مصدق: الحمدالله «از آب هم مضایقه کردند کوفیان»‌... نشد!/ دادگاه فرمایشی که آمریکایی‌ها تشکیل دادند/ شوخی‌های تلخ مصدق در دادگاه کودتاگران + تصاویر

مصدق: شما بايد برويد جنگ كنيد و حق ايران را بگيريد. شانه از زير خدمت خالي نكنيد. تمام اينها ميگويند دولتي كه ما [با آن] مبارزه مي كرديم هر جا رفت يك نفر آدم پيدا نكرد و همه گفتند ما حاضر نميشويم يك ملت مظلومي مثل ايران را از بين ببريم. [با حالت تأثر شديد و در حال گريه] ولي همه عوامل در اين مملكت است كه مقاصد بيگانه را انجام ميدهد.

کد خبر : 379075
سرویس سیاسی «فردا»؛ مصدق بعد از کودتای 28 مرداد در دادگاه فرمایشی که آمریکایی‌ها برای وی ترتیب داده بودند حضور یافت. در این دادگاه که وابستگان شاه آنرا اداره می کردند، مصدق در غیاب شاه در ایران محکوم شد. جالب اینجاست که مصدق در این میان به همین مساله اشاره دارد. وی خطاب به قاضی دادگاه نیز می گوید که نظامیان نباید با بیگانگان همکاری کنند و وظیفه‌شان به عنوان یک نظامی این است که با بیگانگان مقابله نمایند نه اینکه با آنان همدست شوند. این درحالی است که مصدق با اعمال سیاست و دکترین موازنه منفی که بسیاری آن را الهام گرفته از نهضت غیر متعهد‌ها می دانند، سعی کرد با گرفتن مواضع بی‌طرفانه ایران را از تنش‌های موجود جهانی دور سازد. غافل از اینکه با توجه به اینکه ایران در گستره استراتژیکی بسیاری مهمی است، همواره در تیررس قدرت های جهانی قرار دارد. کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد نشان داد که آمریکایی‌ها همواره به سیطره بر کشوری مانند ایران فکر می کنند. موضوعی که هنوز خاطر امریکایی‌ها را می رنجاند و حتی آنان با توجه به اهمیت ایران بیان می کنند که با تمام دشمنی‌هایی که با جمهوری اسلامی دارند، ایران متحد طبیعی امریکاست. موضوعی که پیش از پیش عدم مساله اعتماد به بیگانگان بویژه آمریکایی ها را گوش زد می کند و در این برهه زمانی خاص باید بیشتر به آن توجه شود. متن اظهارات مصدق در دادگاه خود گویای بسیاری از مطالب است. در زیر گزیده ای از بخشهای مهم روز نخست محاکمه وی را می آوریم. کیفرخواست دادگاه نظامی علیه مصدق چنین آمده بود: چون رویه و نحوه انجام وظیفه شخص غیر نظامی ردیف یک (مصدق) بر اساس متزلزل ساختن قانون اساسی و سست کردن ایمان و اعتقاد مردم از مذهب رسمی کشور یعنی مذهب اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه و عدم رعایت قوانین عادی کشور بوده است. اعلی حضرت همایون شاهنشاهی که درمقام وفاداری به سوگند کلام الله مجید، نگهبان قانون اساسی ایران و ساعی در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری بوده اند، ادامه وضعی را که متهم نامبرده در پیش گرفته باعث مخاطرات بزرگی برای سعادت و عظمت دولت ایران تشخیص فرموده اند و اراده ملوکانه تعلق گرفت که متهم نامبرده را عزل نمایند که این نسبت شاهانه ضمن صدور فرمان عزل او به وسیله سرهنگ نعمت الله نصیری در یکشنبه 25 مرداد 1332 به متهم ابلاغ شد. او (مصدق) از آن پس طغیان نموده، بدین منظور تا اساس حکومت و تاج و تخت را با تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت، به هم زند که به یاری خداوند قادر متعال و مدد ارواح طیبه اولیای اسلام، با غیرت و فداکاری اهالی شاه دوست و میهن پرست طهران و همه مردم کشور و انجام وظیفه و جانبازی ارتش در حفظ تاج و تخت سلطنت مواجه می شود و در نتیجه رستاخیزروز چهارشنبه 28 مرداد 1332، ... در اثر مقاومت او برای ادامه یاغیگری و در نتیجه سرسختی او برای محو استقلال و تمامیت کشور، عده ای از اهالی تهران و افسران و درجه داران و و سربازان شهید و عده کثیری مجروح می شوند. گزیده ای از بخشهای مهم روز نخست محاکمه رياست محترم دادگاه: مُتهِم [او متهم را با كسر «ه» ادا كرد]. فورا دكتر مصدق گفت: «آقا !متهم با كسر «ه» صحيح نيست،غلط فرموديد. [چند نفر خنديدند] دكتر مصدق: جناب آقاي سرلشگر، متهمي كه شما ميخواهيد او را تبرئه كنيد يا حكم اعدامش را صادر كنيد،بايد از خودش دفاع كند. حالا جناب عالي ميخواهيد از آن مرد [اشاره به دادستان - آزموده] مشورت كنيد. [با نهايت عصبانيت و با آوايي بلند روي ميز كوبيد] من به صلاحيت آن مرد هم اعتراض دارم تا جناب عالي بدانيد من بيش از اينها به قوانين آشنا هستم. [اشاره به سرتيپ آزموده] ايشان ليسانسه نيستند؟
سرتيپ آزموده: حق نداريد اين سوال را بكنيد. دكتر مصدق: ايشان شايد هيچ معلوماتي نداشته باشند ولي من 50 سال است كه عمري را در قانون ميگذرانم. مصدق: چطور ميشود در اين تالار كه اين صورت مجلل و با شكوه است حرفي بر خلاف قانون بزنم؟ پس گوش بدهيد بايد يك چيزهايي كه به عنوان مقدمه گفته شود و آن مقدمه را بگويم و بعد قانون اجرا شود. آقا،همه اش مربوط به قانون است. ولي متن قانون را بدون مقدمه نميتوان توضيح داد. شما افسر هستيد؛ اگر مقدماتي را براي جنگ تهيه نكنيد ميشود جنگ كرد؟ بايد مقدماتي را براي جنگ تهيه كنيد: غذا حاضر كنيد، چادر تهيه نماييد، وسايل را تماما روبراه سازيد، بعد براي جنگ تشريف ببريد. بدون تهيۀ مقدمات حتما شكست ميخوريد. دكتر مصدق:جناب تيمسار، وقتي ميخواهم اعدام شوم چكار دارم كه شما مأموريت داريد ميخواهيد برويد. اگر ميخواهيد جواب ندهم، ميروم و شما حكم اعدامم را صادر كنيد. مصدق: خوب توجه بفرماييد قسمت آخر را آقاي رئيس محترم دادگاه كه تا تكليف آن از طرف مجلس روشن نشود لازم الاجراست. پس يك قانون است. تصويب نامه هيئت وزيران پا روي يك قانون گذارده است. جناب ايشان [اشاره به سرتيپ آزموده] آقاي رئيس،به موجب يك تصويب نامه ايي آمدند و تمام تشكيلاتي را كه من داده بودم منحل كردند. خوب بعد چي گفتند؟ گفتند چون اين تشكيلات را منحل كردند، پس قانون دادرسي ارتش به جاي خود باقي است و بايد اجرا شود [در اين موقع دكتر مصدق به حالت ايستاده روي ميز خم شده بود كاملا خسته به نظر ميرسيد] خسته شدم. اجازه بدهيد بنشينم.