با دلال های دروغگو کار نخواهم کرد

مجتبي احمدي- بازيگر سريالهاي «خاطرات مرد ناتمام»، «قفسي براي پرواز»، «طلسم شدگان»، «به سوي پيروزي»، «راه سوم» که با داود مير باقري تجربههايي چون «معصوميت از دست رفته»، «مختارنامه» و «شاهگوش» را در کارنامه دارد، اين روزها همزمان با سريال در حال پخشش «همه چيز آنجاست»، فيلم سينمايي «فصل فراموشي فريبا» را روي پرده سينما دارد.

کد خبر : 392809
سرویس فرهنگی «فردا»:

بازيگر سريالهاي «خاطرات مرد ناتمام»، «قفسي براي پرواز»، «طلسم شدگان»، «به سوي پيروزي»، «راه سوم» که با داود مير باقري تجربههايي چون «معصوميت از دست رفته»، «مختارنامه» و «شاهگوش» را در کارنامه دارد، اين روزها همزمان با سريال در حال پخشش «همه چيز آنجاست»، فيلم سينمايي «فصل فراموشي فريبا» را روي پرده سينما دارد. بازيگر شخصيت مهدي فرهمند (سريال «همه چيز آنجاست) که دل چندان خوشي از حضور متفاوت در فيلم در حال اکرانش ندارد مهمان يک فنجان چاي باني فيلم شد تا از تجارب اخيرش بگويد. بازيگر فيلمهاي «پيشوني سفيد»، «گلوگاه شيطان»، «خانواده ارنست»، «شهر آشوب»، «ملک سليمان»، «زن شرقي» و... که اوايل امسال با نمايش «تانگوي تخم مرغ داغ» روي صحنه تئاتر رفت روزهاي آخر حضورش جلوي دوربين شهرام شاه حسيني را پشت سر ميگذارد. کماکان مشغول کار هستيد؟ ـ بله من همين الان در لوکيشن سريال «همه چيز آنجاست» در خدمت شما هستم. گويا تا اوايل بهمن ماه در کنار اين پروژه خواهي بود؟ ـ بله... و برنامه بعدي؟ ـ با يک پروژه وارد مذاکره و حتي عقدقرارداد شدهام، ولي فعلاً در سکوت خبري هستيم تا روابط عمومي خود پروژه اخبار را به شما منعکس کند. سريال يا فيلم؟ ـ سريال! و همکاريتان با سريال «همه چيز آنجاست» در نقش مهدي؟ ـ بله، از طريق يکي از دوستان نزديک با دفتر آقاي هاشمي وارد بحث و مذاکره شديم. با آقاي شهرام شاه حسيني ملاقات داشتم. وقتي داستان را خواندم و متوجه شدم با چه افرادي قرار است در اين پروژه همکاري داشته باشم. احساس کردم قرار است يک کار خوب با کارگرداني آقاي شاه حسيني کليد بخورد. کاري که آقاي افخمي و آقاي ميرميران در مقام مشاور قرار است کنار پروژه باشند و ميتواند با توجه به جنس قصه و جايگاهش در پخش جزو آثار پر مخاطب سيما قرار بگيرد. من بلافاصله پس از پايان اجراي نمايش «تانگوي تخم مرغ داغ» از اواسط يا اواخر خرداد ماه به اين پروژه پيوستم و تا امروز هم در خدمت دوستان هستم. در دل قصههاي متفاوت و کاراکترهاي خوش رنگ و لعاب اين سريال، مهدي شخصيتي سفيد تعريف شد که البته ابعاد ديگري هم ميتوان براي او ديد؟ ـ خدا را شکر اين سريال جزو آن دست آثاري بود که با يک سيناپس شروع نشد. ما چيزي نزديک به 30 قسمت سريال آماده و ديالوگ خورده شده داشتيم. در همان قسمتهاي اول متوجه شدم آقاي شاه حسيني به شدت کاراکتر را ميشناسد و روي آن اشراف خوبي دارد به همين دليل به شکل تمام و کمال خودم را به او سپردم. من به شدت با فيلمنامه ارتباط برقرار کردم چون به نظر من مهدي ميتواند پسر بزرگ تمام خانوادههاي ايراني لقب بگيرد. همان پسري که همه دوست دارند داشته باشند. برادر بزرگتري که آرزوهاي خانواده است، يک انسان مسئول که خانواده برايش خيلي مهم است پس تلاش ميکند تا خانواده را حفظ کند. از آن دست نقشهايي بود که بازيگر در نگاه اول حس ميکند ميتواند با کاراکتر به چالش خوبي برسد. در تجربه شخصي خود من به عنوان بازيگري که در چنين خانوادهاي بزرگ شده، چنين خاطراتي را حس کرده و چنين اتفاقاتي را از نزديک لمس کرده ام، بايد بگويم شرايط مهيا بود تا به کمک آقاي شاه حسيني و فيلمنامه خوب به نقش دست پيدا کنم طوري که تماشاگر نقش را باور کند و دوست داشته باشد. مهدي يک کاراکتر چند بعدي طراحي شده... ـ بله... امّا به عنوان يک بيزينس من برخي رفتارها از او بعيد است؟ اشتباهات و سادگيهايي که در برخورد با شخصيت فاني دارد و کارش را به جاهايي که نبايد ميکشد؟ ـ تصور غلطي در مورد اين آدم ايجاد شده که مهدي يک بازاري است پس حواسش به همه جا هست! نه واقعاً اينطور نيست او در بازار کار ميکرد و در واقع توليدي داشت، امّا در ادامه شرايط به سمتي ميرود که متوجه ميشويم آن کسي که دلالي ميکند اوضاع بهتري نسبت به توليد کننده دارد و البته در معامله زبلتر است. در حاليکه او و پدرش سالها با اعتبار در بازار کار کرده اند، آن هم بدون ترفند و حيله، در نتيجه وقتي اين آدم در وادي اينگونه بازار قرار ميگيرد امکان هر گونه اتفاقي برايش دور از ذهن نيست. چرا که به يک سيستم ديگر عادت کرده، سيستمي که تا چند سال پيش سيستم واقعي معاملات بازار بوده است. به رغم اينکه شخصيت مهدي خيلي واقعي به نظر ميرسد امّا گاهي برخورد او با مسائل رخ داده در زندگياش مثل ماجراي خانوادهاش دور از ذهن و بسيار سپيد به نظر ميرسد؟ ـ نه، من خيلي اين آدم را سپيد نديدم، شما اگر به نوع روابط او با خانوادهاش دقت کنيد متوجه ميشويد در جاهايي که بايد عصبي و هر جا لازم باشد خودخواه ميشود. خودخواهي از چه جنس؟ ـ جنس خودخواهي او هم متفاوت است. خودخواهي او هم سفيد است؟ ـ ما در روزگاري هستيم که خودخواهي آدمها تغيير کرده و يک جورهايي تبديل به خصومت شده است. اين تعريف رنگي را من اينگونه نگاه نميکنم. نگاه من در مورد اين آدم به اين شکل است که سپيدي اش داراي رگههايي از سياهي هم هست. در برخورد با اعضاي خانواده و ديگران، امّا خود خواهرياش سياه نيست. نگاهي خانوادگي در آن حس ميشود. در جامعه امروز در روابط بيشتر خصومت ديده ميشود، رابطهاي که ميان پدر و مادرها و فرزندانشان ديده ميشود، رابطهاي که بين خواهر و برادرها، برادرها با هم و... ديده ميشود. شما ميبينيد که گاهي طوري رفتار ميکنند که انگار با دشمنانشان صحبت ميکنند در حاليکه او برادر يا خواهر توست! اين طيف رنگي را ما الان در آثارمان ميبينيم. من معتقدم يک انسان در حالت نرمال و طبيعي به واسطه انسان بودنش از يک سفيدي محسوسي برخوردار است با تناليتههاي متفاوت، گاهي اين سپيدي درخشان است و گاهي هم نه به سمت خاکستري شدن در نوسان