بررسی شعارهای نهضت عاشورا از دیدگاه استاد شهید مطهری / خطبههایی که سیدالشهدا در روز عاشورا خواندند/ «تجدید حیات» در محرم به چه معناست؟
هر سال كه محرم و عاشورا پيدا میشود، شيعه بايد آن را زنده نگه دارد. عاشورا شعار شيعه شده است. شيعه بايد بتواند جواب بدهد وقتی در مقابل يك سنی، و بالاتر، در مقابل يك مسيحی يا يك يهودی يا يك لامذهب قرار گرفت و او گفت: شما در اين روز عاشورا و تاسوعا كه تمام كارهايتان را تعطيل میكنيد و میآئيد و در مساجد جمع میشويد، دسته راه میاندازيد، سينه میزنيد، زنجير میزنيد، داد میكشيد، فرياد میكشيد، چه میخواهيد بگوئيد؟ حرفتان چيست؟ بايد بتوانيد بگوئيد ما حرفمان چيست.
کد خبر :
374932
سرویس حسینیه «فردا»؛ كتاب «حماسه حسينی» اثر استاد شهید مرتضی مطهری یکی از متون جالب و دقیق درباره واقعه عاشوراست که مشتمل بر سخنرانیها و مقالات این شهید بزرگوار است. شهید مطهری طی سخنرانیهای مختلف در باب حادثه عاشورا با نگاهی تحلیلی و کارشناسانه مسائل و موارد مختلفی که بر فرهنگ عاشورا مترتب است بازگو کرده است. موارد انحرافی، تبیلغات، امر به معروف و نهی از منکر، مسائلی اجتماعی و سیاسی دوران اموی و ... از عمده مباحثی است که ایشان ضمن سخنرانیهایشان به آنها پرداخته است و به مخاطبین گرامی کمک می کند که نگاهی صحیح و در عین حال عمیق و موشکافه در زمینه حادثه
عاشورا بدست آورد. در ادامه یکی از سخنرانی های این شهید بزرگوار که در این کتاب به چاپ رسیده است، میآید. ضمن اینکه باید این توضیح را نیز اضافه کنیم که این کتاب فراز های متعددی دارد که مخاطبین گرامی می توانند با مراجعه به آن از کلام این شهید بزرگوار استفاده نمایند. اين سخنرانی در روز عاشورا و در حدود سال 1352 شمسی در مسجد جامع نارمك ( تهران ) ايراد شده است که بخشی از آن در اینجا ذکر می شود: بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين ، باری الخلائق اجمعين ، و الصلوه و السلام علی عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه ، و حافظ سره و مبلغ رسالاته ، سيدنا و نبينا و مولانا
ابی القاسم محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : « يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم(سوره انفال ، آيه . 23) عنوان بحث من، " شعارهای عاشورا " است . میخواهم درباره دو مطلب كه به يكديگر پيوسته است، صحبت بكنم . يكی درباره شعارهائی كه وجود مقدس اباعبدالله الحسين ( ع ) و اهل بيت و اصحاب آن حضرت در روز عاشورا ابراز كردند، و ديگر درباره شعار بودن عاشورا برای ما مردم شيعه. اولا كلمه "شعار " را بايد توضيح بدهم و معنی بكنم. كلمه "شعار" در اصل . عبارت بوده است از شعرها يا نثرهائی كه در جنگها
میخواندند. افراد كه در ميدان جنگ وارد میشدند، هر دستهای شعار بخصوصی داشت. جنگها معمولا تن به تن بود. دو دسته كه با يكديگر میجنگيدند، افراد، همه مسلح، همه خود پوشيده، همه زره پوشيده، همه چكمه پوشيده، همه شمشير به دست و همه سپر به دست بودند و صورتشان از پائين ، تقريبا تا بينی و از بالا تا روی ابرو پوشيده بود به طوری كه هر مرد مبارزی فقط چشمهايش پيدا بود. اين بود كه در ميدان جنگ ، افراد، كمتر شناخته میشدند. در بيرون، هر كسی همه سر و گردنش بيرون است، لباسها مختلف است، افراد از دور شناخته میشوند، ولی در جنگها به واسطه متحدالشكل بودن همه
افراد، نه تنها افراد يك سپاه از يكديگر تشخيص داده نمیشدند بلكه افراد يك سپاه از افراد سپاه مخالف نيز تشخيص داده نمیشدند، به طوری كه ممكن بود كسی اشتباه بكند، به جای اينكه سرباز سپاه دشمن را بزند سرباز خودی را بزند. اين بود كه هر قومی و هر لشكری يك شعار مخصوص به خود داشت، جملهای را انتخاب میكردند، كه در حين جنگ احيانا آن را تكرار میكردند و شعار میدادند برای اينكه دانسته بشود كه اين، جزء لشكر مثلا ( الف ) است ، و آن، كه شعار ديگری داشت، جزء لشكر مثلا (ب) است. اين كار لااقل اين مقدار فايده داشت كه افراد لشكرها اشتباه نمیشدند و كسی
همرزم خودش را نمیكشت. گاهی شعارهائی كه میدادند اندكی از اين هم روشنتر بود، به اين صورت كه آن مرد مبارزی كه به ميدان میرفت، گذشته از اينكه شعار عمومی دسته خودش را تكرار میكرد، احيانا خودش را هم شخصا معرفی مینمود. چون عرب طبع شعرش بسيار قوی است و شعر گفتن برای قوم عرب ساده است و اين، از خصوصيات زبان عربی است، غالب آنها وقتی میخواستند به ميدان بروند، با يك رباعی، با يك رجز خودشان را معرفی میكردند. يا مثلا مبارزه طلبی خودش را با يك شعر بيان میكرد، با شعر مبارز میطلبيد. كسی هم كه میخواست به او جواب بدهد كه من آماده هستم،
يك وقت میديدند با شعری به همان آهنگ میگفت من آماده هستم ( كه اين اندكی مشكلتر بود ) شنيدهايد كه در جنگ خندق پيغمبر اكرم ( ص ) دستور داد دور مدينه را ( قسمتهائی كه لشكر دشمن میتوانست بيايد ) خندقی كندند برای اينكه دشمن نتواند خود را به داخل مدينه برساند. ولی چند نفر از افراد دشمن توانستند اسبهای خود را از باريكهای عبور بدهند و بيايند آنطرف ، كه يكی از آنها " عمرو بن عبدود " معروف شجاع به اصطلاح فارس يليل بود كه ضرب المثل شجاعت بود. آمد در مقابل مسلمين و فرياد كرد : الا رجل ، الارجل آيا مرد هست؟ كسی جواب نداد، چون همه او را
میشناختند. يك نفر جرات نكرد بگويد " من " ( برای اينكه میدانستند كه رو بروی شدن با او جز كشته شدن نتيجه ديگری ندارد ) جز يك جوان بيست و چند ساله كه از جا بلند شد و گفت : يا رسول الله ! اجازه میدهيد من به ميدان بروم ؟ فرمود : بنشين ( علی بود ) دوباره فرياد كرد : الارجل ، الارجل ، كسی غير از علی جواب نداد. برای بار سوم : الارجل ، الارجل، باز تنها علی از جا بلند شد. آبروی مسلمين دارد از بين میرود . عمر بن الخطاب برای اينكه عذری از مسلمين بخواهد، گفت : يا رسول الله ! اگر كسی بلند نمیشود، به خاطر اين است كه اين شخص مردی است غير قابل مبارزه . من خودم
با قافلهای كه اين مرد نيز در آن بود حركت میكردم، عده زيادی دزد به ما برخورد كردند و او به تنهائی برای مقابله با آنها حركت كرد . سپر می خواست ، يك كره شتر به دست گرفت ! چه كسی میتواند با اين مرد مبارزه كند؟! " عمرو بن عبدود " در آخر كار وقتی كه خواست مسلمين را خوب تحقير كرده باشد ، اين شعر را خواند: و لقد بححت من الندا ءبجمعكم هل من مبارز و وقفت اذ وقفت المشجع موقف القرن المناجز ( بحارج 20 ص . 203) تا آخر . گفت ديگر خسته شدم، گلويم به درد آمد از بس گفتم: هل من مبارز يك مرد در ميان شما نيست؟! پيغمبر به علی اجازه داد. علی از جا بلند شد و گفت : و لقد اتاك مجيب
صوتك غير عاجز . . . به همان آهنگ شعر خواند، آمد جلو، و شنيدهايد كه چگونه پيروز شد. شرايط طوری شد كه پيغمبر فرمود : تمام اسلام با تمام كفر روبرو شد ، يعنی جنگ سرنوشت است. از چيزهائی كه ما در عاشورا زياد میبينيم، مسئله شعار است، شعار اباعبدالله، اصحاب اباعبدالله و خاندان اباعبدالله . در اين شعارها ، مخصوصا شعارهای خود اباعبدالله ( ع ) گذشته از اينكه افراد خودشان را با يك رجز، با يك رباعی معرفی میكردند، گاهی جملههائی میگفتند كه طی آنها نهضت خودشان را معرفی مینمودند. و مسئله مهم اينست. در تاريخ خيلی ديده میشود كه گاهی مردمی ، اجتماعی
میكنند، در يك جا جمع میشوند برای مقصد و هدفی. يك وقت میبينند در خارج، با منظور و مقصود ديگری پخش میشود. در اوايل مشروطيت ايران خيلی از اين قضايا اتفاق افتاده است . بسياری از مردم راجع به مشروطيت چيزی سرشان نمیشد . مردم را به نامهای ديگری در جائی جمع میكردند، وقتی كه مردم متفرق میشدند، میديدند چيز ديگری از آب در آمد، اعلام میكردند كه مردم جمع شدند درباره اين مطلب چنين گفتند، درباره آن مطلب چنان گفتند. برای اينكه مردم اينقدر رشد نداشتند كه خودشان مشخص كنند كه اين جمع شدن ما برای چيست؟ برای چه هدف و مقصدی است؟ اباعبدالله ( ع ) در
روز عاشورا شعارهای زيادی داده است كه در آنها روح نهضت خودش را مشخص كرده كه من برای چه میجنگم، چرا تسليم نمیشوم، چرا آمدهام كه تا آخرين قطره خون خودم را بريزم؟ و متاسفانه اين شعارها در ميان ما شيعيان فراموش شده و ما شعارهای ديگری به جای آنها گذاشتهايم كه اين شعارها نمیتواند روح نهضت اباعبدالله را منعكس كند. ائمه ما يكی پس از ديگری آمدند و دستور دادند كه عاشورا را بايد زنده نگه داشت، مصيبت حسين نبايد فراموش شود، اين مكتب بايد زنده بماند. هر سال كه محرم و عاشورا پيدا میشود، شيعه بايد آن را زنده نگه دارد. عاشورا شعار شيعه شده است. شيعه بايد
بتواند جواب بدهد وقتی در مقابل يك سنی، و بالاتر، در مقابل يك مسيحی يا يك يهودی يا يك لامذهب قرار گرفت و او گفت: شما در اين روز عاشورا و تاسوعا كه تمام كارهايتان را تعطيل میكنيد و میآئيد و در مساجد جمع میشويد، دسته راه میاندازيد، سينه میزنيد، زنجير میزنيد، داد میكشيد، فرياد میكشيد، چه میخواهيد بگوئيد؟ حرفتان چيست؟ بايد بتوانيد بگوئيد ما حرفمان چيست. اباعبدالله نيامد فقط بجنگد تا كشته شود و حرفش را نزند، حرف خودش را زده است، هدف و مقصد خودش را مشخص كرده است. بايد ديد شعارهای حسين بن علی در روز عاشورا چيست؟ همين شعارها بود كه
اسلام را زنده كرد، تشيع را زنده كرد و پايه دستگاه خلافت اموی را چنان متزلزل كرد كه چنانچه نهضت اباعبدالله نبود، بنی عباس اگر پانصد سال خلافت كردند، حزب اموی كه به قول عبدالله علائينی و خيلی افراد ديگر با برنامه آمده بود تا بر سرنوشت كشورهای اسلامی مسلط شود، شايد هزار سال حكومت میكرد. با چه هدفی؟ هدف برگرداندن اوضاع به ما قبل اسلام، احيای جاهليت ولی در زير ستاره و پرده اسلام. شعارهای اباعبدالله بود كه اين پردهها را پاره كرد و از ميان برد. ما در عاشورا دو نوع شعار میبينيم . يك نوع شعارهائی است كه فقط معرف شخص است و بيش از اين چيز ديگری نيست. ولی
شعارهای ديگری است كه علاوه بر معرفی شخص، معرف فكر هم هست، معرف احساس است، معرف نظر و ايده است، و اينها را ما در روز عاشورا زياد میبينيم، هر دو نوع شعار را میبينيم. اما شعارهای خود اباعبدالله، خود داستان مفصلی است كه همه آن را نمیتوانم در اين يك جلسه برای شما عرض بكنم. اباعبدالله در مقام افتخار ، خيلی تكيه میكرد روی علی مرتضی. البته به اعتبار جدش هم افتخار میكرد، آنكه جای خود دارد ، ولی مخصوصا به پدرش علی مرتضی افتخار میكرد، با اينكه آنها كه در آنجا بودند دشمنان علی بودند ولی مدعی بودند كه ما امت پيغمبر هستيم. امام حسين كوشش داشت كه
افتخارش را به علی مرتضی رسما بيان كرده باشد اشعاری كه اباعبدالله در روز عاشورا خواندهاند ، خيلی مختلف است، با آهنگهای مختلف سروده شده است كه بعضی از آنها از خود اباعبدالله و بقيه از ديگران است و ايشان استشهاد كردهاند، مثل اشعار معروف " فروه بن مسيك " كه سراپا حماسه است. يكی از اشعاری كه اباعبدالله در روز عاشورا میخواند و آنرا شعار خودش قرار داده بود ، اين شعر بود ( مخصوصا يك مصراع آن ) : الموت اولی من ركوب العار و العار اولی من دخول النار (مقتل مقرم / ص . 345) نزد من ، مرگ از ننگ ذلت و پستی بهتر و عزيزتر و محبوبتر است . اسم اين شعار را بايد گذاشت شعار
آزادی ، شعار عزت ، شعار شرافت . يعنی برای يك مسلمان واقعی ، مرگ ، هميشه سزاوارتر است از زير بار ننگ ذلت رفتن. مردم دنيا ! بدانيد اگر حسين حاضر است كه تا آخرين قطره خون خود و جوانانش ريخته شود، برای چيست؟ حسين در دامن پيغمبر و علی بزرگ شده است ( تعبير از خودش است )، از پستان زهرا شير خورده است. خطبهای دارد اباعبدالله در روز عاشورا، در آنوقتی كه از نظر ظاهر ، همه اميدها قطع شده است و هر كسی باشد، خودش را میبازد. ولی اين خطبه آنچنان شور و احساسات دارد كه گوئی آتش است كه از دهان حسين بيرون میآيد ، اينقدر داغ است.آيا اين جملهها شوخی است؟ : « الا و ان
الدعی ابن الدعی قد ركز بين اثنتين بين السله و الذله ، و هيهات منا الذله » . پسر زياد از شمشيرش خون میچكيد. پدر سفاكش بيست سال قبل آنچنان از مردم كوفه زهر چشم گرفته بود كه تا مردم كوفه شنيدند پسر زياد مامور كوفه شده اس، خودبخود از ترس خزيدند به خانههای خودشان، چون او و پدرش را میشناختند كه چه خونخوارهائی هستند. همينكه پسر زياد آمد به كوفه و امير كوفه شد، به خاطر رعبی كه پدرش در دل مردم كوفه ايجاد كرده بود، مردم از دور مسلم پراكنده شدند. اينقدر مردم مرعوب اينها بودند. امام حسين خطاب به مردم كوفه میفرمايد : « الا و ان الدعی ابن الدعی » مردم ! آن
زنازاده پسر زنازاده ، آن امير و فرمانده شما « قد ركز بين اثنتين بين السله و الذله » ( گريه استاد ) میدانيد به من چه پيشنهاد میكند؟ میگويد حسين! يا بايد خوار و ذليل من شوی و يا شمشير . به اميرتان بگوئيد كه حسين میگويد: « هيهات منا الذله » حسين تن به خواری بدهد؟ ! ( گريه استاد ) آيا او خيال كرده كه من مثل او هستم؟ « يابی الله ذلك لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت » ( گريه استاد ) خدا میخواهد حسين چنين باشد. شما مگر نمیدانيد، آن زنازاده مگر نمیداند كه من در چه دامنی بزرگ شدهام ؟ من روی دامن پيغمبر بزرگ شدهام، روی دامن علی مرتضی
بزرگ شدهام، من از پستان فاطمه شير خوردهام ( گريه استاد ) . آيا كسی كه از پستان زهرا شير خورده باشد، تن به ذلت و اسارت مثل پسر زياد میدهد؟! « هيهات منا الذله » ما كجا و تن به خواری دادن كجا ؟ ! شعار حسين در روز عاشورا از اين تيپ است. آقايان سردستهها كه برای دستههای خودتان شعار میسازيد، ببينيد شعارهايتان با شعارهای حسين میخواند يا نمیخواند. مسئله تشنگی اباعبدالله و خاندان و اصحابشان مسئله شوخیای نيست. هوا بسيار گرم ( عاشورای آنوقت ظاهرا در اواخر خرداد بوده . هوای عراق زمستانش گرم است تا چه رسد به نزديك تابستان آن )، سه روز است كه
آب را بروی اهل بيت پيغمبر بستهاند، گو اينكه در شب عاشورا توانستند مقداری آب بياورند در خيمهها كه حضرت فرمود آب را بنوشيد و اين آخرين توشه شما خواهد بود. و به علاوه از نظر طبيعی يك قاعدهای است : هر كسی از بدنش خون زياد برود كه بدن كم خون شده و احتياج به خون جديد داشته باشد ، تشنه میشود. خداوند متعال بدن را به گونهای ساخته است كه وقتی به چيزی احتياج دارد ، فورا همان احتياج جلوه میكند. افرادی كه زخم بر میدارند، میبينيد فورا تشنگی بر آنها غالب میشود، و اين، به واسطه رفتن خون از بدنشان است كه چون بدن آماده میشود برای ساختن خون و
میخواهد خون جديد بسازد ، آب میخواهد. خود رفتن خون از بدن ، موجب تشنگی است. « يحول بينه و بين السماء العطش » اينقدر تشنگی اباعبدالله زياد بود كه وقتی به آسمان نگاه میكرد بالای سرش را درست نمیديد. اينها شوخی نيست. ولی من هر چه در مقاتل گشتم ( آن مقداری كه میتوانستم بگردم ) تا اين جمله معروفی را كه میگويند اباعبدالله به مردم گفت : « اسقونی شربه من الماء » ، يك جرعه آب به من بدهيد ، ببينم ، نديدم . حسين كسی نبود كه از آن مردم چنين چيزی طلب بكند . فقط يك جا دارد كه حضرت در حالی كه داشت حمله میكرد « و هو يطلب الماء » . قرائن نشان میدهد كه مقصود
اينست : در حالی كه داشت به طرف شريعه میرفت ( در جستجوی آب بود كه از شريعه بردارد ) نه اينكه از مردم طلب آب میكرد. عظمت اباعبدالله چيز ديگری است . او چيزی است ، ما چيز ديگری شعارهائی كه در سينه زنیها و نوحه سرائیها میدهيد، شعارهای حسينی باشد. نوحه ، بسيار بسيار خوب است . ائمه اطهار دستور میدادند افرادی كه شاعر بودن ، نوحه خوان بودند، نوحه سرا بودند، بيايند برای آنها ذكر مصيبت بكنند، آنها شعر میخواندند و ائمه اطهار گريه میكردند. نوحه سرائی و سينه زنی و زنجيرزنی ، من با همه اينها موافقم ، ولی به شرط اينكه شعارها ، شعارهای حسينی باشد، نه
شعارهای من در آوردی : " نوجوان اكبر من " ، " نوجوان اكبر من " شعار حسينی نيست. شعارهای حسينی شعارهائی است كه از اين تيپ باشد : فرياد میكند « الا ترون ان الحق لا يعمل به، و ان الباطل لا يتناهی عنه ليرغب المومن فی لقاء الله محقا » مردم! نمیبينيد كه به حق عمل نمیشود و كسی از باطل رو گردان نيست؟ در چنين شرايطی، مومن " نگفت حسين يا امام " بايد لقاء پروردگارش را بر چنين زندگیای ترجيح بدهد . و يا : « لا اری الموت الا سعاده ، و الحياه مع الظالمين الا برما » . ( هر جملهاش سزاوار است كه با آب طلا نوشته شود و در همه دنيا پخش گردد ، و اين ، باز هم
كم است. ) من مرگ را جز خوشبختی نمیبينم، من زندگی با ستمكاران را جز ملالت و خستگی نمیبينم. مرا عار آيد از اين زندگی كه سالار باشم كنم بندگی شعارهای حسين ( ع ) شعارهای محيی بود، « يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم » اباعبدالله يك مصلح است . اين تعبير مال خودش است : « انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، اريد ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسير بسيره جدی و ابی » اين را حضرت در نامه ای به عنوان وصيتنامه به برادرشان محمد ابن حنفيه كه مريض بود به طوری كه از ناحيه دست فلج داشت و
قدرت اين را كه در ركاب حضرت باشد و خدمت بكند نداشت ، نوشتند و به او سپردند . چرا ؟ برای اينكه دنيا از ماهيت نهضت او آگاه شود: مردم دنيا! من مثلی خيليها نيستم كه قيامم ، انقلابم به خاطر اين باشد كه خودم به نوائی رسيده باشم ، برای اينكه مال و ثروتی تصاحب كنم، برای اينكه به ملكی رسيده باشم. اين را مردم دنيا از امروز بدانند ( اين نامه را در مدينه نوشت ) : قيام من ، قيام مصلحانه است . من يك مصلح در امت جدم هستم . قصدم امر به معروف و نهی از منكر است . قصدم اين است كه سيرت رسول خدا را زنده كنم ، قصدم اين است كه روش علی مرتضی را زنده كنم. سيره پيغمبر مرد ، روش علی مرتضی
مرد ، میخواهم اين سيره و اين روش را زنده كنم. از اينجا میفهميم كه چرا ائمه اطهار اينهمه دستور اكيد دادهاند كه عاشورا بايد زنده بماند و چرا اينهمه اجر و پاداش و ثواب برای عزاداری اباعبدالله منظور شده. آيا آنها اين سخن را فقط به خاطر يك عزاداری مثل عزاداريهای ما در وقتی كه پدر يا مادرمان میميرد، گفتند؟ نه ، مردنهای ما ارزشی ندارد، در مردنهای ما فكر و ايده و هدفی وجود ندارد. ائمه اطهار از اين جهت گفتند؟ نه، مردنهای ما ارزشی ندارد. ائمه اطهار از اين جهت گفتند عاشورا زنده بماند كه اين مكتب زنده بماند، برای اينكه اگر چه شخص حسين بن علی
نيست ولی حسين بن علی بايد به قول امروز يك سمبل باشد، به صورت يك نيرو زنده باشد، حسين اگر خودش نيست، هر سال، محرم كه طلوع میكند ، يك مرتبه مردم از تمام فضا بشنوند : «الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهی عنه ؟ ليرغب المومن فی لقاء الله محقا،» برای اينكه از راستی و حقيقت، شور حيات، شور امر به معروف، شور نهی از منكر، شور اصلاح مفاسد امور مسلمين، در ميان مردم شيعه پيدا بشود. پس اگر از ما بپرسند شما در روز عاشورا كه هی حسين حسين میكنيد و به سر خودتان میزنيد، چه میخواهيد بگوئيد؟ بايد بگوئيم : ما میخواهيم حرف آقايمان را بگوئيم . ما هر
سال میخواهيم تجديد حيات بكنيم، « يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ». بايد بگوئيم عاشورا روز تجديد حيات ماست، در اين روز میخواهيم در كوثر حسينی شستشو بكنيم، تجديد حيات بكنيم، روح خودمان را شستشو بدهيم، خودمان را زنده كنيم، از نو مبادی و مبانی اسلام را بياموزيم، روح اسلام را از نو به خودمان تزريق بكنيم. ما نمیخواهيم حس امر به معروف و نهی از منكر ، احساس شهادت ، احساس جهاد ، احساس فداكاری در راه حق در ما فراموش بشود ، نمیخواهيم روح فداكاری در راه حق در ما بميرد اين ، فلسفه عاشورا است ، نه گناه كردن و بعد به نام حسين
