غدیر خم در پس یک داستان
سرویس فرهنگی « فردا »: او میدانست که پیامبر در ذیقعده سال دهم هجری به آخرین حج خود میرود زیرا پیامبر به تمامی قبیلهها و همه مناطقی که مسلمانها زندگی میکردند خبر حج رفتن خود را داده بود.
او نیز در یکی از همین قبیله ها در جحفه زندگی می کرد و در آرزوی دیدار پیامبر بود. او نوجوانی چهارده ساله بود و دوست داشت همراه پیامبر و علی(ع) به حج رود، اما نتوانسته بود.
دوستی که در این سفر با پیامبر همراه بود، برای او از پیامبر گفته بود که چگونه در این سفر احکام حج را به مردم تعلیم داده و قریش را از امتیازاتی که طی حج مخصوص خود کرده بودند، بازداشته بود.
آن دوست به او گفته بود که چگونه مردم به چشم خود دیدند که پیامبر که خود از قریش بود، امتیازی برای قبیله خویش قائل نشد و این دلیلی برای محکم تر شدن ایمان او بود.
البته او خوش شانس بود که پیامبر در راه بازگشت در غدیر خم توقف کرد. غدیر خم در نزدیکی جحفه قرار داشت و او شاهد بزرگ ترین اجتماع مسلمانان بود که به حجه الوداع معروف است. درست در روز هجدهم ذی الحجه بود که پیامبر در آن مکان توقف کرد.
او دلیلش را نمی دانست؛ او نمی دانست که در این مکان از طرف خداوند به پیامبر وحی شده که «ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده [به مردم] برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرسانده ای و خداوند از مردم نگاهت خواهد داشت.» او در نزدیکی پیامبر بود و دید که پیامبر بارهای شتران را روی هم نهاد، به روی آنها رفت و علی ا بن ابیطالب را به جانشینی خود برگزید.
پیامبر علی(ع) را وارث و برادر خود معرفی کرد و گفت: «هر آن کس که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست.» اما او معنای این سخنان را نمی دانست. او می خواست درباره امامت بیشتر بداند، او دوست داشت که دریابد ولی کیست. او نمی دانست امام کیست و چرا باید به جای پیامبر رهبر مسلمانان باشد.
پس از پدرش اجازه خواست تا به دنبال دانستن این حقیقت برود. به مکه رفت و به حضور علی(ع) مشرف شد و حقیقت امر را از وی جویا شد. علی(ع) که اشتیاق او را دید، از او خواست هر روز پیش او برود تا او را با حقیقت آشنا سازد. به این ترتیب او هر روز پیش امام می رفت و امام با خوشرویی او را می پذیرفت.
امام علی می فرمود: «امام عالمی است که جهل در او راه ندارد و فرمانروایی است که سختی نمی دهد، او معدن قداست و پاکیزگی و عبادت و علم و بندگی است... علم او دائما رو به افزونی است، حلم و بردباری او کامل و تمام عیار است، بر امر امامت توانا و قدرتمند است، به نحوه اداره امور امت عالم و آگاه است، اطاعتش واجب است، به امر خداوند به امر امامت قیام نموده است، خیرخواه بندگان خدا و حافظ دین اوست... او معصوم است، خداوند او را توفیق می دهد و در راستی و درستی پابرجا و محکم نگه می دارد. از خطای لغزش و سقوط در امان است، خداوند فقط او را این گونه قرار داده است تا حجت خدا باشد بر بندگانش و گواه او باشد بر خلقش.»
روزی چنین پیش آمد که یکی از دوستان خود را دید. آن دوست جویای احوالش شد و او به آن دوست درباره آنچه آموخته بود، گفت: «امام معدن معرفت، شجره نبوت، مهبط فرشتگان است... امام بر همه معارفی که ملائک بر پیامبران و رسولان آورده اند، آگاه است و معرفت او بر همه اعصار شمول دارد.» دوست به او ریشخند زد و او را ابله خواند و از وی دوری کرد. او مات و حیران پیش امام رفت و احوال خویش را بازگو کرد.
امام او را از نااهلان برحذر داشت و گفت که علمی که نزد اوست، علمی الهی است که فقط اشخاص خاصی از آن برخوردارند و آن را باید در اختیار کسانی قرار داد که توانایی دریافت آن را دارند. امام علی گفت امامان کسانی هستند که قلب مومنان را روشن می کنند، در حالی که کسانی که خداوند میان این نور و آنان حجابی قرار داده باشد، قلب آنان ظلمانی خواهد بود. امام به او گفت که آشکار کردن حقیقت برای نااهل مانند فتیله ای است که سوخت آن به جای روغن آب باشد، اما بازگو کردن حقیقت برای اهل راز مانند شمعی است که خود آتش را به سوی خود می کشد و امام او را آن شمع دانست که در پی حقیقت است:
دلا همای وصالی بپر چرا نپری
ترا کسی نشناسد نه آدمی نه پری
تو دلبری نه دلی لیک بهر حیله و مکر
به شکل دل شده ای تا هزار دل ببری
سال ها گذشت. او تا مدت ها در کنار امام ماند و سپس به قبیله خود بازگشت. هر سال در روز هجدهم ذیحجه به غدیر خم بازمی گشت و یاد آن روز را زنده نگه می داشت. او حقیقت امام و امامت را برای فرزندان و نوه های خود بازگو و آنها را تشویق کرد تا یاوران امامان بعدی باشند و دنباله رو آنها. و آنان پیروان راستین امامان شدند و تعالیم آنها را اشاعه دادند.
* با نگاهی آزاد به داستان فی حاله الطفولیه اثر شیخ اشراق
منبع: جام جم آنلاین