نميتوانم بايستم،به خدا نميتوانم. رئيس :آقا استدعا ميكنم، خواهش ميكنم بنشينيد. دكتر مصدق [با شوخي]: راستي از ته دل و با ميل اجازه مي دهيد؟ رئيس: با نهايت ميل.[دكتر مصدق نشست] مصدق: شما بايد برويد جنگ كنيد و حق ايران را بگيريد. شانه از زير خدمت خالي نكنيد. تمام اينها ميگويند دولتي كه ما [با آن] مبارزه مي كرديم هر جا رفت يك نفر آدم پيدا نكرد و همه گفتند ما حاضر نميشويم يك ملت مظلومي مثل ايران را از بين ببريم. [با حالت تأثر شديد و در حال گريه] ولي همه عوامل در اين مملكت است كه مقاصد بيگانه را انجام ميدهد. رئيس دادگاه با قطع كلام دكتر مصدق و با عصبانيت از جاي خود برخاست و گفت: آقا ما مقاصد بيگانه را انجام نميدهيم. ما سربازيم [چند نفر از تماشاچيان كف زدند] آقاي دكتر مصدق،به ما اهانت نكنيد،خيلي بد است كه بگوييد كه ما مقاصد بيگانه را انجام ميدهيم. دكتر مصدق: شما اگر ندانيد... رئيس: ما همه وطن پرست هستيم،اين حرفها صحيح نيست. ما به خاطر شيخوخيت به شما احترام ميگذاريم. به خاطر داشته باشيد اين مجلس روضه خواني نيست.
دكتر مصدق: ما همین روضه خواني را در شوراي امنيت كرديم.جمله شرطيۀ اگر است و من با اگر هزار حرف ميزنم. دكتر مصدق [با تندي]: آقا شما يك ساعت و نيم به دادستان وقت داديد هر چه دلش خواست بگويد. حالا چرا اجازه نميدهيد من حرف بزنم؟ رئيس دادگاه: بفرماييد حرفتان را بزنيد. ولي استدعا دارم مربوط به موضوع باشد. دكتر مصدق: شما حق داريد كه از من بخواهيد خلاصه حرف بزنم. اين اخلاق افسران است-بزنيد! زود باشيد! چه كنم؟ اينجا مدرسه نيست، مكتب نيست، قضاوت نيست. افسر كه اهل اين حرفها نيست؛ اهل مباحثه نيست. امر است؛ دستور است؛ زود باشيد! آخر قربان اجازه دهيد. رئيس [با خنده]: اينجا مدرسه نيست فولي قضاوت هست. دكتر مصدق: آقاي رئيس، مجلس شواري ملي به من اجازه قانون گذاري داده كه نسبت به اين 9 ماده بنويسم؛ تا زماني كه لايحه ام به مجلس داده نشده بود ميشد اعتراض كرد. ولي بعد از تصويب آنها به وسيله احدي، نه ديوان كشور، نه تصويب‌نامه هئيت وزيران، حق الغاي آن را ندارند.
مصدق: اي آقاي محترم [اشاره به سرتيپ آزموده] خيلي فهميده است. خيلي در كار خودش زرنگ است و ميداند يك هيئت نظامي در اينجا نشسته و من هم هر شب در ميان يك مشت نظامي كه چهار چشمي مرا مواظبت هستند زندگي ميكنم. ميخواهد با حرفهاي خود نظاميان را عليه من تحريك كند كه عصبيتي بر افسران بنمايد كه افسران امشب در زندان بلاي به سرم بياورند كه آن سرش ناپيداست.[خندۀ شديد حاضرين به علت عبارت «بلايي به سرم بياورند»] مصدق: گفتيم جرايم نظامي دو قسم است؛يكي جرايمي كه در حال خدمت است كه آنها در صلاحيت دادگاه نظامي است؛ ديگري خارج از آن است كه در صلاحيت دادگاه عادي است. اگر افسري رفت و با يك زن يك سرباز مقاربت كرد، اين چه ربطي به امور نظامي دارد كه ميفرمايند من اساس سازمان ارتش را متزلزل كرده ام. در اينجا افسر حتما مثل سايرين بايد تحت نظر قضات مطلع و غير نظامي محاكمه شود. قاضي بايد مطلع باشد؛بايد غير قابل تغيير باشد؛بايد حقوق خوب بگيرد؛ امر، امر است. سپهبد فرموده اند، سرلشگر فرموده اند فلاني بايد محكوم شود. اگر قاضي بداند كسي نميتواند او را تغيير بدهد، ديگر به اين گونه حرفها و امرها تسليم نميشود، آقا.