من هم نمیدانستم پایان سریال چه میشود
گاوصندوق، سیامین روز، حیرانی و انقلاب زیبا سریالهایی است که آزاده صمدی از سال 86 تاکنون در تلویزیون بازی کرده است. در سینما ضمن بازی در چند فیلم کوتاه، دو نقش متفاوت در فیلمهای آفریقا و سیزده به کارگردانی همسرش هومن سیدی بازی کرد و چندی پیش طبقه حساس به کارگردانی کمال تبریزی را روی پرده سینماها داشت. فیلم سینمایی آفریقا، دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن بخش آثار ویدئویی بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر را نصیب آزاده صمدی کرده و از آن مهمتر اینکه او در اولین تجربه تلویزیونیاش در نقش غزل توتونچی توانست میخش را در دنیای بازیگری بکوبد و جایگاهی برای خودش دست و پا کند.
این شبها او را در سریال« انقلاب زیبا» در نقش زیبا میبینیم که تجربهای متفاوت و دشوار را از سر میگذراند و تا مرز ویرانی پیش میرود. زیبا از معدود نقشهای متفاوتی است که برای یک زن در یک اثر نمایشی نوشته میشود و از این بابت آزاده صمدی خوششانس بوده است؛ اگرچه او بجز شانس به چیزهای دیگری هم اعتقاد دارد.
نقش زیبا شباهتهایی به نقشهای قبلی شما در تلویزیون دارد. با توجه به اینکه معمولا پرکار نیستید و هر نقشی را نمیپذیرید چه ویژگیهایی شما را به اجرای نقش زیبا مشتاق کرد؟
برای اجرای این نقش با من تماس گرفتند، من به دفتر تهیهکننده رفتم، درباره سریال صحبت کردیم و من فیلمنامه را خواندم. آن زمان هشت قسمت از فیلمنامه آماده و چهار قسمت از آن هم به طور کامل بازنویسی شده بود. به نظرم شروع جذابی داشت و وقتی با کارگردان و فیلمنامهنویس صحبت کردم به این نتیجه رسیدم که نقش جذابیتهای زیادی برای بازی دارد. اطلاعاتی که آقای بهرنگ توفیقی بهعنوان کارگردان و آقای حامد عنقا بهعنوان نویسنده درباره شخصیت زیبا و ماجراهای زندگی او به من دادند برایم بسیار جذاب بود.
چه چیزهایی در قصه سریال و شخصیت زیبا شما را جلب کرد؟
در درجه اول به نظرم سریال شروع خیلی خوبی داشت، در درجه دوم احساس کردم شخصیت زیبا تعریف درستی دارد و دم دست و پیش پا افتاده نیست. زیبا دختری است که شرکت خودش را مدیریت میکند، مستقل و محکم است، پدرش بعد از 30 سال برمیگردد و او دچار چالشهای عجیبی میشود. زیبا بعد از 30 سال میفهمد عقبهاش آن چیزی نبوده که همیشه فکر میکرده است. او وارد مسیر دشواری میشود که ناراحتی، افسردگی و غم به دنبال دارد و تا حدی پیش میرود که زیبا خانه، زندگی و همه داراییهایش را از دست میدهد. او دچار مشکلات عجیب و غریبی شده و این مشکلات مدام پیچیدهتر میشود. این روند پرافت و خیز در زندگی یک نقش میتواند برای بازیگران زیادی جذاب باشد.
نقشهایی که تا امروز در تلویزیون بازی کردهاید، عمدتا زنهای جدی، مصمم و در عین حال غمگین و شکننده هستند. در سریال «راه بیپایان» هم همین تصویر را دیدیم، بعلاوه اینکه آنجا هم آتیلا پسیانی نقش پدر شما را بازی میکرد و آنجا هم سایه سنگین پدر بر زندگی دختر احساس میشد. نگران نبودید انقلاب زیبا یادآور همان نقش باشد و جزو بازیگرانی قرار بگیرید که در یک محدوده و دسته خاصی از نقشها میتوانند بازی کنند!
نه، به نظرم قصه و شخصیت زیبا با آنچه در راه بیپایان دیدیم بسیار متفاوت است. حضور آقای پسیانی در این سریال شاید از شانس من بوده که در این سریال هم توانستم با ایشان بازی کنم. این ماجرا کاملا اتفاقی و برای من تجربه لذتبخشی بود که باز هم بتوانم در کنار ایشان بازی کنم. من فکر نمیکنم شباهتی بین شخصیتها و داستان وجود داشته باشد. سریال راه بیپایان یک داستان عاشقانه بود که اتفاقاتی مانند پولشویی و مواردی از این قبیل نیز در بستر آن تعریف میشد، اما در سریال انقلاب زیبا دختری را میبینیم که مدیر یک شرکت است، هویت پدرش بعد از سالها آن هم در جریان یک ماجرای قتل برای او روشن میشود. به نظرم سرنخهای داستان انقلاب زیبا شکل و شمایل دیگری دارد. این روند زندگی زیبا که از شرایط عادی خارج میشود، سقوطش به ورطه نابودی و گیجی و اینکه به او خیانت میکنند، نمیتواند به کسی اعتماد کند و مواردی از این قبیل اصلا طراحی دیگری برای بازیگری نیاز داشته است.
زیبا در این برهه از زندگیاش که ما او را میبینیم، خیلی معرفی نمیشود. اشارات جسته و گریختهای به گذشتهاش میشنویم، اما نمیدانیم چطور زندگی کرده و چرا و چگونه شخصیتش به چیزی که میبینیم بدل شده است، او با فامیل رفت و آمد نکرده و دوستی ندارد. آیا به این وجوه از شخصیت او فکر و شناسنامهای برای او در ذهن خودتان طراحی کرده بودید؟
قطعا به آن فکر کرده و دربارهاش با نویسنده و کارگردان و تهیهکننده حرف زدهایم. اگر ما از گذشته زیبا چیزی نمیبینیم، بخشی از آن به ملزومات قصه برمیگردد و اینکه دلیلی نداشته بیشتر از چیزی که لازم است در سریال به نمایش درآید و بخش دیگر به این مربوط است که ما میخواستیم نشان بدهیم زیبا تنهاست؛ دختری که در تنهایی خودش بزرگ شده، خیلی مستقل است و همسری که انتخاب کرده شاید خیلی شبیه خودش نباشد، پسری با اعتقاد مذهبی جدیتر و از خانوادهای سنتی است. اینها چیزهایی بود که برای زیبا طراحی شده بود و درباره همه اینها باهم گفتوگو کردیم.
زیبا تنهاست، اما با همخانهاش که احتمالا تنها دوست اوست رابطه سردی دارد، به مانیا تهرانی اعتماد میکند در حالی که به درستی او را نمیشناسد و این از دختر عاقلی مثل زیبا بعید است. این چیزها در واکنشهای زیبا چه مبنایی داشته و آیا به نظر شما با ویژگیهای شخصیتی زیبا هماهنگی دارد؟
دختری که در سریال میبینیم همخانه زیبا نیست، دوست زیباست که در خانه او زندگی میکند و ما داستان را از جایی میبینیم که زیبا درگیر ماجرا و همه توجه و حواسش به این اتفاقات گنگ و پی در پی جلب شده است. اعتماد به مانیا و توجه به او هم ناشی از اطلاعاتی است که مانیا از پدر زیبا دارد. درواقع زیبا باید به مانیا اعتماد کند، چون میخواهد اطلاعاتی درباره پدرش به دست آورد و درگیر شرایطی است که ایجاب میکند او با مانیا دوستی کند.
درباره نوع ارتباط زیبا و دیگر آدمهای این مجموعه نمیتوان تحلیلی ارائه داد، چون هر لحظه معادلات قصه عوض میشود و شخصیتها وجوه تازهای از خود را به نمایش میگذارند که قبلا ندیده بودیم و نمیدانستیم مثلا ممکن است در پایان سریال ببینیم همه ماجراها زیر سر زیبا بوده است!
راستش این مساله کار من بهعنوان بازیگر را سخت میکرد. چون من هم نمیدانستم چه اتفاقی میافتد و ممکن بود در طول این روند نظر فیلمنامهنویس عوض شود یا نشود. من هم مثل مخاطب نمیدانستم پایان این داستان چه میشود و این دلشوره را داشتم که نکند بازی من اشتباه دربیاید. ما یک طرح کلی داشتیم و فیلمنامه قسمت به قسمت به دستمان میرسید. من خیلی نگران بودم و نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد. برای همین سعی میکردم با کارگردان حرف بزنم و در طول کار با ایشان تعامل داشته باشم. با همه این نگرانیها تلاشم را کردم که به کدهای داستان وفادار بمانم.
