سلفیت همیشه یک جریان منفی نیست
آنچه را که باید در اینجا به آن توجه داشته باشیم این است که مفهوم سلفی همیشه یک مفهوم منفی نیست بلکه وقتی با دقت عقلی و حتی معنای لغوی آن توجه میکنیم متوجه میشویم که بسیاری از علمای اسلام را باید سلفی دانست یعنی اینها برای فرار از وضعیت موجود بازگشت به گذشته را توصیه کردند این همان چیزی بود که امام خمینی (ره) در مورد آن سخن میگفت.
کد خبر :
402135
امت اسلامی: حجتالاسلام و المسلمین دکتر علیزاده موسوی در نشست نظریهپردازی این هفته موسسه فهیم که شنبه دوم اسفندماه برگزار شد دیدگاههای خود را پیرامون "ریشههای شکلگیری جریانهای تکفیری معاصر" بیان کرده است که در ادامه میآید: در تحلیل چگونگی شکل گیری جریان سلفیت و تکفیری معاصر میتوان گفت که این جریان در حقیقت واکنشی در مقابل سه مولفه اساسی مدرنیزم یعنی سکولاریسم، اومانیسم و راسیونالیسم میباشد آنها در حقیقت میخواستند با تکیه بر نقل بر این سه مولفه فائق بیایند. جریانهای متعدد تکفیری یک واقعیتی است که در جهان کنونی با آن روبرو هستیم. در سوریه قریب به چهل جریان تکفیری وجود دارد از داعش، النصره، احرار شام گرفته تا جریانهای متعدد و مختلف دیگر. در عراق بعد از قائله بلاد الرافدین شاهد گروه داعش هستیم در لبنان فتح اسلام و جریان الاثیر فعال هستند در افغانستان و پاکستان نیز گروههای تکفیری مانند صاحب صحابه، لشگر طیبه، طالبان، القاعده و .. در منطقه آسیای میانه حزب التحریر فعال هستند. مسالهای که در این میان قابل تأمل است و از طرفی تأسف برانگیز است نوعی ارتباط حتی ناخودآگاه این جریانها با یکدیگر است.
مسالهای که باعث شده است جریان تکفیر پیش از گذشته باعث تهدید و هراس باشد. جریان تکفیر امروز بسیار لخت و برهنه است به این معنا که از حوزه تئوریک خارج شده است و یک نگاه عملگرایانه به خودش گرفته است شاید چهرههایی مانند ابن تیمیه فتوا به قتل برخی از مسلمانان و شیعیان میدادند اما این فتاوا هیچگاه جنبه عملگرایانه به خودش نگرفت. لذا در گذشته چهره تکفیریها آنچنان که امروز خطر ساز هستند خطر ساز نبودند اما آنچه امروز ما شاهده آن هستیم ورود مساله تکفیر به جنبه عملگرایانه است که منجر به قتل عام و کشتار شده است؛ در عراق قبل از حضور جریان داعش ما شاهده قریب ۹۵۰۰ کشته در حوزه تکفیر هستیم این آمار در پاکستان از سال ۲۰۰۶ تا امروز قریب به ۷۰۰۰ کشته میباشد در کشوری مانند الجزایز بین سال ۱۹۹۰ تا سال ۲۰۰۰ قریب به ۲۰۰ هزار نفر توسط انصار السنه و انصار الشریعه کشته شدند آنها وقتی وارد یک روستا میشدند بیشتر افراد را سر میبریدند. در سومالی گروه الشباب که فقط قائل به استفاده از سلاح سرد است با وضع بسیار وحشتناکی افرادی که توسط آنها تکفیر میشوند میکشد، آنها بدن تکفیر شدگان را مثله میکنند و سپس آنها را با وضع
دردناکی میکشند. ویژگی دومی که جریان تکفیر در عصر کنونی دارد شبکهای عمل کردن این گروههاست، به نوعی که به خاطر وجود وسائل ارتباط جمعی برخی از این گروهها با هم لینک شدهاند و این خطر بزرگی است. به طور مثال شکل گیری شاخه داعش در لیبی یکی از محصولات این شبکهای عمل کردن است. در صحرای سینا کسانی میآیند که ادعای همکاری و نزدیکی با داعش میکنند و میگویند هدایت داعش را پذیرفتهاند در افغانستان شاخه خراسانی طالبان مجلسی میگیرد و رسماً اعلام همبستگی با داعش میکند و برای این که بیعت خود را نشان دهد سر میبرد. انتقال جریان تکفیر از سطح علما به جهلا خطر بزرگی است سومین ویژگی که میتواند خطر این جریان را بیش از گذشته متوجه مسلمانان بکند این است که کانون این تکفیر از میان علما به جهلا منتقل شده است یعنی هیچ گونه محتوای علمی در دل آن نیست به این معنا که اگر زمانی علمای تکفیر در این مورد نظریه پردازی میکردند امروز دیگر این جریان از دست اینها خارج شده است. به عبارت دیگر در دوران وهابیت گفته میشد که اینها شبیه خوارج هستند چرا که آنها قائل به تلازم ایمان و عمل هستند بر این اساس اگر کسی مرتکب کبیره میشد محکوم به