چرا قاضي انگليسي در دادگاه لاهه به نفع ما راي داد؟زيرا مستقل بود.از چرچيل نمي ترسيد. ميدانست چرچيل هم نميتواند او را تغيير دهد. بنابر اين آزادانه راي داد. اين منطق من بود. حالا آقاي سرتيپ آزموده به من بي مرحمت هستند، باشد. من كوچك شما هستم؛ فرمانبردار شاه هستم. [دكتر مصدق در اينجا صداي خود را بلند كرد] آن مرد ميگفت «فرمان بَردار»،با فتح ب؛ ولي با ضم ب صحيح است. اين را هم بداند. حالا من بايد ثابت كنم كه اين دادگاه صالح نيست. زيرا من نخست وزير بودم و بايد در ديوان كشور محاكمه شوم. بايد توضيح دهم كه چرا نخست وزيرم...[ناگهان دكتر مصدق ژست مخصوص و خنده آوري گرفت] آقا،من گلويم خشك شده! عاشورا كه نيست، رمضان هم كه نيست. بگوييد آب بياورند. رئيس :چشم، غفلت شده، معذرت ميخوام. [يكي از افسران جلو آمد و آبنبات بزرگي به دست دكتر مصدق داد] دكتر مصدق: ولم كن بابا! آب بياور گلويم تركيد. [رو به سرتيپ آزموده با طعنه] اجازه ميدهيد آب بياورند؟ سرتيپ آزموده [با خنده]: قربان،وقتي كه جوجه مي آورند، آب كه چيزي نيست.[همه به خنده افتادند. گيلاس آب را آورند لاجرعه سركشيد و با زبان لب و دهان خود را مالش داد.] دكتر مصدق:به به، خوب [«خُبِ» كشيده] الحمدالله از آب هم مضايقه كردند كوفيان...نشد! [خندۀ شديد حاضرين.]
دکتر مصدق: من از اين نظر دفاع نميكنم كه دادگاه مرا تبرئه كند و از تضييقاتي كه هر زنداني دچار آن است راحت شوم. زيرا محكوميت ناشي از ايمان و عقيده،محكوميتي كه نتيجۀ مبارزۀ آزادي و استقلال مملكت است چيزي نيست كه مرا متاثر كند؛ بلكه موجب خوشوقتي است و افتخار من است. بر فرض كه از زندان خلاص شوم. در خارج چه تأمين جاني دارم؟ اگر در زندان مرا از بين ببرند همه خواهند فهميد كه دست چه اشخاص و چه سياستهايي در كار بوده است. در صورتي كه خارج از زندان كسي پي نخواهد برد كه مرا كي و چطور از بين برده است؟ پس دفاع من فقط از دو نظر است. اول آنكه ثابت كنم با چه استدلال يك عده از رجال وطن پرست را كه سرمايه بزرگي براي مملكت خواهند شد به جاي اينكه تشويق شوند گرفتار حبس و زجر كرده اند؛ دوم اينكه با چه لطايف الحيل ميخواهند نهضت ملي ايران را كه چند سال است مردم اين مملكت در راه آن زجر كشيده اند و به نتايج نيكويي رسيده اند از بين ببرند، و باز وطن عزيز ما را دچار دخالتهاي نا مشروع و اغراض دول استعماري و عمال آنها بكنند. دکتر مصدق: اگر بنا بود كه پادشاه هر وقت خواست وزيري را عزل و يا نصب نمايد، مشروطيت معنا و مفهومي پيدا نميكرد و اين همان كاري است كه قبل از مشروطيت هم سلاطين استبداد ميكردند. چناچه به اصل 44 متمم قانون اساسي دقت و توجه كنند، معلوم ميشود اين اصل كه در جمله اول خود ميگويد « شخص پادشاه از مسئوليت مبري است» و در جمله ثاني كه وزراي دولت در هر گونه امور مسئول مجلسين هستند»،وزرا را مسئول مجلس نموده است. چنانچه غير از اين بود، يعني پادشاه در امور مملكت دخالت ميكرد و مسئول هم نبود، مشروعيت وجود پيدا نميكرد و اگر دخالت ميكرد مسئول هم بود. دکتر مصدق: هر شخص مسئول كه كاري بر خلاف وظيفه و مقررات نمود بايد مورد پرسش و مؤاخذه واقع شود و اين با يك اصل كلي كه مقام سلطنت مقامي است ثابت، مخالف و بر خلاف مصالح و منافع شخص پادشاه هم بود. و به همين جهت است كه گفته اند: «پادشاه بايد سلطنت كند نه حكومت.» بنابراين وزرا مسئول مجلسين هستند كه هر وقت كاري بر خلاف قانون يا مصالح مملكت بكنند، مجلسين آنها را استيضاح كنند و دولت را ساقط نمايند و شخص ديگري را براي تصدي مقام نخست وزيري در نظر بگيرند و به او رأي تمايل بدهند.چنانچه قبول نمود «به موجب فرمان همايون پادشاه» نخست وزير شود كه بعد در همين جلسه توضيحات بيشتري در اين باب ميدهم.
مصدق: هيچ وقت ديده نشده كه با حضور مجلسين،پادشاه با فرمان ،نخست وزيري را عزل كند، آن هم با آن تشريفات و تانك و توپ و مسلسل و ديگري را به جاي او منصوب نمايد و در 22 مرداد كه تاريخ صدور دستخط است و شب روز 25 مرداد كه آن ابلاغ شد، مجلس شوراي ملي وجود داشت. پس از شبي كه دستخط ملوكانه ابلاغ شد تا ساعتي كه خانه من بمباران گرديد، دولت اينجانب رسميت داشته. چنانچه عملي بر خلاف قانون از وزرا صادر شده باشد، بايد در ديوان كشور محاكمه شوند نه در اين دادگاه. اين هم براي دلخوشي آقاي رئيس دادگاه كه تشريف ببرند و بدانند اينجا جاي محاكمه من نيست. مصدق: به هر حال من كه آن جريان توپ و توپ كشي و اين طرز فرمان نويسي را ديدم تصور جعل كردم. و اين دو موضوع سبب شد كه زير بار فرمان نروم. به علاوه اعليحضرت همايوني يك روز شخصا به من فرمودند: «فلاني اگر روزي بيايد كه از من بخواهد كار خلافي عليه مملكت بكنم زير بار نميروم و استعفا ميدهم. » من فكر كردم چطور در بودن مجلس شاه بر خلاف قانون اساسي فرمان عزل ميدهد. هنوز مجلس بود و با رفراندم منحل نشده بود. بنابراين زير بار نرفتم. [دكتر مصدق نگاهي به صورت سرتيپ آزموده كرد و فورا روي خود را برگرداند و گفت: «نه ، نگاه نميكنم. ميترسم بدم بيايد.» خنده چند نفر] اگر شاه ميخواستند من نباشم به خود من ميفرمودند: «دكتر جون برو گمشو! نميخوام تو باشي. » در اين صورت استعفا ميدادم. مصدق: اگر آقاي سرتيپ آزموده قبول كنند كه اين اختيارات به شخص دكتر مصدق كه نخست وزير هم باشد داده شده، اينجانب تا 20 ديماه 1332 كه اكنون مدتي هم باقي است تا موعد آن منقضي شود، قانوناَ نخست وزيرم. و مجلس شوراي ملي هم اگر در نتيجه رفراندم منحل نشده بود و تشكيل جلسه ميداد، نميتوانست به واسطه رأي عدم اعتماد دولت را ساقط كند مگر اينكه اول قانون اختيارات را ملغي كند و بعد دولت را ساقط نمايد؛ چونكه اختيارات به شخص دكتر