حمل میّت کیلومتری ۱۲۰۰ تومان
طبق آمار رسمی منتشر شده، ۲۰ درصد ۱۷۰ تا ۲۰۰ نفری که روزانه در پایتخت جان به جان آفرین تسلیم می کنند، از بهشت زهرا به شهرستان ها منتقل می شوند. این تازه آمار قانونی میت های انتقالی است.
چند دقیقه بعد پیش از این که من با شماره مربوط تماس بگیرم، موبایلم زنگ می خورد. شماره ناشناس است. سلام وعلیک که می کنیم، می گوید: «میت کجاست؟» اولش جا می خورم اما سریع خودم را جمع و جور می کنم و می گویم: میت دیگر کدام است؟ با بی حوصلگی خاصی پاسخ می دهد: مگر شما آمبولانس برای حمل میت نمی خواستید؟ تائید که می کنم، می گوید: حالا میت کجاست؟ همین طور الکی می گویم: حوالی میدان گمرک، و مکالمه ادامه پیدا می کند. سوالات دیگرش را همچون مکالمه قبلی، در مورد سن متوفی و دلیل مرگ و این طور چیزها می پرسد. سوالات که تمام می شود، می رویم سر اصل مطلب. قیمت را که می پرسم، می گوید تعرفه قانونی(!) ما کیلومتری 1200 تومان است. بعدش مقصد را می پرسد و با توجه به فاصله حدود 600 کیلومتری تهران تا اردبیل، برای حمل جسد خیالی پدربزرگم به علاوه چیزهایی که خودش «مخلفات» می نامدش، مبلغی در حدود 700-800 هزار تومان طلب می کند. قرار می شود فاکتور رسمی هم بدهد که اگر متوفی بیمه تکمیلی باشد، بتوانیم پول را از بیمه بگیریم. به بهانه مشورت مکالمه را قطع می کنم.
خودش چند دقیقه بعد مجدداً تماس می گیرد. پاسخ نمی دهم و هر چند دقیقه یک بار این ماجرا تکرار می شود. طوری که انگار خیلی نگران پریدن مشتری است. تماس چهارم یا پنجمش را پاسخ می دهم و با کمی تردید و ترس از واکنش احتمالی، قصه گواهی فوت را پیش می کشم؛
ـ جسارتا شما گواهی فوت هم دارید؟
ـ مگر گواهی فوت نگرفته اید؟
ـ نه متاسفانه. مرحوم در خانه فوت کرده.
ـ گفتی چندساله بوده؟
ـ هفتاد ساله
ـ دلیل مرگش؟
ـ مرگ طبیعی، گفتم که!
ـ جوان نباشد، شر بشود؟
ـ جنازه همین جاست، خودت می آیی می بینی اش خب!
ـ اوکی، مشکلی ندارد، گواهی فوت هم داریم.
ـ هزینه اش چقدر می شود؟
ـ 200 هزار تومان.
باز هم به بهانه مشورت از او فرصت می خواهم و تلفن را قطع می کنم. خیلی پیگیر، هر چند دقیقه یک بار تماس می گیرد. قصد پاسخ دادن ندارم اما این قدر زنگ می زند که کلافه می شوم. گوشی برمی دارم که یک طوری دست به سرش کنم. دکمه پاسخ را که می زنم، از آن طرف خط می گوید: آقا من گمرکم، کجا بیایم! هول برم می دارد. با خودم می گویم لابد پنج دقیقه دیگر هم زنگ در خانه را می زند و سراغ میت را می گیرد. به هر ضرب و زوری شده یک بار دیگر به بهانه ای تماس را قطع می کنم و بعدش دیگر هر چه زنگ می زند، پاسخ نمی دهم. این قدر که بالاخره ناامید شود و ماجرا فیصله پیدا می کند. یکی دو ساعت بعد، تلفن سایلنت شده را برمی دارم و می بینم، بعد از آخرین مکالمه، 23 بار تماس بی پاسخ دارم. همه هم از همین برادر نعش کش. خیلی لنگ پول بوده انگار، کم پولی هم نیست البته، یک میلیون تومان برای یک مسیر هفت ـ هشت ساعته.
2 پدر وصیت کرده جنازه اش را در زادگاهش دفن کنند و هزار بار این وصیتش را جلوی فامیل و دوست و آشنا گفته. حالا که مُرده اما معلوم شده انجام وصیت پدر به این راحتی ها نیست. مراحل اداری انتقال دشوار هست اما غول مرحله آخر نیست. غول مرحله آخر پولی است که باید برای انتقال میت پرداخت شود. تعرفه ها بالاست و توان مالی خانواده محدود. نه این که 700 ـ 600 هزار تومان در حد وسع خانواده نباشد، برای خانواده ای که این همه هزینه کفن و دفن و ترحیم و مخلفات پرداخت کرده یا قرار است بپردازد، این مبلغ دیگر قوز بالاقوز است. دو راه بیشتر وجود ندارد، یا این که قید وصیت پدر را بزنند یا به مراحل اداری نه چندان راحت و از آن مهم تر پرداخت مبلغ مورد نظر تن در دهند. وسط همین بحث ها یکی از پسرها راهی به ذهنش می رسد. پیشنهادش را درگوشی با دو برادر دیگرش هم در میان می گذارد. همه خوشحال می شوند. خوشحالی هم دارد. سه برادر در عین تالم روحی و شرایط سختی که دارند، راه کم دردسری برای انجام وصیت پدر و انتقال میت به شهرستان شان یافته اند. راهی بدون عبور از پروسه قانونی و بدون پرداخت حتی یک ریال هزینه اضافه.
کت وشلوار مهمانی پدر را می آورند و به تن جنازه سرد و رنگ ورو رفته اش می پوشانند. یک کلاه هم روی سرش می گذارند و تا پیشانی پایینش می کشند. جنازه آماده حرکت است، اما نه. تکلیف چشمان بسته شده و سر بی تعادل میت چه می شود؟ مسئله چشم زود حل می شود، عینک بزرگ متوفی را می آورند و روی چشمانش می گذارند. برای سر هم پیشنهاداتی هست که باید دید کدام شان عملی تر است. تصمیم به حرکت گرفته می شود. میت را به زحمت روی صندلی عقب می نشانند و سریع دو پسرش در دو سمت جنازه، شانه به شانه اش می نشینند. بالش سفری راهکار جلوگیری از افتادگی سر بی تعادل میت به طرفین است. خودرو به سمت خارج از شهر حرکت می کند و هر جا که شلوغ می شود، دو پسر سرشان را روی شانه پدر می گذارند و به خواب تصنعی نازی فرو می روند. هیچ کس به علاقه دو پسر به پدرشان شک نمی کند و در عین حال سر متوفی هم با چنین تدبیری به طرفین نمی افتد و در نتیجه شکی برنمی انگیزد. تدابیر کارگر می افتد و هیچ کس بو نمی برد که مسافر وسط صندلی عقب خودرو یک جسد است. جنازه با امانت داری کامل به مقصد می رسد و وصیت پدر عملی می شود. پسرها بیش از همه خوشحالند 1 .
3 درست است که اصولا قدیمی ها حرف بی خود نمی زدند و ضرب المثل ها همین طور الکی درست نشده است اما انصافاً هر طوری حساب کنی این طور نیست که میت هیچ وقت روی زمین نماند. الان مثلا زبانم لال، اگر شما یک میت دم دستتان داشته باشید و متوفی وصیت کرده باشد ببریدش به یک شهر دیگری، اگر پول نداشته باشید، ممکن است میت روی زمین بماند. اگر در تهران باشید، تنها راه قانونی انتقال متوفی به شهرستان مراجعه خودتان و میت مربوط به بهشت زهراست. البته در شهرستان باشید هم فرقی ندارد. چون در هر شهری فقط یک راه برای این کار وجود دارد و آن هم انتقال میت از طریق سازمان آرامستان های آن شهر است. حالا قصه این است که چه در تهران و چه در شهرستان فقط آمبولانس های خصوصی طرف قرارداد در کار حمل ونقل جسد هستند و آمبولانس های خصوصی همچنان که افتد و دانی اجرت شان کمی خصوصی است. البته هم در بهشت زهرای تهران و هم در بقیه شهرها تعرفه هایی برای این کار تعیین شده تا هر کسی هر چقدر دلش خواست، نگیرد اما با همان سقف های تعیین شده هم قیمت ها برای بعضی اقشار خیلی پرت وپلاست. فکر هم نکنید این ماجرا در خصوص درصد محدودی از اموات است و مساله فراگیری نیست. حداقل در شهرهای بزرگ از قبیل تهران و مشهد آمار میت های انتقالی به خارج از شهر چندان کم نیست. طبق آمار رسمی منتشر شده، 20 درصد 170 تا 200 نفری که روزانه در پایتخت جان به جان آفرین تسلیم می کنند، از بهشت زهرا به شهرستان ها منتقل می شوند. این تازه آمار قانونی میت های انتقالی است. این طور که به نظر می رسد حمل ونقل غیرقانونی اهل قبور هم چندان کم نیست. پای گزارش یکی از سایت های خبری که از انتقال میت از طریق خودروی شخصی حکایت دارد، چند نظر ثبت شده از افرادی که مدعی اند از طرق مشابه جنازه بستگان خود را از شهری به شهر دیگر منتقل کرده اند. علاوه بر این، تخلف مراکز آمبولانس خصوصی در زمینه حمل جسد، زمانی این قدر بود که چند بار به موضوع گزارش های مطبوعاتی مختلف از جمله در روزنامه جام جم تبدیل شد. خبرهای دیگری نیز گاه وبیگاه در زمینه انتقال میت از روش هایی غیرمتعارف در بخش حوادث رسانه های مختلف منتشر شده که احتمالاً بعضی از آنها را دیده یا شنیده اید. پیچیدگی مراحل اداری را اگر فاکتور بگیریم که منطقا بعید است برای مردم خودشان را اینچنین به دردسر حمل و نقل میت با اعمال شاقه بیندازند، می ماند مسائل مالی، که از قرائن بر می آید متغیر مهمی است. در گزارشی که دو سه سال پیش یکی از روزنامه ها درباره حمل ونقل میت از مشهد به مقصد دیگر شهرستان ها منتشر کرده، اشاره شده که تعرفه حمل جسد در این شهر، برای 25 کیلومتر اول، 45 هزار تومان و از آن به بعد به ازای هر کیلومتر 670 تومان است. بعلاوه 50 هزار تومان هزینه ای که صاحب عزا باید برای بسته بندی میت بپردازد! در همین گزارش اشاره شده که مثلا یک شهروند بیرجندی برای انتقال میت از مشهد به شهرش، مجبور شده 400 هزار تومان بپردازد. جالب است بدانید در همان زمان که هزینه حمل جسد با آمبولانس از مشهد به بیرجند 400 هزار تومان بوده، هزینه حمل جسد از طریق هواپیما از این شهر به دورترین نقاط کشور حداکثر 220 هزار تومان بوده است. از قرائن این طور برمی آید که نه در مشهد که در کل کشور هزینه انتقال جسد از طریق هواپیما ارزان تر از انتقال زمینی آن باشد. بنابر اطلاعاتی که سال گذشته در رسانه ها منتشر شده، گران ترین مسیر پروازی برای یک جسد مسیر تهران ـ چابهار است که هزینه آن سال گذشته به ازای هر کیلوگرم از وزن جسد 3030 تومان بوده است. ارزان ترین مسیر هم گویا مربوط به اصفهان است که صاحبان میت باید در آن زمان به ازای هر کیلوگرم 1410 تومان می پرداختند. علاوه بر درصدی که به طور طبیعی از سال گذشته تاکنون احتمالا به این مبلغ اضافه شده، به این رقم ها باید 6 درصد مالیات و مبلغ بارنامه ای که فرودگاه به شما اعلام می کند نیز بیفزایید تا مبلغ نهایی کرایه میت دربیاید. در نهایت مطمئن باشید که مبلغ نهایی از کرایه زمینی حمل جسد کمتر است. ضمنا وقتی هزینه حمل هوایی جسد را پرداختید و مراحل اداری اش را انجام دادید، انتظار نداشته باشید که یک صندلی به میت شما اختصاص دهند، چون جسدها در بخش بارهواپیما قرار می گیرند، البته نه قاعدتا در کنار دیگر چمدان ها و بسته های مسافران دیگر، بلکه در فضای مجزایی که مختص این کار است.