اعدام و کشتن میشد اما مسائل اعتقادی مانند توسل و اینها منجر به تکفیر نمیشد اما آنچه امروز شاهد آن هستیم این است که تکفیر کاملاً شبیه خوارج شده است به این معنا که حتی مسائلی غیر از مسائل اعتقادی منجر به تکفیر و کشتن میشود که اگر قرار باشد این مساله اینگونه پیش رود پیش بینی میشود که در آینده افرادی به خاطر عدم تکتف و حتی وابستگی به گروهی تکفیر و اعدام شوند مثلاً وقتی در سومالی کشتار میشود با وجود اینکه اینها همه اهل سنت هستند و طبیعتاً باید افکارشان یکی باشد اما آنها به خاطر مسائلی جزئی اهل سنت را میکشند بنابراین حتی اهل سنت نیز از این نوع تکفیرها در امان نیستند و توسط تکفیریها کشته میشوند. آنچه قابل بررسی و تأمل است ریشههای این جریانات تکفیری است و اینکه چه شرایطی باعث به وجود آمدن چنین جریاناتی شده است. در تشریح این مساله اگر بخواهیم یک عامل را از همان آغاز شکل گیری خوارج تا زمان حاضر برای همه جریانات تکفیری عنوان کنیم بسیار ساده لوحانه است به این معنا که بخواهیم بگویم اینها دارای عقاید افراطی و تندی هستند این افراط باعث شده است که آنها قرائتهای خاصی از ایمان و کفر، توحید و شرک، سنت و بدعت
و حیات برزخی داشته باشند که در غالب این چهار قرائت تمام مسلمانان را تکفیر میکنند و از ابتدا تا به امروز هم وجود داشته و علت تامه این نوع تکفیر نیز همین امر بوده است. جریانهای تکفیری و سلفیت در مقابل چه بحرانهایی شکل گرفت؟ به نظر میرسد باید برای تشریح این مساله از یک چهار چوب نظری استفاده کنیم. یکی از چهارچوبهای نظری که میتواند در تحلیل این مساله راه گشا باشد چهار چوب نظری بحران محور است. در این روش گفته شده است که در چرایی و چیستی جریانهای اجتماعی باید به بحرانهایی توجه کنیم چرا که در حقیقت این بحرانها موجب به وجود آمدن این جریانها شدهاند. بنابراین برای ریشهیابی شکل گیری این جریان باید بررسی کرد که چه بحرانهایی باعث شکل گیری جریان تکفیر در جامعه اسلامی شده است. برای نمونه یکی از تحلیلهایی که در مورد انقلاب اسلامی وجود دارد این است که بحران دین زدایی در کشور به شکل گیری انقلاب اسلامی دامن زد و شرایط انقلاب را به وجود آورد. زمانی که بخواهیم با این نگاه و این روش جریان تکفیر و سلفیت را مورد بررسی قرار دهیم باید ببینم که این جریان خود را در مقابل چه بحرانهایی دیده است که شرایط امروز را شکل
داده است. به نظر میرسد یکی از مهمترین بحرانهایی که منجر به ظهور و بروز جریانهای تکفیری در کشورهای اسلامی شده است بحران مدرنیزم در کشورهای اسلامی است. یعنی رشد مدرنیزم در کشورهای اسلامی به نوعی به جریانهای افراطی و تندرو در جهان اسلام دامن زده است. اگر بخواهیم این مساله را بشکافیم باید به مقوله مهمی که در مدرنیزم به عنوان سکولاریته شدن جامعه وجود دارد توجه کنیم، در حقیقت در این شرایط سکولاریستی است که جریان تندرو و افراطی کاملاً مذهبی در جامعه شکل میگیرد. شبیه این جریان را میتواند در قرون دوم و سوم هجری در نزاع بین معتزله و اهل حدیث مشاهده کرد. در حقیقت در چرایی شکل گیری اهل حدیث باید به این نکته توجه کرد که در آن زمان معتزله حاکم بر شرایط بود که کاملاً عقل گرا بودند و در مقابل این جریان وقتی احمد ابن حنبل میآید میگوید عقل بتی است و به هیچ دردی نمیخورد. بنابراین جریان اهل حدیث در واکنش به جریان عقلگرایی اتفاق افتاد که در آن زمان در جامعه حضور داشت. جریان سلفیت در واقع واکنشی در مقابل عقلگرایی مدرنیزم بود در عصر حاضر در تحلیل شکل گیری جریانهای تکفیری هم باید گفت که اینها در حقیقت جریانهای
کاملاً دیندار و مذهبی بودند که در واکنش به جریان عقلگرایی و سکولاریستی شدن جوامع اسلامی به وجود آمدند. نکته دیگری که در جریان مدرنیته مشاهده میشود بحث اومانیستی بودن و انسانگرا بودن آن است که دقیقاً در مقابل اندیشههای مذهبی و دینی قرار دارد. در این اندیشه انسان جای خدا را میگیرد و این انسان مدرن است که به قول نیچه خدا را کشته است این در حالی است که جریانهای تکفیری در حد بسیار بالایی خدا محور هستند به حدی که فقط قائل به نقل هستند و برای عقل هیچ ارزشی قائل نیستند اما این خدا محوری به قرائت خودشان است. اینها به حدی خدا محور هستند که حاضرند به خاطر اندیشه الوهی خود با قرائت خاص خودشان به خودشان بمب ببندند و خودشان را منفجر کنند، لذت از زندگی را برای خودشان حرام میکنند، آنها حاضرند به خاطر این اندیشه الوهی سختترین شرایط را تحمل کنند. در نگاه مدرن لذت، لذت مادی است اما در نگاه جریانهای تکفیری لذت، لذت معنوی است و آنها به شدت به دنبال این لذت هستند، همچنین آنچه در اندیشه مدرن در مورد آسایش و آرامش مطرح است بعد مادی دارد اما جریانهای تکفیری به بعد معنوی آرامش توجه دارند و همواره به دنبال آن هستند
اما همه اینها را با قرائت خاص خودشان از دین دنبال میکنند. بر این اساس شاید بتوان گفت تمام تقابلی که میان اندیشه مدرن و سلفیت وجود دارد بحث راسیونالیسم و عقلگرایی در اندیشه مدرن میباشد که در اندیشه مدرن این عقل است که خود بنیاد است یعنی این عقل است که فعال ما یشاء است و این عقل است که همه چیز را رهبری و راهبری میکند در مقابل این عقلگرایی افراطی جریانهای سلفی و تکفیری کاملاً نقل گرا هستند یعنی اصلاً اهمیتی برای عقل قائل نیستند. پس میتوان گفت در دوران ابن تیمیه وقتی که جریان نقل گرایی به وجود میآید در مقابل جریان عقلگرای آن دوران است. ابن تیمیه میگفت عقل بت است و حیرانترین افرد اهل کلام هستند چون آنها به عقل متوسل شدهاند. بر اساس همین اندیشه است که او به منطق حمله میکند و در صدد حذف منطق است او معتقد است که اصلاً منطق معنایی ندارد چرا که یک مساله بدیهی برای همه بدیهی نیست و ممکن است چیزی نزد کسی بدیهی باشد و نزد کس دیگر بدیهی نباشد. البته آقای دکتر دینانی در کتاب ماجرای فکر فلسفی خود به شدت به این اندیشه حمله میکند و ثابت میکند که این سخنان به این علت است که ابن تیمیه اصلاً منطق را نفهمده
است. رنسانس اسلام را میتوان به عنوان شتاب دهنده جریانهای تکفیری برشمرد بنابراین بعد از فروپاشی دولت بزرگ عثمانی به کشورهای اسلامی به سطح گسترده و وسیع وارد شد و در حقیقت میتوان گفت به کشورهای اسلامی حمله کرد. چیزی که به شدت در این شرایط مورد توجه قرار میگیرد جریان سلفی است یعنی افرادی که از تمدن غرب سرخورده و وامانده شدهاند دوباره میخواهند به وضعیت قبل از دوران مدرن و به ادعای خودشان دوران اولیه اسلام است بازگشت کنند. حال چیزی که به این شرایط شتاب میدهد فضای رنسانس اسلامی و بیداری اسلامی است. به این معنا وضعیت به جایی میرسد که گفتمان اسلامی میشود «الاسلام هو الحل» یعنی اسلام است که میتواند همه مشکلات را حل کند اما قرائتهایی که از این گفتمان برداشت میشود مختلف و متفاوت میشود. یک قرائت،قرائت مرحوم امام خمینی (ره) میشود که در آن شعار بازگشت به گذشته در اصول بود نه در فروع. این اندیشه در مقابل اندیشه جریان سلفیت و برداشت آنها از آن گفتمان وجود دارد یعنی جریان سلفیت قائل به بازگشت به گذشته در اصول و فروع بودند به عبارت دیگر آنها کاملاً در همه مسائل نقل گرا بودند و هر چیزی که در زمان اولیه
