فرهنگ دینى نیازمند برنامهریزى برای رشد عقلى جامعه
فرزاد جهانبین، عضو هیئت علمی دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره):
در حکمتمتعالیه، برنامهریزى فرهنگى بهعنوان یک ضرورت مطرح میشود، چون اولاً عالم خالق و صانعى دارد که او قادر و حکیم است و دارای طرحی است و ثانیاً دنیا منزلى از منازلى است که انسان باید طى بکند. نهاد حکومت وسیله و محملى در تحقق این اهداف است. سیاست به منزله عبدى در خدمت شریعت میباشد که اگر این عبد به اطاعت از مولایش مشغول شد، ظاهر عالم مطیع باطن آن میگردد و انسان به جانب خیرات گرایش پیدا میکند.
چون عالم هدفمند است و دنیا نه همه وجود و هستى، بلکه منزلى از منازل سالکین الىالله است، دولت اسلامى بهعنوان دولت هادى، وظیفهاش این است که برنامهریزى فرهنگى بکند. حکومت اسلامى علاوه بر تنظیم امور معیشتى مردم باید بهصورت جدى و یک وظیفه تخلفناپذیر، به آموزشوپرورش مردم در امور مربوط به منافع آخرت که اهم، ادوم و ابقى هستند اقدام نماید، خصوصاً در دنیایى که آدمى در معرض انواع فتنهها و مفسدهها قرار دارد. اینها همه تعابیر مرحوم ملاصدرا ست.
کار خلیفهالهى از منظر ملاصدرا بیش از آنکه سیاسى، نظامى یا اقتصادى باشد، فرهنگى است؛ یعنى تمام وجوه ارتباط او با مردم، در خدمت آموزشوپرورش و تربیت مردم براى تبدیل شدن به انسانهاى متعالى میباشد و سیاست، اقتصاد و نظامیگرى، جملگى صورتى آلى و وسیلهاى میباشند که در خدمت تعلیم و تربیت و ارتقاى معنوى انسانها که هدفغایى است، قرار میگیرند.
ریاست و مدیریت درحکمتمتعالیه
لیبرالها اشکال کردند که عقل، لغزشپذیر است. در تعالیم ملاصدرا حکیمى که سه سفر نخست از اسفار اربعه را طى کرده است، میتواند در مرحله چهارم که همانا هدایت و رهبرى مردم است و از نظر رتبه از مراحل سهگانه برتر است، بهعنوان رئیس، حکومت نماید.
چنین انسانى در سفر منالحق الىالخلق، به مقام فناى فىالذات رسیده و مراتب کمال را با موفقیت به پایان برده است. چون وظیفه اصلىِ حکومت تأمینِ منافع ابقا و اتم است که همان بحث منافع اخروى است، هر کسی نمیتواند در پستهاى حکومت اسلامى قرار بگیرد. در نظام اسلامى، حکومت تنها مجرى دستورات الهى است و در چارچوب آنها عمل مینماید، نه کسى که بخواهد بر اساس عقل لغزشپذیر و ناقص خود براى مردم برنامهریزى کند. در چنین نظامى شریعت به منزله روح و سیاست به مثابه جسد آن است؛ بهعبارت رساتر وظیفه خلیفه خدا آن است که در عملکرد سیاسیاش فقط اجراى شریعت را مورد نظر قرار دهد. از این رو ملاصدرا تصریح میکند آیین انبیا و اولیاء یکى بوده و خلافى از آنان و پیروانشان در چیزى از اصول، معارف، اعمال سیاسات و اداره کردن امور با اختلاف زمان نقل نشده است.
چه باید کرد؟
ممکن است گفته شود فرهنگ خیلى تنوع دارد. شما چگونه میخواهید براى اینها برنامهریزى کنید که از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب حرکت کنند؟ از یک طرف هم میگوییم حوزه فرهنگ گسترده میباشد، آن قدر دادهها و افراد متنوع است که نمیشود آنها را زیر یک چتر درآورد. از طرفى، اصل آزادى و اختیار انسانها را میخواهید چه بکنید؟ همان دغدغهاى که هایک، پوپر، پارسونز و دیگران دارند که در حقیقت با برنامهریزى، آزادى و اختیار انسان را سلب میکنیم. حالا چه باید کرد؟
التزام امر مردم به گونهاى که منتهى به امر اسلام و دین و دنیاى آنها شود باید به نحوى باشد که تمامى مردم در آن سهیم باشند. ملاصدرا در این خصوص مینویسد: «هر آن چیزى که در عالم و ملکوت وجود دارد داراى طبع ویژهاى است بهجز انسان، زیرا انسان در اختیار نیروى ویژهاى است، بنابراین مختاریت در طبع انسان قرار داده شده است و اضطرارى وجود او میباشد». لذا شما نمیتوانید در برنامهریزیها اختیار را سلب کنید.
همچنین حضرت امام خمینى که یکى از بزرگان حکمتمتعالیه است، آزادى را اولین حق بشر میداند که همه عالم براى او قائل است. قبل از اینکه به جواب چه باید کرد برسیم باید به دو نکته اشاره شود:
1. فضاى زندگى براى مسلمانان، یک تعبیر بسیار مهمى است که ملاصدرا توجه ویژهاى به آن دارد. از نظر وى حکومت مؤظف است که به تأمین امنیت در ابعاد فردى و اجتماعى با هدف نگهدارى و محافظت از فضاى زندگى مسلمانان اقدام نماید.
ملاصدرا از مفهوم امنیت علاوه بر عدم تهدیدهاى سخت، به مسائل فکرى و روحى و نبود تهدید در این خصوص، توجه ویژه دارد. بهعبارتى فرد باید بتواند فارغ از دغدغههاى ناشى از امر معاش، به زیست معنوى خود بپردازد و سایر افراد جامعه نیز تهدیدى روحى براى فرد به وجود نیاورند. وظیفه حکومت توجه به امر معاش و حفظ انفس و اموال از تهدیدها است تا دغدغههاى مردم رفع گردد و فراغ بالى براى پرداختن به مسائل تربیتى و نیل به هدف اصلى فراهم شود. حکومت قبل از اینکه وارد برنامهریزى بشود، یا به تعبیرى به شکل حلزونى همزمان با برنامهریزى عمل هم بکند، باید تلاش کند دغدغههاى مردم را رفع نماید. وقتى مردم دغدغه معاش دارند، طبیعتاً روحشان آماده پذیرش خیلى از اقدامات فرهنگى نیست.
2. نکته بسیار مهم دیگر، اینکه لازمه دستیابى به اثربخشى در هر حوزهاى از جمله حوزه فرهنگى تخصیصِ منابع محدود یا مؤلفههاى کلیدى و همگرایى و تمرکز اجزاى مختلف با کارویژههاى متفاوت بر آن مؤلفهها است؛ بهعبارت دیگر براى دستیابى به همگرایى بایستى بهجاى تخصیص منابع محدودى به موضوعهاى متعدد و کاهش اثربخشى در هر موضوع و مجموعاً کل حوزهها و ابعاد فرهنگ، چند مؤلفه محورى و کلیدى بهعنوان سرشاخه انتخاب و برنامههاى فرهنگى بر آن موضوعها متمرکز شوند.
وقتى به جبهه وسیعى حمله میکنید، نتیجه از اول معلوم است، قطعاً شکست را به دنبال خواهد داشت. ما میخواهیم فضایل اخلاقى را درست کنیم و رذایل اخلاقى را از بین ببریم، نمیشود، منابع محدود است. نمیشود منابع محدود را به این حد وسیع اختصاص بدهیم. در تبیین موضوع چند مثال میزنم که البته مثالها در خور توسعه است.
در روایتى از امام صادق علیهالسلام نقل شده که «حب الدنیا رأس کل خطیئة». در این روایتِ شریف منشأ و ریشه هر گناهى را دوستى دنیاى مذموم دانستهاند. حال اگر بهجاى اینکه تلاش کنیم تکتک گناهان را در خود از بین ببریم که خود امر پسندیدهاى است، خدمت اصلى را بر این بگذاریم که حبدنیا را در دل ریشه کن کنیم، احتمال رسیدن ما به مقصد اصلى که همان سعادت ابدى است، بیشتر خواهد بود.
مثال دیگر، در روایت دیگرى امام باقر علیهالسلام فرمودند خداى تعالى قفلهایى براى شر قرار داده است و کلیدهاى آن قفلها را شراب قرار داده است و دروغگویى از شراب بدتر است. از این حدیث چنین برمیآید که اگر فرد دروغگو باشد، آرامآرام به سایر گناهان نیز آلوده خواهد شد. حال اگر ما تلاش کنیم که دروغ نگوییم از ورود به سایر گناهان نیز در امان خواهیم ماند. پس باید بهعنوان مثال تمرکز را بر این مؤلفه کلیدى بگذاریم.
مؤلفهی کلیدى در کدام لایه است؟
حالا بحث این است که باید این مؤلفه را در کدام حوزه فرهنگ جستجو کنیم؟ حوزه باورها و شناخت؟ حوزه ارزشها و گرایشها؟ یا حوزه رفتار؟ علامه طباطبایى نظریهاى دارند بهنام «نظریهی ادراکات اعتبارى» که ادراکات را به اعتبارى و حقیقى تقسیم میکنند، سپس ادراکاتِاعتبارى را به حوزه قبل از اجتماع و حوزه بعد از اجتماع تقسیم میکنند. در قسمت ادراکات قبل از اجتماع، ایشان اصلى را مطرح میکنند به نام «اصل متابعت از علم» که انسان، موجودى علمى است و ارادهاش تابع علم میباشد. ایشان درباره این مطلب در جلد دوم اصول فلسفه و روش رئالیسم بحث کردهاند.
حالا از این سه لایه اعتقادات، ارزشها و رفتار مظاهر فرهنگى، حکومت بایستى در امر برنامهریزى در کدام لایه سرمایهگذارى کند؟ بر اساس آنچه از نظریه ادراکات اعتبارى گفته شد بیشترین تمرکز میباید بر روى لایه اعتقادات و باورها انجام گیرد، چرا که هیچ حرکتى از انسان صادر نمیشود مگر آنکه مبتنىبر معرفتى است. حال در لایه اعتقادات، کدام مؤلفه کلیدى است به نحوى که اثر بر آن باعث حداکثر اثرگذارى در سایر حوزههاى مرتبط شود، مؤلفه کلیدى که در میان عمومِ مردم امکانِ ایجاد مقاومت فرهنگى در برابر فرهنگهاى مهاجم را فراهم مینماید و سیر به سمت فرهنگ مطلوب را نیز به دنبال داشته باشد؟ تمرکز محتوایى یعنى شما محدودهاى را که انتخاب کردید، همه سازمانها و برنامههاى شما روى آن تمرکز کنند، حالا با قالبها و اشکال مختلف.
آن مؤلفهاى که میخواهم اشاره کنم، بسط تعقل بهعنوان یک مؤلفه محورى در لایه اعتقادات است. در اصول کافى آمده حضرت جبرئیل آمد نزد حضرت آدم و گفت از سه گوهر عقل، دین و حیا کدام را انتخاب میکنید؟ حضرت آدم فرمود: عقل. به دو گوهر دیگر گفته شد برگردید. آنها گفتند: ما هم میمانیم. گفتند: چرا؟ پاسخ دادند: هر کجا عقل باشد دین و حیا هم آنجا هستند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مرز بین ایمان و کفر تعقل است». از حضرت پرسید: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: بنده اگر مقدارى فکر میکرد، میفهمید که باید برود سراغ خدا، نه سراغ بنده خدا.
منظور من از عقل همان است که شهید مطهرى در تعلیم و تربیت اسلامى به آن اشاره کردند. خصوصیات عقل از دیدگاه اسلام به نقل از شهید مطهرى عبارت است از:
1. غربالگرى و توانایى و تمییز سخن راست از باطل. 2. توانایى تجزیهکردن یک سخن و تشخیص عناصر درست آن از عناصر نادرست. 3. آیندهنگرى و آخرتمحورى.
خلاصه کلام آنکه اگر برنامهریزى فرهنگى به رشد عقلى افراد جامعه منجر شود، حرکت به سمت فرهنگ مطلوب دینى امکانپذیر خواهد شد، بدون آنکه در این برنامهریزى اختیار افراد سلب شود.
منبع: تسنیم