است، اين مسئله باعث نميشود شما کاراکتر را تک بعدي ببينيد. مهدي گاهي سخت و محکم پاي حرفش ميايستد. او در مقابل فاني اصلاً آدم سپيدي نيست، گاهي بسيار هم قالتاق است. ما سپيدي آدمها را بايد در مقابله با افراد مختلف بسنجيم. به طور مثال از نظر فاني اين نوع برخورد در دنياي بيزينس خيلي هم منطقي است. امّا از نظر خانواده فرهمند آن نوع از روابط اصلاً حلال نيست. به طبع تعريف کاراکترها بر اساس نگاه و جايگاه اجتماعيشان متفاوت است و همين مسئله در رنگ آميزيشان تاثيرگذار خواهد بود. يکي از دلايل موثر در نگاه سفيد مخاطب به مهدي فرهمند منطقي است که او را پس از سالها به فکر بازگشايي گرهاي کور از خانواده پدرياش کرده است. ـ ما اگر خانواده را يک جامعه فرض کنيم، متوجه ميشويم که همه چيز فراموش شده و انسانها فقط به دنبال آيندهاي مي روند که نميدانند کجاست و چيست و اين ميشود که آرامش و احساس خوب از ميان زندگيها رخت بربسته است. چرا قديميها اينگونه نبودند؟ چرا روابط ميان اعضاي خانواده در قديم اينگونه نبود؟ چون براي اصالت خانواده ارزش و روابط اعضاي خانواده، دلسوزيها و... ارزش قائل بودند. خب يک بخش از اين ماجرا بر ميگردد به معضلات اقتصادي که حل و فصل آن باز از عهده افراد معمولي جامعه خارج است و بر عهده افرادي است که مسئوليتهاي بيشتري دارند. شايد اين نمونهاي از اين تفکري است که ما چي را داريم در قبال چي از دست ميدهيم؟! ارزشهايي که ميدانيم چيست و چه خواصي دارد. در مقابل آيندهاي که نه از آن خبر داريم و نه ميدانيم قرار است چه اتفاقي در آن رخ دهد. پس بحث توکل در يک کشور اسلامي چه معنايي دارد؟ شهرام شاه حسيني ميگويد من در انتخاب امين زندگاني فاکتورهايي را مدنظر داشتم، از جمله حرکات چشم و آرامش چهره که در انعکاس کاراکتر مهدي فرهمند بسيار موثر بود. به هر حال مهدي يک شخصيت درونگرا است که قاعدتا در اجرايت به شدت نيازمند استفاده از صورت و چشم بودهاي؟ ـ به نظرم مهدي حکم قلب عاطفي خانواده را دارد. و شايد کل سريال؟ (در ميان اين همه شخصيت خاکستري و گاهي متمايل به سياه و منفور) ـ بله، آن قلب عاطفي که معلوم نيست امروز وظيفه آن برعهده کداميک از اعضاي خانواده است. اين جنس آن خودخواهي است که در موردش حرف زديم. مهدي اگر خودخواهي دارد يک نوع دلسوزي خودخواهانه است. اگر به شکل مجزا به شخصيت برادرش مهران نگاه کند ميتواند بگويد او نيز مانند خودم اجازه اشتباه دارد ولي او ميگويد ببينيد من سوختم و نتيجهاش شده اين! پس تو ديگر به اين سمت نرو! اين کار را نکن! جنس خودخواهي او اينگونه است! شهرام شاه حسيني بسيار به من محبت دارد. او راجع به اين نقش اشراف بسيار زيادي داشت. من پس از مدتي ديدم او از من راجع به شخصيت مهدي به شدت جلوتر است. پس بايد تلاش ميکردم تا به او برسم. به عنوان کارگردان کار، او را بسيار کارگردان کاربلدي ديدم که حس مي کنم از پس هر کاري که دست بگيرد به خوبي بر ميآيد. او آدمها را خوب ميشناسد و شايد اين تجربه ناشي از سالها کارگرداني در اين عرصه و همکاري با آدم هاي بزرگ باشد. ضمن اينکه متن خوبي به دست او رسيد، قصهاي که جاي کار داشت و او توانست قالب اصلي کار را به تصوير بکشد. به هر حال نمي توان تاثير آقاي افخمي، آقاي مير ميران و تهيه کننده خوبي مثل آقاي داود هاشمي راناديده گرفت. ساخت يک کار خوب و ماندگار نيازمند جمع شدن يکسري آدم کاربلد و متخصص دور هم است که اينجا اين اتفاق رخ داده است. اين روزها داستان داغ داغ به دست شما ميرسد؟ ـ بله! و قبول داريد يکي از دغدغههاي اصلي توليدات سيما به خصوص آثار روز به پخش فينال بعدي آن است؟ ـ بله قطعا همين طور است. قبول داريد فينال سريال شما با اين همه شخصيت تعريف شده و داستان دار بسيار مهم است؟ ـ صد در صد. خود من هم به شدت دوست دارم سريال «همه چيز آنجاست» فينال خاص و متفاوتي داشته باشد.اما شما بايد بپذيريد يکسري از چيزها هميشه از دست تيم سازنده خارج است. و اما فيلم سينمايي «فصل فراموشي فريبا» به کارگرداني عباس رافعي که شما را در قالبي بسيار متقاوت با هميشه رو پرده کشاند؟ ـ بله ... به نظر من اگر خيلي پيشترها تو را با نقش مرتضي در اين فيلم به خصوص در سينما ميديديم شايد مسيري که امروز در عرصه بازيگري طي کردي نوع و مدلي ديگر داشت؟ ـ بله، اولين چيزي که ميخواهم به شما بگويم باور غلط تهيه کنندگان و کارگردانان سينما در انتخاب بازيگران است. آنها معمولاً به دنبال آدمهاي امتحان پس داده در نقشهاي مختلف هستند تا به آنچه ميخواهند بدون هيچ ريسکي دست پيدا کنند. کما اينکه به همين دليل من معمولا براي نقش هاي مثبت انتخاب ميشوم و ديگران هم براي نقشهايي که قبلاً در آن شکل و شمايل ديده شدند ... مثلاً ميشد تو را هم در قالب کاراکتر فاني (سريال همه چيز آنجاست، نقشي که سام درخشان بازي ميکند) ببينيم ... ـ بله ... چيزي که ما يادمان رفته اين است که پس تعريف حرفه بازيگري کجاست؟ تعريف سورپرايز کردن مخاطب کجاست؟ ما چطور مي خواهيم تماشاگرمان را با اين همه محدوديت و خطوط قرمز سورپرايز کنيم؟ با عدم امکانات لازم بصري، با داستانهاي محدود و خطوط قرمز داستانها و ... خب تنها جيزي که ميتواند تماشاگر را به وجد بياورد همين است که برود ببيند فلان بازيگر، فلان نقش را چگونه از آب در آورده است! و اما فيلم «فصل فراموشي فريبا» ... ـ ابتدا قرار بود من نقش يک راننده تريلي را خيلي کليشهاي بازي کنم. از اين آدمهاي مو فر، سبيل درشت با لحن خاص اين دست کاراکتر ها، گريم من به اين سمت رفت، عکسهاي اوليه آن هست. اما از يکجا به بعد حس کردم بايد بابت اين نقش چند سکانسي، من هم به فيلمنامه ورود داشته باشم. از آنجا که کار با هزينه شخصي کارگردان ساخته ميشد، ما هم زمان هديه خودمان را داديم و البته ايشان هم در انتها يک هديهاي دادند که بعدها داستانهاي خاص خودش را پيش آورد. اين نقش کليشهاي با پيشنهادهاي من به چيزي که الان ميبينيد تبديل شده است و گرنه منطق قصه با خصوصيات کاراکتر خيلي جور در نميآمد. به هر حال بازيگران معمولاً به واسطه فيلمنامههاي متعددي که در طول سال ميخوانند يک مقدار از توليد کنندگان جلوتر و اين منطقي است که نگاه بازيگر تا حدود زيادي متفاوت با عوامل تهيه و توليد باشد. از طرفي هم بايد بگويم جسارت يک کارگردان در سپردن نقش متفاوت به بازيگر قابل تقدير است. البته لحن شما نشان از رضايت در خصوص اين فيلم ندارد؟ ـ از اواسط کار (همانطور که از دکوپاژ فيلم بر ميآيد) اين شخصيت حيف و ميل شد. چرا؟ ـ به دليل نگاه زن محور قصه، داستان به سمتي ديگر سوق داده شد. من به شخصه از دکوپاژ صحنههاي خودم راضي نبودم. در اواسط کار هم اشتباه کرده نقش را به من سپردند، اما بعدها وقتي کار پيش رفت با نظرات دوستان و استقبال ديده شدن کار فکر ميکنم نظرات کمي تغيير کرد. به نظرم شخصيت خيلي تحت الشعاع قرار گرفت، مي توانست بهتر از اين باشد. شما شک نکنيد کارگرداناني که داراي آثار ماندگار در سينما و تلويزيون ما هستند حتما شناخت بهتر و درست تري راجع به شخصيتها و کاراکترهاي اجتماعي دارند. نمونهاش کارهاي آقاي ميرباقري که حتي نقشهاي کوتاه و چند سکانسشان هم داراي شناسنامه و جايگاه درست در قصه هستند. بعضي از کارگردانها فقط مسئول کلاژ کردم يکسري تصوير نيستند و فکري پشت کار آنها وجود دارد. گويا يکسري اتفاق براي اکران فيلم رخ داده که من در جريان نيستم. چون در افتتاحيه و شب اول اکران فيلم من به دلايلي دعوت نبودم. (البته خيلي هم برايم مهم نبود) به هر حال اين فيلم از آن دست کارهاست که شايد ديگر دوست نداشته باشم با اين گروه کار کنم. چون هارموني بين من و تيم اين فيلم وجود نداشت. اميدوارم پختگي من باعث شود در تجارب بعديام انتخاب بهتري داشته باشم. به سينما هم امروز فکر مي کني؟ ـ دغدغه من کار خوب است نه سينما، تلويزيون و يا تئاتر صرف، حتي اگر 10 سال در سينما نباشم (به دلايل روابط و مسايل مختلف) برايم مهم نيست چون حس ميکنم وظيفه يک فرد فرهنگي است که فرهنگي زندگي کند، فرهنگي رفتار کند، فرهنگي کار کند و فرهنگي فکر کند و ... و در پايان اين فنجان چاي ... ـ متاسفم که فرهنگ ما توسط يکسري آفت به سرقت ميرود.البته من فرد خاصي را مد نظر ندارم و دوست ندارم حرفم به کسي بر نخورد. ولي اي کاش هر کسي در جاي خودش قرار بگيرد و در شغل خودش باشد آنوقت همه چيز درست ميشود. من از طريق باني فيلم ميگويم طيفي هستند که ديگر دوست ندارم با آنها کار کنم افرادي که ميتوانند دلالهاي خوبي باشند چون آنها به راحتي دروغ ميگويند. من اعتقاد دارم افراد فرهنگي بايد از جامعهشان يک خط جلوتر باشند، چون به نوعي در کارشان يک نوع پيامبر هستند. پيامبري که گستردگي طيف مخاطبشان به اندازه ابزار کارشان است. جا دارد از عوامل سريال «همه چيز آنجاست» تشکر کنم و به دوستانم خسته نباشيد بگويم. به نظرم اين سريال ميتواند براي همه تهيه کنندگان يک الگو باشد که افراد کاربلد را در کنار هم جمع و شرايط را طوري مهيا کنند تا آنها بتوانند در آرامش و آسايش خاطر کار کنند. منبع: بانی فیلم

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: