تفاوت اصلی میان تخیل و تفکر
درمان این معضلات این است که ذهن شان را به تفکر عادت دهند به مرگ و معاد و عظمت عالم و تاریخ تفکر کنند و در آیات قرآن تفکر کنند. این باعث می شود که فکر تقویت شود. تفکر محور ذهن انسان را در دست بگیرد و همین که تفکر محوریت ذهن را گرفت در این صورت تخیل می شود سربازی برای تفکرات و پیشبرد تفکرات.
کد خبر :
360023
به گزارش حجت الاسلام دکتر عباسی در برنامه پرسمان خانواده به بررسی برخی مشکلات موجود در سبک زندگی جامعه پرداخت و گفت: برخی از گناهان و برخی رفتار های ناپسند اخلاقی ریشه در حاکمیت قوه تخیل بر انسان دارد. و ما در اصول تربیت دینی مشاهده میکنیم که هدف برقراری حاکمیت تفکر بر ماهیت وجودی انسان است. تفکر یعنی مشغول کردن ذهن به واقعیات عالم هستی، از جمله وجود خداوند متعال نعمت هایی که از جانب خداوند به ما رسیده عظمت خلقت و... . تفکر رقیب سرسختی دارد به نام تخیل، تخیل اعم از این است که: ذهن را مشغول غیر واقعیت ها کنیم، دل بستگی های بدون ریشه داشتن، و خیال کردن در مورد مسائلی که به صورت مشخص انسان های وسواسی دارند و شبیه انسان هایی که سو ظن دارند تخیل کردن. درمان این معضلات این است که ذهن شان را به تفکر عادت دهند به مرگ و معاد و عظمت عالم و تاریخ تفکر کنند و در آیات قرآن تفکر کنند. این باعث می شود که فکر تقویت شود. تفکر محور ذهن انسان را در دست بگیرد و همین که تفکر محوریت ذهن را گرفت در این صورت تخیل می شود سربازی برای تفکرات و پیشبرد تفکرات. انسان باید به جای اینکه با تخیلات برخورد سلبی داشته باشد با تخیلات انسان
های که دچار سوظن هستند، باید با استفاده از ابزار تفکر برخورد اثباتی کند. این کار باعث میشود که تخیل به صورت خودکار جای خود را به تفکر بدهد و گمان های بد و سوظن ها از بین برود. تفکر در مرحله اول همان تفکر بر روی معانی عام است و مصادیق آن نیز همان معاد ، قبر ، قیامت ، خدا و... است مرحله دوم تفکر، تفکر بر روی صفاتی است که ما به آن مبتلا هستیم، برای مثال آدم های وسواسی که متاسفانه دچار همین تخیلات هستند باید فکر کنند که همین نمازی را که درآن وسواس دارند رابرای خدا میخوانند و همین خدا می گوید به وسواس اعتنا نکن!واگر شما به وسواس اعتنا کردی در حقیقت از بندگی خدا تخطی کردی! یا در خصوص کسانی که دچار سوءظن هستند امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید: سوظن به کسی که خیانت نمی کند از پستی انسان است، و متاسفانه ما در جامعه می بینیم که اشخاص به همسران خود که اشخاص پاکی هم هستند سوظن دارند. در روایتی دیگر اهل بیت علیهم السلام سوظن را در کنار دزدی از مسلمان و قتل مسلمان قرار می دهند. عوامل افزایش طلاق یکی از مهمترین عوامل طلاق در این دوره اعتیاد است وهمین اعتیاد بنیان بسیاری از خانواده هارا متزلزل کرده وسبب طلاق شده است.
اشخاصی که همسرشان دچار اعتیاد هستند باید بدانند که طلاق راه چاره نیست و باید صبر کرد مقاومت کرد و راه درمان را در پیش گرفت، مگر در شرایطی که عدم جدایی سبب بروز خطرات جانی و آبرویی شود. این تفکر که ما فکر کنیم اگر کسی معتاد شد تمام تقصیرات گردن همان شخص است و جامعه هیچ تاثیری در این زمینه نداشته کاملا اشتباه است. باید عواملی که در جامعه سبب افزایش اعتیاد می شود را شناسایی کرد، برای مثال مسئله بیکاری با افزایش اعتیاد رابطه مستقیم دارد و یکی از عوامل زمینه ساز اعتیاد است. ما باید قبول کنیم که بیکاری نقش موثری در اعتیاد دارد، و علاوه بر این ما نتوانستیم خلا کارهای ضد فرهنگی ای که برای افزایش اعتیاد صورت می گیرد با کارهای فرهنگی مان جبران کنیم. و این کارهای ضد فرهنگی، کارهای ضعیفی نیست. ما باید قبول کنیم که راحتی دسترسی جوانان ما به مواد مخدر از ضعف جامعه است، اگر ما به عوامل زمینه ساز اعتیاد در جامعه نگاه کنیم دید ما نسبت به معتادان نگاهی واقعی خواهد شد. معتادها در جامعه دوستان فریب خورده ای هستند که جامعه به آن ها به دید دشمن قسم خورده نگاه می کند و این اشتباه است معتاد با قاچاق چی مواد مخدر فرق دارد. حل
مسئله اعتیاد نیاز به یک عزم ملی دارد و تک تک مردم جامعه در این مورد مسئولیت دارند مردم باید درد اعتیاد را درد خودشان بدانند و به خانواده معتادان کمک کنند.