برای این شخصیت و براساس ویژگیهای او در سریال، لباس طراحی شده است. این اتفاقی است که کمتر در سینما و تلویزیون ما رخ میدهد. شما بهعنوان بازیگر چقدر از این مساله بهره بردید؛ چون لباس هم از عناصر کمککننده است و بازیگر را به نقش نزدیکتر میکند!
من و آقای توفیقی و خانم نازی پرتوزاده، طراح لباس سریال در اینباره باهم گفتوگوهای زیادی داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که زیبا تا جایی از قصه که هنوز مشکلات جدی برایش اتفاق نیفتاده باید لباسهای ویژهای داشته باشد که متناسب با جایگاهش بهعنوان مدیر یک شرکت باشد. همانطور که گفتید خیلی وقتها برای خیلی از شخصیتها لباس طراحی نمیشود، در حالی که این مساله خیلی به بازیگر کمک میکند و من بهعنوان بازیگر خیلی تاکید داشتم که حتما برای او لباس طراحی شود و این لباس در راستای ویژگیهای شخصیتهای زیبا باشد و به معرفی این شخصیت کمک کند. چون همانطور که بازی بازیگر، دکوپاژ کارگردان، گریم و عوامل دیگر به شکلگیری نقش کمک میکنند، لباس هم در ارائه و معرفی نقش تاثیر زیادی دارد.
من و آقای امیدواری بهعنوان گریمور، آقای توفیقی و خانم پرتوزاده مدام در تعامل بودیم و من خانم آنا ثانی را که از دوره دانشجویی میشناختم و کارهای ایشان را در زمینه طراحی لباس دیده بودم به دوستان معرفی کردم. خانم ثانی با هدایت خانم پرتوزاده و طی گفتوگویی که با من و آقای توفیقی داشتند به یک جمعبندی نهایی رسیدند و لباسهای زیبا طراحی شد. زیبا تا جایی از داستان با لباسهایی که فرم ایستا و رسمی دارند ظاهر میشود، اما آرامآرام وقتی بار مشکلات سنگین میشود و او تحت فشار شدید قرار میگیرد، لباسهایش هم از آن فرم ایستا خارج میشود. به عبارتی، طراحی لباس در جهت پیشبرد داستان به کار گرفته شده و در خدمت انتقال حس و حال زیبا به مخاطب قرار گرفته است.
اما ظاهر زیبا به اندازه کافی متنوع نبوده یا بهتر است بگویم ما معمولا زیبا را با لباسهای رسمی میبینیم. در حالی که آدمها هر قدر هم محکم، قوی و مقتدر باشند به هر حال لحظاتی از فرم رسمی و جدی خارج میشوند!
برای اینکه ما کمتر زیبا را در خانه میبینیم. او معمولا یا در فضای رسمی کارش دیده میشود یا وقتی تازه به خانه برگشته یا در حال بیرون رفتن از خانه است. برای زمانهایی که او در خانه است، لباسهای دیگری در نظر گرفته بودیم که راحتتر بودند، اما فضای فیلمنامه کمتر به سمتی رفت که زیبا را در خانه ببینیم؛ بنابراین برای فصلهای نهایی که زیبا غرق در مشکلاتش شده و خودش را رها کرده است، از این لباسها استفاده کردیم. از جایی به بعد میبینید مشکلات زندگی فرم ایستایی شخصیت زیبا و آن شق و رق بودن همیشگی را از او میگیرد و این مساله در لباسهای او هم به چشم میآید.
یکنواختی به نوعی در بازی شما هم دیده میشود. زیبا معمولا جدی یا غمگین است، بنابراین چهرهاش خیلی دچار تغییر نمیشود و حتی هنگام غم و عصبانیت فقط چشمهایش حس او را نشان میدهد و ما انعطاف زیادی در چهرهاش نمیبینیم!
به نظرم هر جا لازم بوده و قصه میطلبیده، شاهد تغییر چهره و حس و حال زیبا هستیم. یک ساختار کلی از شخصیت زیبا تعریف شده که من بهعنوان بازیگر باید در این ساختار نقش را اجرا کنم، اما در همین ساختار ما شادی، شوخی و واکنشهای حسی دیگری هم از زیبا میبینیم. مثل وقتی با همسرش حرف میزند، شوخی میکند و سر به سر هم میگذارند میتوان تغییرات حسی را در چهرهاش دید.
جنس رابطه زیبا و همسرش از جنس رابطه همه زن و شوهرها نیست. آنها به شکل بامزهای سر به سر هم میگذارند که شاید این جنس ارتباط را بین زوجهای جوان در تلویزیون ندیدهایم. او در مواجهه با آدمهای اطرافش واکنشهای متعددی دارد و همانها را بروز میدهد.
زیبا با همه مثلا مادرشوهرش هم خــشک و سرد برخورد میکند!
رابطه او و مادرشوهرش خشک و سرد نیست، رابطه دورادور و محترمانه است. ضمن اینکه همه اینها براساس شخصیت او تعریف شده و شاید چون شبیه بقیه شخصیتها در دیگر سریالهای تلویزیونی نیست، این برداشت ایجاد میشود که او خشک و سرد است، وگرنه من زیبا را یکنواخت و خشک نمیبینم.
سعی کردم به سریال راه بیپایان دسترسی پیدا کنم تا بتوانم بازی شما را در این دو سریال مقایسه کنم. چون آن زمان در سریال راه بیپایان بازی شما خیلی به چشم آمد که نمیدانم به این دلیل بود که چهره تازهای برای مخاطب تلویزیون بودید یا نقش و فضا اینطور ایجاب کرد یا اینکه واقعا هنوز به همان اندازه توانمند هستید. خودتان در اینباره چه فکر میکنید؟
نمیدانم شاید همه اینها دخیل باشد. آقای همایون اسعدیان کارشان را خیلی خوب بلد هستند و سریال راه بیپایان آنقدر سریال خوبی بود و قصه جذابی داشت که طبیعی بود بازی من هم به چشم بیاید. در این سریال یک رابطه جذاب عاشقانه به تصویر کشیده شده بود و من یک چهره جدید و با جنس بازی خودم ظاهر شده بودم. همه این عوامل میتوانست به دیده شدن بازی من کمک کند، چون همیشه مجموعهای از عوامل دست به دست هم میدهد تا یک سریال و یک نقش دیده شود؛ یعنی کاری که من بهعنوان بازیگر ارائه میکنم فقط منوط به خودم نبوده و بازیگری اصلا یک کار فردی نیست. در یک مجموعه بد نمیتوان توقع داشت یک بازیگر بازی خیلی خوب و درخشان ارائه کند و به چشم بیاید. کار ما یک کار گروهی است و حتما باید بازیگر، کارگردان، نویسنده و عوامل با هم تعامل داشته باشند. به هر حال باید سریال حداقل در حد متوسط باشد که یک بازی خوب در آن دیده شود.
البته شما همیشه خوششانس بودید، چون با کارگردانهای خوبی مانند همایون اسعدیان و مازیار میری در تلویزیون همکاری کردهاید!
البته من خیلی وقتها هم انتخاب کردهام. بخشی از چیزی که شما اسمش را شانس میگذارید به انتخابهای من هم ارتباط دارد، چون به من پیشنهادهای زیادی میشد که بسیاری از آنها را برای رسیدن به یک اثر و نقش خوب رد کردم. من سه سال برای تلویزیون کار نکرده بودم و منتظر یک نقش و فیلمنامه خوب ماندم تا اینکه انقلاب زیبا به من پیشنهاد شد، بنابراین علاوه بر خوششانسی خیلی وقتها انتخاب کردنها باعث شده کارهای بهتری نصیبم شود. اگر دقت کنید من خیلی بازیگر پرکاری نیستم؛ ده سال است بازیگرم، اما تعداد کارهایم زیاد نیست.
علاوه بر این شما خیلی دیر هم کارتان را به صورت حرفهای شروع کردهاید، چون کسانی که در رشته تئاتر تحصیل میکنند از همان سالهای اول دانشجویی، کار حرفهای را با نقشهای کوچک و بزرگ آغاز میکنند اما شما این کار را نکردید!
برای اینکه من معتقدم شروع کارم باید شروع خوبی باشد و خیلی مهم است بازیگر کارش را چطور آغاز میکند. شروع کار بازیگر باید مانند نقطه عطف کارش اتفاق بیفتد.
تعداد تئاترهایی را که بازی کردهاید هم زیاد نیست. انگار گاهی به تئاتر سر میزنید که نفسی بگیرید؛ درست است؟
اول اینکه بهعنوان بازیگر خیلی برایم فرقی نمیکند بازیگر سینما باشم، تئاتر یا تلویزیون. من کارم را از تئاتر شروع کردم و اولین کارم با آقای حمید امجد در نمایشی به نام «بیشیر و شکر» بود. در دانشگاه هم تئاتر خواندهام. فکر میکنم برای من لازم است یک یا دو سال یکبار یک تئاتر بازی کنم. این نیاز را در خودم حس میکنم که در فضای تئاتر حضور داشته باشم، تمرین کنم، بازی کنم و فعالیت داشته باشم. تئاتر به من انگیزه و انرژی میدهد. امسال تئاتر «یک کلیک کوچولو» را بازی کردم. بزودی با نمایش «P2» به صحنه میروم و بعد از آن هم در نمایش «بالاخره این زندگی مال کیه» به کارگردانی اشکان خیرینژاد بازی میکنم. امسال در تئاتر خیلی پرکار بودم و تصمیم دارم همینطور ادامه بدهم.
یعنی قصد دارید بیشتر در تئاتر فعال باشید!
نه، صحبت از بیشتر و کمتر نیست. بحث این است که تئاتر دوباره مرا وسوسه کرده است. اگرچه من همیشه دغدغه تئاتر را داشته و دارم، اما میخواهم خیلی جدیتر در تئاتر فعالیت کنم.
نگران این نیستید که درگیر تئاتر بشوید و پیشنهادهای خوب سینمایی و تلویزیونی را از دست بدهید؟
شاید هم از دست ندهم و قابل هماهنگی باشد و بتوانم در کنار تئاتر، کارهای خوب تلویزیونی هم بازی کنم. تئاتر این خوبی را دارد که بتوان همزمان با آن در یک فیلم سینمایی هم بازی کرد.
جنس صدای آزاده صمدی، نگاه، چهره و فیزیکش برای او، هم یک فرصت است و هم یک محدودیت چون این ویژگیها باعث میشود برای نقش زنهایی که در عین شکنندگی و تنهایی تلاش میکنند روی پای خودشان بایستند و محکم باشند، مناسب به نظر برسید. این مساله زمینهای فراهم میکند تا مدام نقشهایی مشابه و از این جنس به شما پیشنهاد شود. مواردی مانند فیلم «سیزده» هم جزو اتفاقاتی است که شاید همیشه رخ ندهد. این مساله برای شما محدودیت است یا فرصت؟
تا به حال اینطور به ماجرا نگاه نکرده بودم، اما الان که دارید میپرسید باید بگویم این مساله فرصتهای خاص خودش را ایجاد میکند و محدودیتهای خودش را دارد. متاسفانه در تلویزیون و حتی در تئاتر برخوردهای کلیشهای وجود دارد؛ فکر میکنم اگر یک انتخاب یا یک اتفاق مورد توجه قرار گرفته پس باید همیشه همانطور باشد. یک بازیگر باید خیلی خوششانس باشد که بتواند نقشهای متفاوت را تجربه کند. معمولا وقتی یک بازیگر در یک نقش خوب جا میافتد دیگر امکان اینکه نقشهای دیگری به او پیشنهاد شود خیلی کم است؛ یادمان میرود با بازیگر طرف هستیم. ما بازیگران درس خوانده، دوره دیده و تمرین کردهایم تا بتوانیم نقشهای متفاوت را بازی کنیم، اما این اعتماد در میان همکارانمان وجود ندارد یا بهتر است بگویم حاضر نیستند از راهی بروند که قبلا کسی نرفته است. گاهی کارگردانها از انتخاب بازیگر برای نقشی که قبلا مشابه آن را بازی نکرده احساس خطر میکنند.
البته شک نکنید مواردی که شما به آنها اشاره کردید محدودیتهای خاص خودش را به دنبال دارد، اما من بهعنوان یک بازیگر فکر میکنم اگر روزی خواستم فیلم بسازم، حتما انتخابهایم خارج از کلیشه باشد و جرأت این کار را به خودم بدهم.
پس دغدغه کارگردانی هم دارید!
بله، نمیدانم کی این اتفاق میافتد، اما حتما روزی این کار را خواهم کرد چون خیلی وقتها وسوسه میشوم و فکرهایی به ذهنم میرسد. احتمالا از فیلم کوتاه شروع میکنم تا خودم را محک بزنم.
منبع: جم جم آنلاین