کی صلح کنیم، کی مقاومت و کی بیعت؟!

کد خبر : 377700
میثم تولایی: قطعا یکی از تحریفات بزرگ تاریخ بیعت امیرالمومنین علی علیه السلام با خلیفه اول است. داستان تشکیل شورایی در مکانی مسقف که تحت تملک قبیله بنی ساعده بود. این شورا قبل از خاکسپاری رسول گرامی اسلام و به دعوت سعد بن عباده، رییس قبیله خزرج در این مکان سرپوشیده که مشهور به سقیفه بنی ساعده بود تشکیل شد اما در نهایت کار را به دست فردی از مهاجرین داد. طلحه، زبیر و تنی چند از صحابه و یاران رسول خدا در خانه حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها بودند تا رسول خود را به سوی آخرین منزل خاکی بدرقه کنند. بیعت‌ها برای"اولی" گرفته شد و حالا نوبت به فردی رسید که هنوز صدای رسول الله در گوش‌هایشان بود که ولایت و امامت امت را بعد از خود به او سپرد. به درب بهشت روی زمین حمله‌ور می‌شوند و بلندمرتبه‌ترین شخصیت تاریخ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و فرزند در رحم ایشان را با ضربه‌ای که وحشیانه و با خوی عرب جاهلی به درب وارد می‌کند، به شهادت می‌رسانند برای گرفتن بیعت از علی علیه السلام. حضرت علی علیه السلام بالاترین هزینه را در این راه داده است و آن تنها تکیه‌گاه خویش یعنی همسر گرامی‌اش می‌باشد. بیعت نمی‌کند. همسرش را کشتند، درب خانه‌اش را آتش زدند اما زیر بار بیعت نرفت، حتی زمانی‌که با دست‌های بسته روی خاک‌های کوچه‌های مدینه کشیده شد. شیخ مفید در این رابطه می‌گوید: نظر محققان شيعه و عقيده حق اين است كه اميرمؤمنان علي‌بن‌ابي‌طالب عليه‏السلام هرگز با ابوبكر بيعت نكرد. بیعت چیست؟ در تعریف بیعت آمده است: عبارت است از تعهد و پیمانى که بیعت‌ کننده با بیعت‌ شونده (امام، حاکم یا امیر) بر اطاعت و فرمان بردارى از او و سپردن امور خود به وى مى‌بندد.(ویکی فقه) در صورت ساده‌سازی تعریف باید گفت که بیعت یعنی پذیرش سلطه یعنی سلطه‌پذیری. پذیرش سلطه خود به دو قسم تقسیم‌بندی می‌شود، پذیرش سلطه حق و پذیرش سلطه ظلم. حضرت علی علیه‌السلام زیر بار پذیرش سلطه ظلم نرفت بنابراین بیعت نکرد. امام حسن علیه‌السلام نیز با ظلم بیعت نکرد و در برابر توطئه معاویه مقاومت نشان داد و مدتی را در جنگ گذراند تا اینکه اصحاب امام توسط معاویه مرعوب، ترغیب و تطمیع و از اطراف ایشان پراکنده شدند. شرایط برای بقای ولایت سخت شد به گونه‌ای که برای مقاومت با منطق قبلی یعنی اسلحه نه نیرویی بود و نه اقبالی بنابراین مسئله از بیعت و جنگ یعنی پذیرش ظلم و جنگیدن با ظلم به عدم تخاصم یعنی صلح تغییر وضعیت داد. صلح با معاویه بعد از شهادت امام حسن علیه السلام و در زمان امامت امام حسین علیه السلام نیز به مدت 10 سال ادامه پیدا کرد تا به درک واصل شدن آن ظالم. به دست گرفتن حکومت توسط یزید علیه لعنه، دوباره مساله بیعت را زنده کرد، بیعت گرفتن از نوه رسول خدا، پسر علی علیه السلام و دختر رسول خدا برای مشروعیت بخشی به نوه ابوسفیان مهم بود. پیک‌های متعددی با استفاده از ابزارهای مختلف ارعاب و غیره به سوی مدینه روانه شد تا با امام حسین علیه السلام مذاکره کنند و کردند و پاسخ منفی امام را مبنی بر عدم بیعت(عدم پذیرش سلطه ظلم) به شام رساندند. اگر امام حسین علیه السلام تحت فشار برای بیعت قرار نمی‌گرفت قصد بر ادامه صلح داشت؟ چرا می‌گوییم"قیام" امام حسین علیه اسلام؟ اگر قیام علیه ظلم بود چرا امام حسین علیه السلام به حر فرمودند که راه را باز بگذارد برای بازگشتن به مدینه؟ اگر قیام علیه ظلم بود چرا در گفت‌وگوی با عمر سعد از طرف امام حسین علیه السلام عنوان شد که راه دیگری هم وجود دارد و آن بازگشتن به شهر خویش و ترک کربلا است؟ ماجرا از اینجا شروع می‌شود که طبق روایات صحیح و دارای سند متقن، از شهر بزرگ، دارای جمعیت نسبتا زیاد در تناسب با دیگر شهرهای آن زمان، شهر استراتژیک و جنگی کوفه، 18 هزار نامه و درخواست که حکم بیعت با امام حسین علیه السلام را داشت توسط چندین پیک به سمت ایشان روانه شد. تعداد نامه‌ها و رفت و آمد پیک‌ها به مدینه تا حدی بود که امام را مجاب کند موقعیت بازگشت حکومت به اصل خویش و اجرای احکام اسلام مبتنی بر سنت پیامبر(ص) در کوفه فراهم شده است. این در حالی است که اگر شهر دیگری نیز دست بیعت دراز می‌کردند و پیک‌های خود را روانه مدینه می‌کردند امام دست بیعت خود را دریغ نمی‌کردند. حضرت البته با گسیل دادن پیک خود به سمت کوفه، یعنی مسلم بن عقیل که چشم و گوش ایشان بود سعی در یافتن صحت و سقم نامه‌ها و بیعت‌ها کردند و بدین جهت بود که سفر را آغاز نمودند. تصویری که از فضای مردمی می‌شد تصور کرد این بود که یا شرایط همان شرایط روی‌آوردن مردم به امام علی علیه السلام بود یا نهایتا فضای ابتدایی آغاز امامت امام حسن علیه السلام، بنابراین برای"قیام" علی الظاهر فضا مهیا بود. آیا امام معصوم که عالم به غیب بوده باید به ظاهر تصمیم بگیرد؟ امام معصوم رفتار متعارف داشته و خلاف آن عمل نمی‌کرده است مگر در مواقعی که حکم بوده نظیر نقشه قتل حضرت رسول(ص) که برملا شد. حالا اگر امام حسین علیه السلام با توجه به علم غیب خود و با توجه به علمی که نسبت به شهادت خود داشتند رفتار می‌کردند آیا در تاریخ نوشته نمی‌شد که ایشان 18 هزار بیعت را بی‌پاسخ گذاشت و اجازه داد حکومت ظلم استمرار پیدا کند؟ قطعا اینگونه است، بنابراین پاسخ این سوال نیز مشخص شد که چرا می‌گوییم امام حسین علیه السلام شهید شد تا اسلام زنده بماند؟ عدم بیعت با ظلم باعث شد که یزید حکم کند یا بیعت بگیرید یا او را به قتل برسانید و این در نامه‌ای که برای حاکم مدینه آمده بود شرح داده شده بود از طرفی امام حسن علیه السلام 18 هزار بیعت کننده در کوفه داشت پس باید حرکت کند و می‌کند. در راه متوجه خیانت کوفیان می‌شود و با حر در کربلا مذاکره می‌کند برای برگشتن که او سد راه می‌شود. امام بیعت را نمی‌پذیرد و حر منتظر دستور است. امام با توجه به پراکنده شدن دوباره افراد نظیر همان اتفاقی که برای برادر بزرگوار و مظلومشان افتاد قصد بر عدم تخاصم که همان ادامه رویه گذشته است دارند اما تنها دو راه پیش پای ایشان می‌گذارند، یا بیعت و یا جنگ. تعداد یاران خیلی کم است از طرفی بیعت با ظلم امکان پذیر نیست همان طور که پدر و برادر نکردند و همان طور که فرزندان ایشان و 9 امام معصوم بعد از ایشان زیر بار آن نمی‌روند. قصد بر ادامه قیام می‌شود و کربلا شکل می‌گیرد. نتیجه: رفتار با ظالم حاکم(نظیر سیطره آمریکا) چند وجه دارد، اول بیعت است و پذیرش سلطه که می‌شود از نوع سلطه ظلم آن، نوع دوم صلح است و عدم تخاصم و سومین رفتار قیام علیه او در دو مورد، که اول زمانی است که دست‌های یاری‌دهنده وجود دارد و فضا برای قیام علیه ظلم مهیاست و دوم اینکه آن ظالم حاکم تنها بیعت می‌خواهد و بس. در این موارد مذاکره کجا قرار دارد؟ برای بیعت؟ صلح؟ یا قیام؟ مذاکره با نتیجه بیعت که معنا ندارد، مذاکره با نتیجه قیام هم که اصلا اسمش دیپلماسی نیست، پس تنها زمانی می‌شود گفت مذاکره معنا پیدا می‌کند که نتیجه عدم تخاصم(عدم دخالت در امور یکدیگر) نتیجه دهد و مواضع متقابل به صورت برابر حفظ شود تا زمانی که برتری در یکی از طرفین ایجاد شود و تغییر موضع اتفاق افتد. حالاست که می‌توان فهمید فرمایشات امام حسین علیه السلام با سپاه مقابل از جنس مذاکره موجود نبوده است، اینکه امام حسین علیه السلام طبق فرمایش شهید مطهری در آخرین لحظات لباس رسول خدا(ص) را بر تن می کنند تا شاید دیگر با این نشانه ها برخی را که از سر غفلت آمده بودند جلوی پسر نبی، برگرداند و آخرتشان را تضمین کند چه معنایی می تواند داشته باشد؟ جز اینکه امام حسین علیه السلام تنها به هدایت قوم می اندیشیده است؟ اما در مقابل عمر سعد که خود را عاقل تر از شمر می بیند روزها قبل از عاشورا سعی دارد که جنگی در نگیرد، از همین رو پیکی را روانه می کند به سمت ابن زیاد که حسین پذیرفته به کوفه نیاید و بازگردد. عمر سعد در فکر حکومت ری، با این تصور که به ملک ری رسیده و جنگی هم سر نگرفته تصور بازی برد-برد! برای خود دارد، خیالی باطل در مواجهه با منطق شمری. ابن زیاد با خوشحالی نامه را برای شمر می خواند و از اینکه جنگی درنخواهد گرفت شادمان است، شمر اما می گوید حالا که حسین در چنگمان هست، حالا که تحریم آب و محاصره، او و خانواده اش را به عسر آورده چرا کار را یکسره نمی کنی و می خواهی همیشه استخوانی در گلو داشته باشی...؟! منطق بی منطقی شمر بازی را به زعم خودشان برد یک طرفه می کند. بله، برد یک طرفه می شود اما به سمت امام حسین علیه السلام، شیعه و 1400 سال اسلام اهل بیتی سلام الله علیهم.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: