نوستالوژی دهه شصتی‌ها مخاطبان را به سالن سینما کشاند/قصه‌های نوستالوژیک و ما ایرانیان

حالا که نوستالوژی دهه شصتی‌ها دوباره روی پرده سینماها نقش بسته، این نسل نیز کنجکاو است که ببیند شخصیت‌های این داستان به چه سرو شکلی درآمده اند و چه اتفاقی برای آنان افتاده. و شاید با کودکانشان همراه شود تا شخصیت‌های دوران کودکی اش را به وی او نشان دهد.

کد خبر : 364372
سرویس فرهنگی «فردا» - امیر حمزه نژاد: تقریبا دو روز است که اکران شهر موش‌ها ‌آغاز شده و جالب توجه است که این فیلم عروسکی توانسته طی همین دو روز 210 میلیون بفروشد. البته این پدیده غریبی در سینمای ایران نیست. پیش از این نیز «کلاه قرمزی» توانسته بود مخاطبین را با سینما آشتی دهد و رونق را به سینماهای کشور باز گرداند. حال به نظر می‌رسد نوستالوژی بازهم به معجزه سینمای ایران بدل شده و توانسته جوششی در هنر هفتم ایجاد کند. نوستالوژی‌هایی که البته تنها رنگ نوستالوژی دارند و چیز زیادی به آنها افزوده نشده اما بازهم مخاطب برای زدودن غبار و زنگار از آیینه خاطراتش به سراغ این فیلم‌ها می‌رود. حالا که نوستالوژی دهه شصتی‌ها دوباره روی پرده سینماها نقش بسته، این نسل نیز کنجکاو است که ببیند شخصیت‌های این داستان به چه سرو شکلی درآمده اند و چه اتفاقی برای آنان افتاده. و شاید با کودکانشان همراه شود تا شخصیت‌های دوران کودکی اش را به وی او نشان دهد. مدرسه موش‌ها یکی از کارهای ماندگار کودک است که نسل طلایی فیلمسازان کودک آن را ساخته اند. مدرسه موشها حاصل کار مرضیه برومند، ایرج طهماسب، حمید جبلی، فریبا جدی‌کار، عادل بزدوده، حسن حسن‌دوست و دیگران که همگی حالا در زمینه‌ی سینمای کودک استاد هستند. کارهایی که دیگر نظیر آن تکرار نشد و حال دوباره در قالب‌های دیگر بازسازی می شود. اکنون اگر این آثار را از سینمای کودک کنار بگذاریم؛ می ماند آثار شکست خورده‌ای که گاها با بودجه‌های کلان ساخته شدند اما فاقد جذابیت و صفای باطن بودند. به نظر می‌رسد شاید این موضوع یک موج دیگر در سینمای ایران باز کند. سینمایی که نشان داده مثل دریا پر ازا مواج مختلف است و گاها موفقیت یک فیلم سبب شده که موجی از انبوه سازان صنعت سینما برای کسب درآمد به دنبال آن به تولید فیلم های همشکل بپردازند. موج فیلم های مبتذل را از یاد نبردیم که از کمدی‌های تلویزیونی نشات گرفت و بعد تبدیل به فیلم‌های چهارچنگولی و تخم مرغ شانسی و ... شد. نیازی که آنقدر بدان پرداخته شد که چند سالی است اشباع شده و تنها تله فیلم‌ها ادامه دهنده این راه هستند. نوستالوژی اما تنها در سینمای کودک موفق نبود بلکه در آثاری مانند « یک حبه قند»،‌رضا میر کریمی و « مهمان مامان» داریوش مهرجویی توانست با استقبال و رضایت مخاطبین روبرو شود. شاید با این اوصاف باید گفت که گرچه گفته می‌شود ایران جامعه ای کوتاه مدت است اما هیچگاه به آن شکل گذشته خود را فراموش نمی کند و در برخی از موارد حتی در حسرت آن نیز هست. شاید موفقیت این دست از فیلم‌ها نیز البته - اگر خلاء ساخت فیلم های خوب را فاکتور بگیریم - به همین خاطر باشد. گذشته در اغلب موارد برای ایرانیان یادآور چیزهای خوبی بوده است. جوانمردی، ‌نزاکت، ادب، صمیمیت، مراسمات و سنت‌هایی که غالبا خاطره انگیزاند و به یادماندنی. گاهي هم قصه‌هاي نوستالژيك ما مردم ايران تنها برای اين نيست كه از طريق بازآفرينی رمانتيك گذشته وضع كنونی خود را نقد كنيم گاهی اين قصه‌های نوستالژيك راهبرد فرهنگی برای سازگاری با وضع جديد است. آدمی در گذشته و حال و آینده غور می کند و تفاوت در میزان این غور کردن ها سبب تفاوت شخصیتی می شود. اینجاست که در شبکه های اجتماعی دهه شصتی ها خود را با دهه هفتادی ها و بلعکس مقایسه می کنند؛ چراکه مقایسه گذشته و حال و همینطور نسل‌ها به نوعی راهی برای رسیدن به یک فرهنگ عام و اصیل است. از این طریق جامعه خود را بازسازی می کند و از همین روست که گذشته برای ما اهمیت می‌یابد و جذاب است. کارشناسان معتقدند که قصه‌هاي نوستالژيك كاركردهاي اجتماعي و فرهنگي پيچيده‌تر دارند. براي جامعه ايران كه همچنان بر ارزش‌هاي اجتماع‌گرايانه استوار است و پيوندها خوني و خانوادگي و خويشاوندي و قبيلگي در بين مردم ريشه دارد. در جامعه ما كه همچنان اسطوره‌ها و كهن‌الگوهاي تاريخي پا بر جا هستند، قصه‌هاي نوستالژيك گذشته‌گرا راهبردي فرهنگي براي بازتوليدي اين ارزش‌هاي اقناع‌گرايانه است. ما از طريق بازآفريني رمانتيك گذشته، تنها گذشته را توصيف نمي‌كنيم، بلكه به نوعي تلاش مي‌كنيم تا به تداوم سنت‌ها، ارزش‌ها، باورها و به طور كلي الگوهاي فرهنگي ريشه‌دار كمك كنيم. حتی نوستالوژیک بودن ایرانیان نوعی جدال در برابر از بین رفتن ارزشها و سنت‌های گذشته است که اگر به عمق آن نگاهی بیندازیم متوجه می شویم که ریشه عقلانی دارد تا خرافی. سینمای ایران نیز در این عرصه می‌تواند یادآور گذشته و عامل بازسازی باشد. این ابراز علاقه‌ها به فرهنگ ایرانی در سینمای ایران ریشه دار است و یادآور استقبال مخاطبان از فیلم «مادر» مرحوم علی حاتمی است. اما باید به نوعی این موارد را کانالیزه و راهبردی‌تر کرد؛ چراکه این موارد مانند ستارگان سهیلی هستند که چند وقت یکبار می درخشند و در برخی از موارد مانند فیلم «کلاه قرمزی و بچه ننه» و پسر خاله جز در برخی از سکانس‌ها نه جذابیتی دارند نه تداعی کننده گذشته خوب هستند. شاید از سوی دیگر نیز باید گفت که سینمای ایران بیش از حد مدرن‌گر شده که اینگونه با موضوعات نوستالوژیک مخاطب به وجد می‌آید. به هر جهت سینمای ایران نیازمند موضوعات مختلفی است اما در این جهت نیز باید با نگاهی فرهنگی و اصالت محور و با هدفمندی در سینما کاری صورت گیرد و تنها به این ستاره‌های سهیل نباید دلخوش بود.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: