دردی به نام طلاق
کد خبر :
365556
مرتضی طلایی: طلاق بعنوان یکی از تلخترین پدیده هایی که در حال تبدیل به امری رایج ولی قبیح است، همواره از سوی کلیت جامعه مورد مذمت و قبح بوده است. جدا شدن دو نفر از یکدیگر هرچند که هیچ منع شرعی یا قانونی ندارد ولی بواسطه تبعاتی که بر جامعه از خود باقی می گذارد بعنوان مغبوضترين حلالها شمرده، می شود در این خصوص حضرت محمد(ص) می فرمایند: (ما أحَلَّ اللّهُ شيئا أبغَضَ إلَيهِ مِن الطَّلاقِ: خداوند چيزى را كه نزد او منفورتر از طلاق باشد ، حلال نكردهاست .كنزالعمّال : 27871 ) این پدیده زشت اجتماعی ریشه در عوامل مختلفی دارد که برخی از آنها محصول تهاجم فرهنگی غرب است که جامعه را هدف قرار داده و برخی نیز از گذشته رواج داشته است، عواملی همچون: مصرف زدگی و فوران خواسته ها، سرکشی و رودرو قرار گرفتن زن و مرد در برابر یکدیگر، گسترش خیانت های زناشویی، سوء مصرف مواد مخدر، عدم پایبندی زوجین به رعایت حقوق همدیگر، دخالت های دیگران و ... تنها بخشی از عوامل طلاق محسوب می گردند. حال پرسش این است که چرا طلاق با تمام عواملی که عامل شکل گیری آن است، از منفورترین حلال های خداوند است؟ مگر طلاق در جامعه چه تبعاتی از خود بر جای می
گذارد که شارع مقدس نسبت به آن حساست بالایی دارد و عموما زوجین را به سازش فرا می خواند؟ در خصوص طلاق و تاثیرات منفی اجتماعی آن مطالعات و تحقیقات زیادی صورت گرفته است و عموما این آثار را هم برای مردان و هم برای زنان مطلقه در نظر می گیرند بعلاوه این که آثار منفی زیادی بر کلیت جامعه نیز از خود برجا می گذارد. تحقیقات نشان داده است که آثار این پدیده ی مخرب، بهطور کلی می تواند باعث صدمه به سرمایه انسانی و اقتصادی جامعه شود، و بیشتر با انزوای زنان، مانع نقش آفرینی مفید آنان در جامعه شده و در نتیجه عامل به حاشیه راندن و استثمار آنان می شود و همینطور مردان را به سمت مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی و همینطور بزهکاری سوق دهد. بسیاری از بررسی های انجام شده از رابطه ی بین طلاق با اعتیاد، جرم و بزهکاری، روانپریشی، عدم تعادل شخصیتی، مسائل آموزشی و تربیتی، خودکشی، جامعه ستیزی و نظایر آن حکایت دارند. همینطور طلاق با تاثیر گذاری خود بر اجتماع عامل مهمی در برهم زدن نظم اجتماعی به حساب می آید. عموما فرزندان طلاق بعد از جدایی والدین گرفتار مسائل همچون افسردگی ، اضطراب، پرخاشگری و عصیان، حسادت، سوء ظن و بدبینی نسبت به دیگران،
فرار از منزل، ترک تحصیل و افت تحصیلی، بزهکاری و کجروی های اجتماعی (قتل، دزدی، فحشا و..) می شوند. تحقیقات نشان داده است که طلاق علاوه بر آثار فردی که بر زنان، مردان و فرزندان آنان دارد تاثیرات اجتماعی عمده ای نیز از خود بر جا می گذارند. سریز شدن زنان و مردان مطلقه با فرزندانی آسیب دیده به جامعه با حجمی انبوه و روبه تزاید عامل افزایش جرایم اجتماعی، تزلزل اجتماعی و عدم ثبات جامعه به حساب می آید. فروپاشی خانواده پیوند گسست ناپذیری با افزایش هزینه های اجتماعی برای جلوگیری و کنترل جرایم و ناهنجاری ها و انحرافات ناشی از طلاق داشته و با افزایش زنان، مردان وکودکان خیابانی منجر به تعدد زنان خودسرپرست و مشکلات معیشتی، روانی اجتماعی و اخلاقی آنان و سایر آسیب های اجتماعی همچون فرار از منزل، تکدی گری، قتل، خودکشی، اعتیاد، قاچاق و فحشا می شود. مطالبی که بیان شد نتیجه تحقیقات متعددی است که صورت گرفته است، متاسفانه معضل طلاق که این روزها چهره ی خود را بیشتر و صریحتر عیان می سازد، دیگر نه قبح سابق را داشته و نه پرهیز جدی از عدم وقوع آن صورت می گیرد و نه جامعه ظرفیت پذیرش هجمه های آن را دارد. تهاجم فرهنگی در کنار شیوع سبک
های غلط زندگی و دور شدن از مبانی ارزشی و فرهنگی در کنار تحولات جامعه ی نیمه سنتی- نیمه مدرن ما با جمعیتی جوان باعث شده است خانواده ها و جامعه، فرصت های لازم را برای احیای دوباره زندگی به مطلقین ندهد و خود نیز از آسیب های پدیده طلاق موصون نماند. این واقعیتی است که از چشمها دور مانده است. چه بخواهیم و چه نخواهیم هیولای طلاق همه چیز زندگی اجتماعی را در خود می بلعد. متاسفانه کمترین اشاره به این آسیب ها حتی در قالب یک مثال با بازخورد منفی در جامعه حتی از سوی کسانی که خود را داعیه دار نظریه پردازی اجتماعی می دانند مواجه می شود و در اقدام هماهنگ رسانه ای و قلم فرسایی، وجه تخریب شخصیت و توهین و افترا می یابد. آنچه که امروز در قالب یاداشت مذکور به سمع و نظر خوانندگان عزیز می رسد، محصول استفاده از تحقیقات متقنی است که در این خصوص انجام گرفته است. متاسفانه جامعه ی ما کمتر به زنان ومردان مطلقه فرصت بازگشت می دهد. بالا رفتن سن تجرد قطعی دختران و پسران و افزوده شدن مطلقه های مرد و زن به آنها در کنار بیکاری و مشکلات اقتصادی، اولین چیزی را که نشانه می رود، عفت و حیای جامعه است. دوستانی که ادعای انتقاد دارند احتمالا
متوجه نیستند که بیماری ها و آسیب های اجتماعی دارای خصلت واگیری و تکثیر هستند. اما راهکار چیست؟ آیا می شود به صرف مطلقه و آسیب دیده بودن اقدامات حذفی انجام داد؟ آیا این اعمال به لحاظ اخلاقی، حقوقی، شرعی و عقلانی قابل توجیه است؟ قطعا پاسخ منفی است هیچ ذهن سالمی و هیچ فرد موئمنی چنین اقدام بیمارگونه ای را نمی پذیرد. وظیفه ی انسانی، شرعی و اجتماعی ماست که اولا زمینه های شکل گیری این پدیده ی مذموم را از بین ببریم و در مرحله ی بعد با حمایت های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فرصت های تجدید حیات دوباره را به آسیب دیدگان آن بدهیم و نگذاریم که سرگردان در میان چرخ های مدرنیته و سبک های غلط زندگی نابود گردند. در این بین، بیشترین مسئولیت بر عهده ی خانواده ها است. والدین می توانند با درک شرایط فرزندانش، از تحمیل خواسته های غیر منطقی به آنان خود داری کرده و در هنگام وقوع اختلافات به جای دامن زدن به آن با ریش سفیدی و پادرمیانی، به آنان کمک کنند که اختلافاتشان رفع شود و در صورت وقوع طلاق، فرزندان خود را به گرمی پذیرا باشند و به آنها کمک کنند که دوباره به زندگی عادی خود بازگردند. جامعه نیز اعم از نهاد های دولتی و غیر دولتی آن
باید بدون چشم داشتن به بهره بری و فرصت طلبی، ضامن سلامت روانی، جسمی و رفتاری آنها باشند و فرصت اشتغال و کار مناسبی را فراهم سازند تا بعنوان عضو جامعه از همه ی فرصت ها و قابلیت های زندگی عادی برخوردار باشند.