امروز شهادت نامه عشاق امضا می شود

خلاصه وقایع روز عاشورا، دهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری و ماجرای کربلا را در ادامه این گزارش بخوانید.

کد خبر : 377502

باشگاه خبرنگاران: شب دهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری فرا رسیده است. امام حسین علیه السلام یاران خود را فرامی خواند و خطبه عاشورایی ایشان آغاز می‌شود: من یارانی بهتر و وفادارتر از اصحاب خود و اهل بیتی فرمانبردارتر از اهل بیتم نمی‌شناسم. من می‌دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من بیعت خود را از شما برداشتم. از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید، هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در روستاها و شهرها پراکنده شوید. این مردم مرا می‌خواهند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند. اما یاران حسین (ع) قبلاً امتحان خود را به خوبی پس داده اند، بنابراین هیچکس در شب عاشورا از امام جدا نمی‌شود.

تدابیر نظامی امام حسین
امام(ع) فرمان داد تا مقداری چوب و نی که در پشت خیمه‌ها بود در خندقی که در اطراف خیمه‌ها حفر کرده بودند، بریزند. زیرا هرلحظه احتمال شبیخون دشمن از پشت خیمه‌ها می‌رفت. امام فرمود به محض حمله دشمن چوب‌ها و نی‌ها را به آتش بکشند، تا راه ارتباطی دشمن با خیمه‌ها قطع شود. (الامام‌الحسین واصحابه، ص257)
غسل شهادت
امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع) را با 30 نفر سواره و 20 نفر پیاده فرستاد تا آب بیاورند. آنگاه روی به یاران خود نموده و فرمودند: برخیزید و آب بنوشید که این آخرین توشه شماست. وضو بگیرید و غسل کنید و لباس‌های خود را بشوئید تا کفن شما باشد. (امالی، شیخ صدوق، مجلس30)
سگ‌های وحشی: سحرگاه عاشورا امام حسین (ع) به خواب سبکی فرو رفت و چون بیدار شد فرمود یاران من! در خواب سگانی را دیدم که به من حمله می‌کردند تا مرا پاره پاره کنند و در میان آنها سگی دو رنگ را دیدم که نسبت به من از دیگر سگان وحشی‌تر و خون آشام‌تر بود! گمان می‌کنم آنکه مرا خواهد کشت مردی پیس است! در ادامه خواب، رسول خدا(ص) را دیدم که به من فرمود! فرزندم تو شهید آل محمدی و امشب به هنگام افطار نزد من خواهی بود (ظاهراً امام در روز عاشورا روزه بوده است زیرا در عبارت آمده است که «هنگام افطار نزد ما خواهی بود»)(مقتل الحسین خوارزمی، ج1،ص252 و بحارالانوار، علامه مجلسی، ج45، ص4)
سپیده دم عاشورا امام نماز صبح را با اصحاب خواندند و پس از نماز خطبه‌ای خوانده و فرمود: خدای عزو جل به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه خود سازید.
حر از لشکر عمر بن سعد جدا می شود
حرکت سپاه دشمن: سپاه عمرسعد به قصد حمله به خیمه‌ها به سوی خیمه‌ها حرکت کرده و اطراف خیمه‌ها را محاصره کردند اما با خندقی که به دستور امام(ع) در اطراف خیمه‌ها حفر شده بود و در آن آتش افروخته شده بود برخورد کردند و نتوانستند پیش‌روی کنند.
امام حسین (ع) سوار بر اسب خود شد و برای دشمن خطبه‌ای خواند و سعی کرد تا یک بار دیگر آنان را از جنایتی که در صدد انجام آن هستند، منصرف کند. خطبه‌ای که به گریه اهل حرم و هلهله دشمن تمام شد.
خطبه بریر و زهیر - این دو یار با وفای امام با اجازه ایشان خطبه‌ای خواندند و سعی کردند دشمن را آگاه و بیدار سازند.
حر از سپاه عمرسعد جدا شد و به امام پیوست.
عمرسعد تیری به سوی یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید من اول کسی بودم که تیر انداختم.
شهادت یاران حسین(ع) در حمله ناجوانمردانه صبح
پس از تیراندازی عمرسعد دیگر افراد عمرسعد نیز تیر بر کمان نهاده و اصحاب امام(ع) را نشانه رفتند. تقریباً هیچ یک از یاران امام حسین(ع) نماند که از زخم این تیر‌ها در امان مانده باشد. همین امر باعث شد تا پنجاه و دو تن از یاران امام حسین در تیرباران صبح به شهادت برسند.
آغاز جنگ تن به تن: جنگ تن به تن آغاز شد... حربن یزید ریاحی اولین کسی است که به میدان جنگ تن به تن رفت و دلاورانه جنگید ولی ناجوانمردانه به شهادت رسید. پس از حر یاران یک به یک به میدان رفتند و به شهادت رسیدند.
ابوثمامه صیداوی به امام می‌گوید: موقع نماز ظهر است و ما دوست داریم آخرین نمازمان را به امامت حسین بخوانیم....نماز آغازمی‌شود... تیر باران نیز دوباره آغاز می‌شود... با پایان یافتن نماز سعیدبن عبدالله حنفی و عمروبن قرظة بن کعب که برای حفاظت از امام جلوی ایشان ایستاده بودند بر اثر اصابت تیر‌های فراوان به شهادت می‌رسند.
بنی هاشم به میدان می آیند
حضرت علی اکبر اول کسی است که به اذن امام عازم میدان می‌شود و پس از جنگی دلاورانه به شهادت می‌رسد. پس از ایشان سایر بنی هاشم و درنهایت حضرت قاسم به میدان رفت و به شهادت رسید.
پس از شهادت بنی هاشم، حضرت ابوالفضل(ع) برای آوردن آب عازم فرات شد ولی موفق به آوردن آب به خیمه‌های حسین نشد و مظلومانه و ناجوانمردانه به شهادت رسید. با شهادت حضرت عباس آثار شکستگی و اندوه فراوان در چهره حضرت نمایان شد...
حضرت امام حسین(ع) طفل شش ماهه خود را به روی دست گرفت و به سوی لشکر دشمن رفت و گفت اگر بر من رحم نمی‌کنید بر این کودک بی‌گناه رحم کنید... تیری سه شعبه می‌آید...
نوبت به امام می‌رسد. امام خسته و تشنه است ولی دشمن حریف امام نمی‌شود!... تیرباران و سنگ باران دشمن آغاز می‌شود؛ سنگی به پیشانی و تیری به سینه امام.
دشمن به خیمه‌ها حمله می‌کند؛ امام آن‌ها را از خیمه‌ها دور می‌کند.
امام داخل گودال است، فریاد می‌زند : آیا کسی هست تا حسین را یاری کند؟ عبدالله بن حسن دست خود را از دستان عمه‌اش زینب جداکرده و داخل گودال می‌شود و خود را به سینه امام می‌چسباند. عبدالله را به شهادت می‌رسانند.
سر مقدس امام را بریدند
زینب (س) به در خیمه آمد و رو به عمر بن سعد بن ابی وقاص کرد و فریاد زد: وای بر تو ای عمر! آیا ابوعبدالله را می کشند و تو نگاه می کنی؟ عمر پاسخ زینب را نگفت، زینب فریاد زد: وای بر شما آیا یک مسلمان میان شما مردم نیست؟ کسی پاسخش را نداد، شمر بن ذی الجوشن به سوارگان و پیادگان فریاد زد: وای بر شما درباره این مرد چشم به راه چه هستید؟ مادرانتان در عزای شما بگریند؟
پس آن فرومایگان از هر سو به آن حضرت حمله ور شدند، زرعه بن شریک ضربتی به شانه چپ آن بزرگوار زد و آن را جدا کرد، دیگری ضربت به گردنش زد و حضرت به رو درافتاد، سنان بن انس نیزه به او زد و امام (ع) را به خاک افکند، خولی بن یزید اصبحی پیش دوید از اسب به زیر آمد که سرآن بزرگوار را جدا کند، لرزه بر اندامش افتاد، شمر گفت: خدا بازویت را از هم جدا کند چرا می لرزی؟ و خود آن سنگدل پیاده شده سر حضرت را برید آن گاه آن سر مقدس را به خولی سپرد و گفت : نزد عمرسعد ببر. لشکر دشمن سپس به خیمه های امام حسین (ع) حمله کردند و آن را غارت کردند.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: