نه خوشتیپ نهگدا!
یکی از نمادهای سال نو در ایران گشت و گذار حاجیفیروز است که با صورت سیاه و لباس قرمز شادیکنان خبر آمدن نوروز را میدهد و در خیلی از خانوادهها مجسمه یا عروسکی از این نماد ایرانی سر سفره هفتسین قرار میگیرد اما، چند سالی میشود که در شبکههای اجتماعی قیاسی بین نماد سال نوی ما با نمونه مشابه غربیاش صورت میگیرد. عدهای میگویند چرا بابانوئل پیرمردی سفیدروی است با لباسی مرتب و آراسته، سوار بر سورتمه که به بچهها هدیه میدهد اما، حاجیفیروز ما فردی با صورت سیاه که در خیابانها میرقصد و با دست درازکردن جلوی مردم تکدیگری میکند؟!
آیا در گذر زمان و با توجه به متداول شدن تکدیگری؛ متکدیان از حاجیفیروز به نفع خود بهره میبرند؟ حاجیفیروز از ابتدا چه بوده است و چقدر دستخوش تغییر شده؟ قدیمیها میگویند حاجیفیروز اصلا گدایی نمیکند، او آمدن بهار را نوید میدهد و به رقص و شادی میپردازد. اما نوع رفتار حاجیفیروزها و برخوردشان با مردم، این شائبه را تقویت کرده که یکی از نمادهای نوروزی ما در واقع نوعی تکدیگری است ولی آیا حاجیفیروز ما از اول این گونه بوده است یا گذر زمان او را به یک متکدی تبدیل کرده؟ آیا منتقدان تکدیگری حاجیفیروز به چرایی این موضوع فکر میکنند یا این نوشتههایی که در شبکههای مجازی منتشر میشود نوشته جوانانی است که نمادهای غربی را به نمادهای ایرانی ترجیح میدهند و همان قصه معروف مرغ همسایه غاز است؟ گدایی نمیکنیم این روزها در خیابانهای پرترافیک شهر حاجیفیروزها را میتوان سر هر چهارراه و میدانی دید. یکی از این حاجیفیروزها از هفته دوم اسفند در جنوب شرقی تهران همیشه سر چهارراه مشغول آوازخوانی است. جلو میروم و از او میخواهم چند دقیقه وقتش را بگیرم. برایش تعریف میکنم که این روزها او را با بابانوئل مقایسه میکنند و معتقدند او یک متکدی است. اخمهایش میرود درهم و میگوید: حاجیفیروزها گدایی میکنند؟! شما تا حالا دیدهاید که یکی از ما برویم جلوی مردم را بگیریم و بگوییم به ما پول بدهند؟ گدایی مشخص است. یک نفر حالا به هر دلیلی میرود جلوی مردم را میگیرد و از آنها میخواهد که برای حل مشکلاتش به او پولی بدهند؛ اما ما آواز میخوانیم و یک سنت قدیمی را اجرا میکنیم. مردم اگر دوست داشته باشند، پولی میدهند اگر هم نه که هیچ. او با اشاره به کسانی که کنار خیابان آواز میخوانند، میگوید: این پسرهای جوانی که میآیند در چهارراهها یا کنار ایستگاههای مترو گیتار میزنند و میخوانند و مردم به آنها پول میدهد را هم کسی گدا میداند یا ما فقط چون خودمان را سیاه میکنیم و گیتار نمیزنیم گدا هستیم؟! آنها چون خوشتیپ هستند و ساز آنچنانی دارند هنرمندند؟! ما هم آواز میخوانیم و آهنگ میزنیم؛ همین. بابانوئل هم اگر هدیه میدهد برای این است که رسم آنها اینطوری است حتما؛ ولی حاجیفیروز کی هدیه داده که ما بخواهیم بدهیم؟ یکی دیگر از این حاجیفیروزها که به نظر نمیرسد سن و سال زیادی هم دارد، بیشتر درباره کارش حرف میزند. لازم نیست بگوید که همه سال حاجیفیروز نیست چون، همه سال که حاجیفیروز ندارد. او یک کارگر فصلی است و از حاشیه تهران به اینجا میآید. وقتی از او درباره کارش میپرسیم زیاد روی این تاکید نمیکند که فقط بهدلیل اینکه عاشق نوروز است این کار را میکند. میگوید: این یک کار است، یک کار فصلی! وقتی از او میپرسیم که این تکدیگری نیست، مطمئن جواب میدهد: نه. من ندیدم هیچکس از کار ما ناراحت شود. کسانی به ما پول میدهند و کسانی هم نه، کم پیش آمده که حضورمان کسی را ناراحت کند درحالی که تکدیگری ناراحتکننده است. حاجیفیروز با عمونوروز فرق دارد! نسترن خواجهنوری، جامعهشناس در اینباره به «آرمان» میگوید: ریشه و خاستگاه نوروز برگرفته از باورهای مردم است. این جشن باستانی متعلق به پیش از زمان آریاییها در ایران است و برمیگردد به زمان جمشیدشاه. این جشن نمادهای متعددی دارد که دو نماد مطرح این جشن عمونوروز و حاجیفیروز هستند که دو شخصیت جداگانهاند و متاسفانه امروزه بسیاری این دو را یک نفر میدانند. عمو نوروز آنطور که در آیین ایرانی آمده است، پیرمردی مهربان است که روز اول سال میآید تا آمدن فصل بهار را به همه خبر بدهد و برای بچهها شکلات و تخممرغ رنگی میآورد و به آنها میدهد. قصه اصلی عمو نوروز ریشه در یک داستان عاشقانه دارد. اینکه هر سال ننهسرما آخرین روز سال خانهاش را آب و جارو میکند. از غبار و سرمای زمستان پاک میکند و سفره هفتسین میچیند تا عمونوروز بیاید و ننهسرما او را ببیند اما هر سال پیش از رسیدن بهار و عمو نوروز خوابش میبرد و این قصه هرسال تکرار میشود. اما حاجیفیروز یک پسر جوان است که صورت سیاه دارد و پیراهن قرمز میپوشد و در خیابانها میرقصد و آواز میخواند. این کارشناس ارتباطات درباره حاجیفیروز توضیح میدهد: در سنت ایرانی حاجیفیروز در واقع سیاوش پسر کاووس است که پس از آن مرگ ظالمانه زنده شده و بازگشته است. سیاوش در بسیاری موارد مرد سیاه معنا شده است و علت سیاه روی بودن حاجیفیروز هم همین است. آن رنگ شادی که پوشیده و شور و شوقش که در آواز و رقصش دیده میشود شادی او است برای زایش مجدد. او با سرور و شادی نوید آمدن بهار را میدهد. در واقع این نمادی است برای رفتن زمستان و آمدن بهار؛ سیاوشی که مرده در آستانه بهار زنده میشود و به رقص و پایکوبی میپردازد. سنت اصلی حاجیفیروز و عمو نوروز این است اما متاسفانه در گذر زمان عمو نوروز به کلی حذف شده بهطوری که حالا خیلیها او را با حاجیفیروز اشتباه میگیرند درحالی که اینها خاستگاه متفاوتی دارند. این مدرس دانشگاه با تاکید بر اینکه وقتی فرهنگمان را کمرنگ کنیم فرصت سوءاستفاده فراهم میشود، میگوید: اینکه این روزها در خیابانها عدهای با ظاهر حاجیفیروز اقدام به تکدیگری میکنند هرگز در فرهنگ ایرانی نبوده و نیست و عدهای که در شبکههای اجتماعی به قیاس حاجیفیروز با بابانوئل میپردازند و به فرهنگ ایرانی نقد میکنند باید ریشه این اتفاق را نه در فرهنگ ایرانی بلکه در اتفاقات روز جستوجو کنند. فرهنگ، واکنش مناسب شرایط پیرامونمان است. آن شرایطی که در آن قرار داریم فرهنگ ما را دستخوش تغییر میکند و تبعات این تغییرات را نباید در فرهنگ باستان جستوجو کرد. اینکه الان در جهان و حتی در کشور خودمان بابانوئل را بهعنوان نماد انساندوستی و کسی که به بچهها هدیه میدهد، میشناسند به دلیل این است که آنها می خواستند فرهنگشان را حفظ کنند. آنجا این پدر و مادرها هستند که شب کریسمس پای درختان هدیه میگذارند و میگویند بابانوئل آورده است؛ یا خیریههایی که به افراد نیازمند کمک میکنند این کار را در قالب لباس بابانوئل انجام میدهند. این یعنی برایشان اهمیت دارد که نماد آیینیشان را زنده نگاه دارند و حفظش کنند بهعلاوه اینکه تصویر خوبی از آن به جهان نشان بدهند. وقتی ما واقعیت ملی و فرهنگی خود را کمرنگ میکنیم امکان هرگونه سوءبرداشت و سوءتعبیری بهوجود میآید. این آسیبهایی است که خودمان به فرهنگ کهنمان وارد میکنیم .