خانه ۳۱۰ متری بزرگ در محله نارمک دارد به گفته خودش اگر دلش آپارتمان می خواست می رفت و داخل همانجا زندگی می کرد چون دلش نمی خواهد به این ماشین و کلبه پناه برده است. آقای شافعی بیشتر از ۴ سال است که هیچ خانه ای نخوابیده است شاید دو سه ساعتی به خانه فرزندانش رفته و به آنها سرزده اما اصلا دوست نداشته که شب را آنجابگذراند. آقای شافعی تنها یک آرزو دارد آن هم این است که کسی مستندی درباره او کلبه چوبی اش بسازد وقتی هم درباره مرگ حرف می زند یک وصیت می کند که کسی کلبه آرزوهایش را خراب نکند. حداقل آن را برای دوستی با طبیعت و به منظور گردشگری در یکی از پارک ها قرار دهند اما نگذارند این کلبه که با سختی ساخته شده خراب شود.