اسلام بود را مجاز میدانند و از همه مسائل جدید و مستحدثه اجتناب میکنند. آنها قائل هستند چون فلان شخص در دوران اولیه اسلام در فلان موقعیت عطسه کرد ما هم باید عطسه کنیم، چون در زمان اولیه اسلام مردم فلان طور لباس میپوشند و چهره ظاهری آنها فلان جور بود ما در زمان حاضر هم باید مانند آنها باشیم. چون آن زمان آب یخ نمیخوردند الان نیز آب یخ حرام است و مانند این گونه فتوا. سلفیت همیشه یک جریان منفی نیست آنچه را که باید در اینجا به آن توجه داشته باشیم این است که مفهوم سلفی همیشه یک مفهوم منفی نیست بلکه وقتی با دقت عقلی و حتی معنای لغوی آن توجه میکنیم متوجه میشویم که بسیاری از علمای اسلام را باید سلفی دانست یعنی اینها برای فرار از وضعیت موجود بازگشت به گذشته را توصیه کردند این همان چیزی بود که امام خمینی (ره) در مورد آن سخن میگفت. ایشان همواره تاکید به بازگشت به اسلام میکرد و معتقد بود ما باید به زمانی برگردیم که در آن زمان احکام و قوانین اسلامی در جامعه پیاده میشد. این نوع رویکرد عبارت دیگر مفهوم سلف است اما مفهوم سلفی است که بازگشت به اصول دارد با حفظ اصل اجتهاد، عقلگرایی و مقتضیات زمان. بنابراین با
این توصیف از سلفیت بسیاری مانند محمد عبدو در مصر و امثال آن را میتوان جزء جریان سلفیت قرار دارد. اما اتفاقی که در جریان مصطلح سلفیت افتاد کنار گذاشته شدن عقل و اجتهاد بود و باعث شد که این اصطلاح برای کسانی عنوان شود که به شدت متن محور بودند و بر اساس این اندیشه هر چیزی که خلاف متن میبود بدعت میشد. به عبارت دیگر میتوان گفت بر اساس اندیشه برخی از اندیشمندان اسلامی سلفیت افراطی با این نوع برداشت از اسلام، مسلمانان را به اسلام بلا مذهب دعوت میکند. در واقع در اندیشه آنها تمام جریانات سلفیگری در بستری به وجود آمده است که اضافه بر اسلام شدهاند و اگر قرار باشد اسلام را پالایش کنیم باید تمام اینها را از اسلام بزدایم. این جریان افراطی از سلفیت نگاه پالایش شده و پالوده اسلام را به سه قرن اول اسلام باز میگردانند و هر چه غیر از آن باشد را غیر اسلام و بدعت عنوان میکنند و به عبارت دیگر تکفیر میکنند. استدلال آنها تمسک به روایتی از پیامبر اکرم است که در آن فرموده است «خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم، ثم یجیء اقوام تسبق شهاده احدهم یمینه و یمینه شهادته؛ بهترین مردم، مردم زمان من هستند. سپس
مردمی که پس از آنان میآیند. سپس مردمی که بعد از آن گروه میآیند» بر اساس این اندیشه بعد از قرن سوم همه دروغگو هستند. نگاه اینها به مسلمانان بعد از این سه قرن اینگونه میشود و این سه قرن، قرون مفضله میشود و اینها نیز خیره میشوند. اما در این میان یک سری عوامل ظهور و بروز کردند که باعث شد نوک پیکان این جریان به جای اینکه به سمت غرب و مدرنیزم باشد به سمت خود جهان اسلام برگردد. به عبارت دیگر کشورهای استعمارگر از این جریان نهایت استفاده را کردند و شرایطی را به وجود آوردند که نوک این پیکان به سمت خود جهان اسلام نشانه برود. بر همین اساس است که وقتی برخی از این جریانهای افراطی و تکفیری را مورد بررسی قرار میدهیم متوجه میشویم که هدف اولیه آنها جنگیدن با کمونیست و غربگرایی است مثلاً وقتی که مکتبه الخدمه در پاکستان راهاندزی میشود هدف اصلی آنها جنگ در افغانستان و مبارزه با جریان کمونیست در افغانستان و در نهایت آزاد سازی افغانستان میباشد. از همین رو وقتی که غرب متوجه شد نوک پیکان این جریان به سمت آنهاست با سیاستگذاریهای خود بر این جریان سوار شد و نوک پیکان این جریان را به سمت خود جهان اسلام تغییر داد.