سرویس سیاسی « فردا»؛ گروه فرقان یکی از گروههای تروریستی متحجری بودند که در اوائل انقلاب دست به ترور های سازمان یافته زد. این گروه که منابع مالی عظیمی را به طور مرموزی به دست آورده بود توانست در چندین نقط
ه شهر تهران خانههای تیمی به پا کند و برخی از جوانان را به دام بیندازد. متاسفانه در طی فعالیت تروریستی این گروهک چندین تن از افراد شاخص و مبارز انقلاب اسلامی از جمله شهید مطهری، شهید مفتح، شهید حاج مهدی عراقی و سرلشکر قرنی و تنی چند از یاران انقلاب و امام(ره) به شهادت رسیدند. رهبر این گروهک
ترویستی را جوان 22 سالهای به نام اکبر گودرزی بر عهده داشت که با افکار التقاطی و متحجرانه به تفسیر سوره فرقان پرداخت و با توجه به انحرافاتی که در شیوه تفسیر قرآن به کاربرد برخی از جوانان را نیز در این مسیر انحرافی قرار داد. حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری به واسطه برخورد با این گروهک منافق اطلاعات خوبی نسبت به رفتار و شیوه شکل گیری این گروهک در کتاب خاطرات خود ثبت کردهاست . وی قاضی پرونده گروه فرقان بوده است در این زمینه مطالبی بیان کرده است که دانستن آن خالی از لطف نیست. در ادامه بخشی از خاطرات وی را که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است را
ذکر می کنیم.
شکل گیری گروه فرقان و انهدام این گروه و شهادت مرحوم مطهری گروه فرقان اسمشان را از سوره فرقان گرفتند و این سوره را تفسیر کرده و منتشر کردند. رهبر اینها اکبر گودرزی جوانی 21، 22 ساله بود. او زمانی می خواست طلبه مدرسه مجتهدی شود. آقای مجتهدی میگفت: « وقتی گودرزی آمد که طلبه بشود چون خیلی چهرهی زشتی داشت دیدم نورانیت ندارد. گفتم تو به درد طلبگی نمیخوری.» آقای مجتهدی معتقد است کسی که میخواهد طلبه بشود، باید چهرهی جذابی داشته باشد لذا اکبر گودرزی به مدرسهی مسجد جامع رفت، کمی درس خواند، بعد هم رها کرد. منتها آدم با استعدادی بود و قلم خوبی
داشت. این گروه قبل از انقلاب کج می اندیشیدند. حتی در سفرم به ماهشهر دیدم چند تا دختر تحت تاثیر این گروه هستند، هر چه با اینها بحث کردم، قانع نشدند و به مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم شهید مطهری بد می گفتند.
من آثار این گروه را برای مرحوم مطهری می بردم و ایشان با دقت کامل مطالعه می کرد. برخی دوستان به اقای مطهری می گفتند: «چرا وقت خود را صرف تفسیر گودرزی می کنی؟ شان شما بالاتر از اینهاست.» شهید مطهری می فرمود:« آدم ها مهم نیستند، حرفهایشان و تاثیری که روی جوانها می گذارند، مهم است. کسی چه می داند که نویسنده این تفسیر یک بچه است. این نوشتهها در ذهن جوانان شبهه ایجاد می کند و من باید جواب اینها را بدهم»، لذا در نوشتههای مرحوم مطهری پاسخ زیادی نسبت به شبهات این گروه دیده میشود و اینها از آن موقع، کینهی مرحوم
مطهری را در دل داشتند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شاخه نظامی تشکیل دادند و معتقد بودند که انقلاب عوامل آمریکا و امپریالیسم هستند، لذا فکر میکردند باید اینها را از بین برد. بدین طریق بچههای مردم را گول می زدند. ابتدا سرلشکر قرنی را ترور کردند و بعد نوبت شهید مطهری شد. آنها هم شهید مطهری را آمریکایی می دانستند و هم ایدئولوژی جمهوری اسلامی را؛ لذا مرحوم مطهری را در پشت فخر آباد موقعی که از جلسه شورای انقلاب در منزل آقای سحابی برگشته بود، به شهادت رساندند. کشف و محاکمه گروه فرقان بعد از ترور شهید مطهری و آقای هاشمی رفسنجانی و دیگر بزرگان در
این فکر افتادیم که گروه فرقان را شناسایی و دستگیر کنیم، البته هنوز اطلاعات نخست وزیری تشکیل نشده بود و اطلاعات سپاه هم تازه شکل گرفته بود. شخصی به من گزارش داد و گفت: «در خیابان شاهپور به یک مهرسازی مهری سفارش شده و روی آن نوشته : فرقان». به آقای نقاشان و آقای هنردوست گفتم بروید و سرنخ این قصه را پیدا کنید. رفتند دو نفر را دستگیر کردند.
پس از بازجویی چیزی دستگیرمان نشد؛ ولی علامتهایی به دست آوردیم و کار تعقیب و مراقبت را شروع کردیم. در همین موقع سازمان مجاهدین انقلاب هم با آقای هاشمی رفسنجانی ارتباط داشتند، روی این موضوع شروع به کارکرده بودند. آقای هاشمی هم از کار ما خبر داشت و هم از کار مجاهدین انقلاب، بالاخره اطلاعات ما تا نقطهای رسید که باید دستگیریها را شروع می کردیم لذا چند تن از نیروهای کلاه سبز ارتش که با مرحوم شهید صیاد شیرازی کار می کردند و افراد ورزیده و چریک بودند را نیز به کمک گرفتیم و دستگیریها شروع شد. در یک شب 15 خانه ی تیمی را ضبط کردیم. از جمله خانهای که
گودرزی در آن بود که پشت ادارهی جهاد سازندگی در میدان انقلاب واقع شده بود. گروه فرقان خیلی مقاومت میکرد، وقتی می خواستند اکبر گودرزی را بگیرند، از داخل اتاق با یوزی، پاسدارها را به رگبار بسته بودند و نمی شد به طرف او رفت. دوستان تازه کار بوند و به قول امروز کپ کرده بودند، اما آقای حمید جراجی که از کلاه سبزهای ارتش بودند پلههای ساختمان را از پایین به بالا غلتید و در پناه پله یک نارنجک به داخل اتاق گودرزی انداختند. ناله ی او بلند شد و بی حال افتاد و دستگیر شد. همگی آنها از جمله قاتل شهید مطهری دستگیر شد. انها را به اوین بردیم. سپس نزد شهید بهشتی
در جامعه روحانیت ولی آباد رفتم و به ایشان گفتم:« ما اینها را دستگیر کردیم حضرت عباسی دست کسی بدهید که شل نباشد که بعدها اینها را آزاد کند. » مرحوم بهشتی بسیار زرنگ بود، لبخند زد و گفت:«خودت.» دادگاه علنی فرقان اتهامات این گروه27 مورد بود. من هم شروع کردم به سئوال کردن و گفتم :« کیفر خواست را شنیدید؟ قبول دارید یا قبول ندارید؟» چند سئوال مرتب پست سر هم پرسیدم گاهب به مناسبت سالروز شهادت مرحوم مطهری تلویزیون یک قسمت از دادگاه را پخش می کند، آن صدایی که ازمتهم سئوال می کند، صدای من است.
دادگاه خیلی خوب برگزار شد. درواقع نتیجه اش این شد که از همین فرقانیها آدمهای خوبی از آب درآمد. بعدها روزی به اوین پیش آقای لاجوردی رفتمٰ،دیدم خانمی آنجا کار می کند، آقای لاجوردی گفت:«این خانم را میشناسی؟» گفتم : »خیر» گفت :«همسر سعید مرات است.» این خانم وقتی به زندان آمد خیلی خشن بود و هم چنان سر موضع خود بود، اما با برخوردهای ما جزو مریدهای آقای لاجوردی شد و در دادستانی مشغول به کار شد. سپس این خانم خودش پیش من آمد و گفت :«من همسر سعید مرات هسن و الان این جا دارم خدمت می کنم.» محاکمه قاتل شهید مفتح
زمانی که می خواستیم یاسینی، قاتل شهید مفتح را محاکمه کنیم، سر موضع خود و معتقد به راهش بود. واقعا آدم احساس می کرد صحنههای تاریخی خوارج تکرار می شود. حضرت علی می فرماید، خوارج از کفار بدتر هستند. نگاه به پیشانی و جای سجده شان و رنگ زردشان و پیراهن پارهشان کنید، آدم این ها را که می دید؛یاد آنها می افتاد.
به قاتل شهید مفتح گفتم:«چرا مفتح را شهید کردید؟» گفت:«شنیده بودیم این آقا آمریکایی است و بر اساس شنیدههای خود عمل کردیم و خودمان از نزدیک نمیرفتیم زندگی اش را بررسی کنیم.»