بن علی بخشيده شدن! گناه بكنيم بعد در مجلسی شركت بكنيم و بگوئيم خوب ديگر گناهانمان بخشيده شد. گناه آنوقت بخشيده میشود كه روح ما پيوندی بخورد با روح حسين بن علی . اگر پيوند بخورد، گناهان ما قطعا بخشيده میشود، ولی علامت بخشيده شدنش اينست كه دو مرتبه ديگر دنبال آن گناه نمیرويماما اينكه گناه بكنيم ، از مجلس حسين بن علی بيرون برويم و دو مرتبه دنبال آن گناهان برويم، نشانه اينست كه روح ما با روح حسين بن علی پيوند نخورده است. شعارهای اباعبدالله ، شعار احيای اسلام است ، اينست كه چرا بيت المال مسلمين را يك عده به خودشان اختصاص دادهاند؟ چرا حلال خدا را
حرام ، و حرام خدا را حلال میكنند؟ چرا مردم را دو دسته كردهاند ، مردمی كه فقير فقير و دردمندند، و مردمی كه از پرخوری نمیتوانند از جايشان بلند شوند؟ در بين راه در حضور هزار نفر لشكريان حر آن خطبه معروف را خواند كه طی آن حديث پيغمبر را روايت كرد، گفت پيغمبر چنين فرموده است كه اگر زمانی پيش بيايد كه اوضاع چنين بشود، بيت المال چنان بشود، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال بشود، اگر مسلمان آگاهی اينها را بداند و سكوت كند، حق است بر خدا كه چنين مسلمانی را به همانجا ببرد كه آن ستمكاران را میبرد. بنابراين من احساس وظيفه میكنم ، « الا و انی احق من غير » در چنين
شرايطی من از همه سزاوارترم. پس اينست مكتب عاشورا و محتوای شعارهای عاشورا . شعارهای ما در مجالس ، در تكيهها و در دستهها بايد محيی باشد ، نه مخدر ، بايد زنده كننده باشد نه بی حس كننده . اگر بیحس كننده باشد، نه تنها اجر و پاداشی نخواهيم داشت بلكه ما را از حسين ( ع ) دور میكند. اين اشك برای حسين ريختن خيلی اجر دارد اما به شرط اينكه حسين آنچنانكه هست در دل ما وارد بشود. « ان للحسين » « محبه مكنونه فی قلوب المومنين » . اگر در دلی ايمان باشد ، نمیتواند حسين را دوست نداشته باشد، چون حسين مجسمهای است از ايمان. شعارهائی كه اصحاب اباعبدالله میدادند،
شعارهای عجيبی است. حادثه كربلا طوری وقوع پيدا كرده كه انسان فكر میكند اصلا اين صحنه را عمدا آنچنان ساختهاند كه هميشه فراموش نشدنی باشد . عجيب هم هست ! اباعبدالله گاهی شعار معرفی خودش را میداد: انا الحسين بن علی آليت ان لا انثنی احمی عيالات ابی امضی علی دين النبی ( مقتل مقرم ص . 345 2 - منتهی الامال / ج 1 ص . 282) شعارهای ايشان با آهنگهای مختلف است. وقتی كه در ميدان جنگ تنها میايستاد، شعارهای بلند میداد، شعاری را میخواند كه با وزن طولانی بود : انا بن علی الطهر من آل هاشم كفانی بهذا مفخرا حين افخر (2) اما وقتی كه حمله میكر ، شعارهای حملهای میداد
مثل : الموت اولی من ركوب العار يا همان شعری كه قبلا خواندم شجاعت و قوت قلبی كه اباعبدالله در روز عاشورا از خود نشان داد ، همه [ شجاعان ] را فراموشاند. اين، سخن راويان دشمن اس . راوی گفت : و الله ما رايت مكثورا قط قد قتل اهل بيته و ولده و اصحابه اربط جاشا منه، به خدا قسم در شگفت بودم كه اين چه دلی بود، چه قوت قلبی بود ؟ ! يك آدمی كه اينچنين دل شكسته باشد كه در جلوی چشمش تمام اصحاب و اهل بيت و فرزندانش را قلم قلم كرده باشند و اينچنين قوی القلب باشد ! من كه نظيری برايش سراغ ندارم. در روز عاشورا اباعبدالله نقطهای را به عنوان مركز انتخاب كرده بود؛ يعنی وجود مقدس
اباعبدالله ابتدا آنجا میايستاد و بعد حمله میكرد . به طور قطع و مسلم و بر طبق همه تواريخ، كسی جرات نكرد تن به تن با اباعبدالله بجنگد. البته ابتدا چند نفر آمدند، جنگيدند، ولی آمدن همان و از بين رفتن همان . پسر سعد فرياد كرد: چه میكنيد؟! ان نفس ابيه بين جنبيه يا : ان نفسا ابيه بين جنبيه اين ، پسر علی است ، روح علی در پيكر اوست ، شما با كی داريد میجنگيد؟! با او تن به تن نجنگيد. ديگر جنگ تن به تن تمام شد. آنوقت جنگی كه از طرف آنها نامردی بود شروع شد، سنگ پرانی، تيراندازی . جمعيتی در حدود سی هزار نفر ، میخواهند يك نفر را بكشند. از دور ايستادهاند،
تير اندازی میكنند يا سنگ میپرانند . همينها وقتی كه اباعبدالله حمله میكرد، درست مثل يك گله روباه كه از جلوی شير فرار میكند ، فرار میكردند. ولی حضرت حمله را خيلی ادامه نمی داد يعنی نمیخواست فاصلهاش با خيام حرمش زياد شود. غيرت حسين اجازه نمیداد كه تا زنده است ، كسی به اهل بيتش اهانت كند. مقداری كه حمله میكرد و آنها را دور میساخت، بر میگشت، میآمد در آن نقطهای كه آن را مركز قرار داده بود. آن نقطه ، نقطهای بود كه صدارس به حرم بود، يعنی اهل بيت اگر چه حسين را نمیديدند ولی صدايش را میشنيدند. برای اينكه مطمئن باشد
زينبش، برای اينكه مطمئن باشد سكينهاش ، برای اينكه بچههايش مطمئن باشند كه هنوز جان در بدن حسين هست، وقتی كه میآمد در آن نقطه میايستاد، آن زبان خشك در آن دهان خشك به حركت درمیآمد و میگفت : « لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم » ، يعنی اين نيرو از حسين نيست ، اين خداست كه به حسين نيرو داده است. هم شعار توحيد میداد و هم به زينبش خبر میداد كه زينب جان! هنوز حسين تو زنده است. به خاندانش دستور داده بود كه تا من زنده هستم، كسی حق ندارد بيرون بيايد. لذا همه در داخل خيمهها بودند.ابا عبدالله دوبار برای وداع آمدند. يك بار آمدن ، وداع
كردند و رفتند. بار دوم به اين ترتيب بود كه ايشان رفتند به طرف شريعه فرات و خودشان را هم به آن رساندند، در اين هنگام شخصی صدا زد حسين ! تو میخواهی آب بنوشی؟! ريختند به خيام حرمت. ديگر آب نخورد و برگشت.آمد برای بار دوم با اهل بيتش وداع كرد : « ثم ودع اهل بيته ثانيا » چه جمله های نورانی ای دارد ! رو میكند به آنها كه : اهل بيت من! مطمئن باشيد كه بعد از من شما اسير می شويد، ولی كوشش كنيد كه در مدت اسارتتان ، يك وقت كوچكترين تخلفی از وظيفه شرعي تان نكنيد . مبادا كلمه ای به زبان بياوريد كه از اجر شما بكاهد . ولی مطمئن باشيد كه اين، پايان كار دشمن است، اين كار، دشمن
را از پا در آورد : « و اعلموا ان» « الله منجيكم » بدانيد كه خدا شما را نجات میدهد و از ذلت حفظ می كند. اين خيلی حرف است : اهل بيت من ! شما اسير خواهيد شد ولی حقير و ذليل نخواهيد شد، اسارت شما هم اسارت عزت است.