مصدق كه نخست وزير هم باشد داده شده بود. چنانچه آن اختيارات به دكتر محمد مصدق خواه نخست وزير باشد خواه نباشد، بر فرض اينكه در اصالت دستخط ترديدي نبود و نافذ هم بود و من از كار كناره گيري ميكردم، باز يك وظيفه ديگري كه تنظيم لوايح قانوني بود داشتم كه ميبايست انجام دهم. بايد بر طبق مادۀ129 قانون مجازات عمومي تعقيب شوند و من بلاتأمل آزاد شوم. مصدق: حال خوب است كه آقاي سرتيپ آزموده بفرمايند كه من نخست وزير هستم يا نه؟ آيا وظيفۀ قانوني خود را در خصوص تنظيم لوايح قانوني خصوصا اكنون كه مجلس نيست بايد انجام بدم يا نه؟ اگر ايشان جرأت نكنند به اين سوال جوابي بدهند و باز به كار خود ادامه دهند، نسل كنوني و نسلهاي آنده جواب اين سوال به ايشان و امر دهندگانشان و اعقاب ايشان يا به آنان كه ايشان را تشويق به اين كار كرده اند خواهند فهماند كه نميشود ديگر بيگانگان را در اين مملكت مسلط كرد و هرگز نخواهد گذاشت كه اين آلتهاي فعل را به قول آقاي سرتيپ آزموده در كيفر خواست بيگانگان «بر توسن مراد سوار كنند» دكتر مصدق [با خنده]:به !قربان من خيلي حرف دارم. شما به اين زودي ها از دست من خلاص نمي شويد.تا امشب كه ارادت نداشتم. حالا مي بينم تا چه اندازه خوش اخلاق هستيد. پس هنوز بايد خيلي گوش دهيد. بد نيست. اين حرفهاي من به درد ميخورد. [خندۀ شديد حضار] مصدق: انتظار همه اين بود كه پس از كودتاه شاهنشاه در امور دخالت كنند و مقرر فرمايند كه مرتكبين آن تعقيب شوند، نه اينكه «به منظور حفظ اصول قانون اساسي و جلوگيري از خونريزي و هرج و مرج» به طوري كه اقاي سرتيپ آزموده در ذيل عدد 9 كيفر خواست توجه كرده اند،رهسپار بغداد شوند و از آنجا قانون اساسي را حفظ كنند. مصدق: آقاي عزيز،از خارج از مملكت كه نميتوان اين كار را كرد و اين مسافرت را نه فقط در خود مملكت بلكه در صفحات اول روزنامه هاي آمريكا هم به فرار تعبير كرده اند. آيا ميتوان قبول نمود كه شاهنشاه بدون دادن يك ابلاغيه براي اينكه مردم از علت مسافرت مسبوق شوند تشريف ببرند و در ممالك ديگر از عهده انجام مطالبي كه در كيفر خواست ذكر شده برآيند؟ شاهنشاه در چنين روزها بايد از خودگذشتگي نشان دهند و تمشيت امور را از دست ندهند. من خود از اشخاص سالخورده شنيده ام كه مردم در ادوار سابق در فكر روز شاه مي بوده اند كه در آن روز نقشه و نظريات خود را به كار ببرند. حركت بي سابقه شاهنشاه و دوري ايشان از مملكت سبب شد كه هر كس براي اجراي نظريات خود راهي انتخاب كند، حرفها و سخنهاي بگويد و نقشه هايي بكشد. خوب است آقاي سرتيپ آزموده بفرمايد اگر خودشان در رأس دولت بودند چه ميتوانستند بكنند. آيا دولت ميتوانست در آن دو روز از افكار تمام احزاب و دستجاب مختلف مستحضر شود؟ در اين صورت با چه وسيله ايي؟ در صورت امكان آيا ميتوانست با مخالفين سلطنت را بدون ارتكاب عمل تعقيب كند؟ از روي چه قانون؟ جلسه بعدی فردای آن روز برگزار شد.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: