زمامداری علوی در کلام آیت الله صافی گلپایگانی/ تفسیر روز: جهاد به سوی خود/ روایت آیتالله بهجت از بیم پیامبر(ص) در بیان عظمت امیرالمؤمنین(ع)/ صوت: مرثیه سرایی کریمی و مطیعی
علي عليه السّلام تنها كسي بود كه بعد از پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم به اهداف و تعاليم اسلام آگاه بود. او آيينه تمامنماي نظام اسلام، عدالت اسلام و همه برنامههاي اسلام بود. از اين جهت، حكومتش نيز روشنگر مفاهيم اسلامي در حكومت و سياست و اداره اجتماع و احترام به اصول آزادي و مساوات بود. او زمامداري بود كه حوايج خود را شخصاً عهدهدار مي شد.
کد خبر :
355088
سرویس فرهنگی «فردا»: بار دگر، میهمانی الهی آغاز شده است تا بندگان در فرصتی تازه به بهار قرآن و معرفت الهی روی آورند و از برکات آن بهرهمند گردند. این بهار رمضان، ترنم عشق و معرفت خداوندی است که مؤمنان آن را بر دل و زبان خویش جاری میسازند. این بار هم «فردا» ويژهنامههایی روزانه و موجز تدارک دیده است تا در این بهار معرفت، ما را نیز از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید.
دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ افْتَحْ لي فيهِ أبوابَ الجِنان، وَ أغلِقْ عَنَّي فيهِ أبوابَ النِّيرانِ، وَ وَفِّقْني فيهِ لِتِلاوَةِ القُرآنِ يامُنْزِلَ السَّكينَةِ في قُلُوبِ المؤمِنين.
خداوندا! در این روز بر روی من درهای بهشت را بگشا و درهای آتش دوزخ را به رویم ببند و مرا توفیق تلاوت قرآن عطا فرما، ای فرود آرنده وقار و سکینه بر دلهای اهل ایمان!
تفسیری از جزء بیستم: جهاد به سوی خود
آیات ٤ تا ٧ از سوره مبارکه العنکبوت(۲۹)
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (٤)
مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللهِ لَأَتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (٥)
وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ (٦)
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (٧)
معنای آیات
یا کسانى که اعمال بد انجام مى دهند گمان کردند بر ما پیشى خواهند گرفت (و چیره خواهند شد)؟! چه بد داورى مى کنند! (٤)
کسى که امید به لقاى خداوند یگانه (و رستاخیز) دارد (باید در اطاعت فرمان او بکوشد.) زیرا سرآمدى را که خدا تعیین کرده فرا مى رسد; و او شنوا و داناست! (٥)
کسى که جهاد (و تلاش) کند، به سود خود جهاد مى کند; چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است. (٦)
و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند، گناهان آنان را مى بخشیم و آنان را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند پاداش مى دهیم. (٧)
تفسیر آیات
در آیات گذشته، سخن از آزمایش عمومى مؤمنان بود، و نخستین آیه مورد بحث، تهدید شدیدى براى کفار و گنهکاران است، تا گمان نکنند اگر مؤمنان را تحت فشار قرار دادند، و مجازات هاى الهى فوراً دامان آنها را نگرفت، خدا از آنها غافل است، و یا قدرت بر عذاب آنها را ندارد.
مى فرماید: «آیا کسانى که «سیئات» را انجام مى دهند، گمان کردند بر ما پیشى خواهند گرفت؟ و از چنگال کیفر ما رهائى خواهند یافت؟ چه بد قضاوتى کردند»! (أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ).
مهلت الهى، آنها را مغرور نکند، که این نیز براى آنها آزمونى است و فرصتى براى توبه و بازگشت.
این که: بعضى از مفسران آیه فوق را اشاره به مؤمنین گنهکار دانسته اند، به هیچ وجه مناسب سیاق آیات نیست، بلکه قرائن گواهى مى دهد: منظور مشرکان و کفار است.
* * *
آن گاه، بار دیگر به سراغ برنامه هاى مؤمنان و اندرز به آنها رفته مى گوید: «هر کسى که امید لقاء پروردگار دارد، باید آنچه در توان دارد از اطاعت فرمان او مضایقه نکند; زیرا سرانجام، زمانى را که خداوند تعیین کرده، فرا مى رسد» (مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ لَأت).(1)
آرى، این وعده الهى تخلف ناپذیر است، و راهى است که به هر حال باید پیموده شود.
از این گذشته، خداوند، سخنان شما را مى شنود، و از اعمال و نیات شما آگاه است که «او شنوا و دانا است» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
در این که: منظور از «لقاء اللّه» (ملاقات پروردگار) چیست؟ بعضى، آن را به معنى ملاقات فرشتگانِ پروردگار، و بعضى، به معنى ملاقاتِ حساب و جزاء، و بعضى، به ملاقاتِ حکم و فرمان حق، تفسیر کرده اند، و بعضى آن را کنایه از قیامت و رستاخیز دانسته اند، در حالى که دلیلى ندارد، آیه را به این معانى مجازى تفسیر کنیم.
باید گفت: لقاى پروردگار در قیامت، نه یک ملاقات حسى است که یک لقاى روحانى و یک نوع شهود باطنى است; چرا که در آنجا پرده هاى ضخیم عالم ماده از مقابل چشم جانِ انسان کنار مى رود، و حالت شهود به انسان دست مى دهد.
به گفته «علامه طباطبائى»(ره) در «المیزان»، منظور از «لقاء اللّه» آنست: بندگان در موقفى قرار مى گیرند که حجابى میان آنها و پروردگارشان نیست; زیرا طبیعتِ روز قیامت، ظهور حقایق است چنان که قرآن مى گوید: وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ: «آن روز خواهند دانست که خدا، حق آشکار است».(2)
* * *
آیه بعد، در حقیقت تعلیلى است براى آنچه در آیه قبل گذشت، مى گوید: این که: دستور داده شده مؤمنانِ به لقاء اللّه، آنچه در توان دارند، فروگذار نکنند، به خاطر آن است که: «هر کسى جهاد و تلاش و کوششى کند و تحمل مصائب و مشکلاتى نماید، در حقیقت براى خود جهاد کرده است; چرا که خدا از همه جهانیان بى نیاز است» (وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ).
برنامه آزمون الهى، جهاد با هواى نفس، و مبارزه با دشمنانِ سرسخت، براى حفظ ایمان و پاکى و تقوا، برنامه خود انسان است، و گرنه خداوند وجودى است نامتناهى از هر نظر، و هیچ نیازى ندارد که به وسیله عبادت، یا اطاعتِ بندگان بر طرف شود، کمبودى ندارد که دیگران به او بدهند، بلکه دیگران هر چه دارند از او دارند، از خودشان چیزى ندارند.
از این بیان، روشن مى شود که «جهاد» در اینجا، الزاماً به معنى جهادِ مسلحانه با دشمن نیست، بلکه، همان معنىِ اصلى لغوى خود را دارد که: هرگونه تلاش و کوشش را براى حفظ ایمان و تقوى، و تحمل انواع شدائد و مبارزه هاى موضعى با دشمن لجوج و کینه توز را شامل مى شود.
خلاصه این که: تمام منافع این جهاد، به شخص مجاهد باز مى گردد، و او است که خیر دنیا و آخرت را در پرتو جهادش، تحصیل مى کند، و حتى اگر جامعه از برکات این جهاد بهره مند شود، در مرحله بعد خواهد بود، بنابراین، هرگاه توفیق این جهاد نصیب کسى شود، باید خدا را بر این نعمت بزرگ سپاس گوید.
* * *
آخرین آیه مورد بحث، توضیح و تکمیلى است براى آنچه به طور سربسته در آیه قبل، تحت عنوان «جهاد» آمده بود، در اینجا حقیقتِ جهاد را شکافته و چنین بازگو مى کند: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنها را مى پوشانیم» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ).
بنابراین، نخستین فایده این جهاد بزرگ، (ایمان و عمل صالح) تکفیر و پوشاندن گناهان است که عائد خود انسان مى شود، همان گونه که ثواب آن هم از آن خودشان مى باشد، چنان که قرآن در پایان همین آیه مى گوید: «ما به طور قطع آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند پاداش مى دهیم» (وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ).
«نُکَفِّر» از ماده «تکفیر»، در اصل به معنى «پوشاندن» است، و منظور از پوشاندنِ گناهان در اینجا عفو و بخشش الهى است.
تعبیر به «أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ» با این که، خداوند همه اعمال نیک را جزا مى دهد، چه «حسن» باشد و چه «احسن» (چه خوب، چه خوب تر) ممکن است اشاره به این باشد که ما همه اعمال خوب آنها را به حساب بهترینِ آنها مى گذاریم، یعنى اگر بعضى از اعمال آنها عالى و بعضى خوب یا متوسط است، همه را به حساب عالى مى گذاریم، و این است معنىِ تفضل پروردگار که در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است مانند: لِیَجْزِیَهُمُ اللّه أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ: «تا خداوند بهترین اعمال آنها را به بهترین اعمالى که انجام داه اند پاداش دهد و از فضلش بر آن
بیفزاید».(3)
* * *
1 ـ این جمله در حقیقت، محذوفى دارد و در تقدیر چنین است: «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللّهِ فَلْیُبادِرْ بِالطّاعَةِ قَبْلَ أَنْ یَلْحَقَهُ الأَجَلُ» ـ یا ـ «مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللّهِ وَ یَقُولُ آمَنْتُ بِاللّهِ فَلْیَقُلْهُ مُسْتَقِیْماً صابِراً عَلَیْهِ...فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ لَأت».
2 ـ نور، آیه 25. در زمینه تفسیر «لقاء اللّه» در جلد اول، ذیل آیه 46 سوره «بقره» نیز بحث دیگرى داشته ایم.
3 ـ نور، آیه 38.
از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی
در محضر بهجت عارفان: بیم پیامبر
در حدیثی، پیغمبراکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «یا علی، اگر بیم آن را نداشتم که مسلمانان درباره تو آن کنند که مسیحیها درباره حضرت عیسی علیهالسلام نمودند، درباره تو چیزی میگفتم که به هر کجا گذر کنی از خاک کف پایت تبرک جویند».[1]
تازه هنوز علی علیهالسلام را معرفی نکرد، با اینکه این همه بیانات در این حدیث و احادیث دیگری فرموده است. فضایل علی علیهالسلام گفتنی نیست؛ حق است اما گفتنی نیست! زیرا ما ضعیفُ العقل و الایمان هستیم و ظرفیت نداریم. اگر بیان میکرد، بسیاری از مردم کافر میشدند و عدهای معدود ایمان میآوردند، همچنان که درباره حضرت عیسی مسیح علیهالسلام چنین اتفاق افتاد.
پی نوشت ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. کافی، ج٨، ص۵٧، روایت ١٨. اصل روایت به این صورت است: «لَوْلا أَنْ تَقُولَ فیک طَوائِفُ مِنْ أُمتی ما قالَتِ النصاری فی عیسَی بْنِ مَرْیمَ، لَقُلْتُ فیک قَوْلاً لاتَمُر بِمَلَأٍ مِنَ الناسِ إِلا أَخَذُوا الترابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیک یلْتَمِسوُنَ بِذلِک الْبَرَکةَ؛ اگر بیم آن را نداشتم که گروههایی از امت من درباره تو، آنچه را که مسیحیان درباره حضرت عیسیبنمریم گفتند، بگویند، سخنی درباره تو میگفتم که به گروهی از مردم نگذری، مگر اینکه خاک زیر قدمهای تو را بهعنوان تبرک بردارند».
برای اطلاع از منابع این روایت در مدارک اهلسنت، ر.ک: مجمعالزوائد هیثمی، ج٩، ص١٣١؛ المعجمالکبیر طبرانی، ج١، ص٣٢٠؛ شرح نهجالبللاغه ابنابیالحدید، ج١٨، ص٢٨٢؛ شواهدالتنزیل حاکم حسکانی، ج٢، ص٢٣٣؛ مناقب خوارزمی، ص١٢٩؛ ینابیعالمودة قندوزی، ج١، ص٢٠٠، ٣٨٩، ٣٩١ و ٣٩٣.
نیز برای اطلاع از منابع بیشتر از مدارک شیعه، ر.ک: خصال، ص۵۵٧؛ امالی شیخ صدوق، ص١۵۶، ٧٠٩؛ روضةالواعظین، ص١١٢؛ خاتمةالمستدرک میرزای نوری، ج۴، ص٣٣٠؛ کتاب سلیمبنقیس، ص۴١٢؛ الغارات، ج١، ص۶٢ و ۶۴؛ مناقب امیرالمؤمنین علیهالسلام، محمدبنسلیمان کوفی، ج١، ص٢۴٩، ۴۵٩ و ۴٩۴؛ ج٢، ص۶١۵؛ المسترشد، ۶٣۴؛ شرحالاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج٢، ص۴١١؛ الارشاد، ج١، ص١١٧ و ١۶۵؛ اختصاص، ص١۵٠.
منبع: در محضر بهجت، ج١، ص٧۵
نوشتاری پیرامون زمامداری امیرالمؤمنین علی بی ابیطالب علیه السلام
روش حكومت و زمامداري در اسلام و رابطه حكومت و جامعه، بر اساس مساوات، عدالت، احترام، رعايت حقوق همگان، توجّه به آزادي افراد، همكاريهاي صميمانه و حذف تشريفات بيهوده قرار دارد.
در اسلام، فردي حاكم است كه مسئوليّتش از ديگران بيشتر و خطيرتر باشد. حاكم مانند برادري مهربان و خادمي دلسوز و امين، وظيفه خود را انجام ميدهد و حكومت را وسيله اشباع غرايز حيواني و كبر و نخوت قرار نميدهد.
حاكم نميتواند خود يا خويشانش را بر ديگران ترجيح دهد يا زندگي پرتجمّلي داشته باشد يا الگوي زندگياش را كسري و قيصر قرار دهد يا بيش از حقّ خود از بيت المال بردارد و با اين اعمال، از مردم ساده و محروم فاصله بگيرد.
حاكم بايد به قدري به مردم نزديك باشد كه هر كس در هر رتبه و مقامي كه باشد، ساده و بي پيرايه در مجلس او بنشيند و از جانب ديگران تحقير نشود.
حكومت در جامعه اسلامي بايد سرچشمه درخشان عدالت اسلام بوده و از هر گونه استبداد و استثمار، پاك و منزّه باشد.
حكومت علي عليه السّلام نشاندهنده تمام اين اصول و روشنترين تجلّي حكومت به تمام معني انساني و معرّف حقيقي روح عدالت و مساوات اسلام بود.
علي عليه السّلام تنها كسي بود كه بعد از پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم به اهداف و تعاليم اسلام آگاه بود. او آيينه تمامنماي نظام اسلام، عدالت اسلام و همه برنامههاي اسلام بود. از اين جهت، حكومتش نيز روشنگر مفاهيم اسلامي در حكومت و سياست و اداره اجتماع و احترام به اصول آزادي و مساوات بود. او زمامداري بود كه حوايج خود را شخصاً عهدهدار مي شد.
هر گاه امام به بازار ميرفت و كالايي ميخريد، خودش آن را به منزل حمل ميكرد. گاهي اوقات در حالي كه بيت المال مسلمين در اختيارش بود، شمشير خود را در معرض فروش ميگذارد.
ايشان همواره با ضعيفان و بينوايان مصاحبت داشت و از آنها دلجويي ميكرد و به كارها و شكايات و مظالم، شخصاً رسيدگي مينمود. نان جو ميخورد و از غذاهاي لذيذ تناول نميكرد و مي فرمود:
«عَلِّلِ النَّفْسَ بِالْقُنُوعِ وَ اِلا طَلَبَتْ مِنْكَ فَوْقَ ما يَكْفيها؛ نفست را به صفت قناعت مداوا كن و الا از تو چيزي طلب ميكند كه تو توان كفايتكردن آن را نداري.» [1]
امام لباس خود را وصله ميزد و جامه وصلهدار ميپوشيد و ميفرمود: «يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَتَذُلُّ بِهِ النَّفْسُ وَيَقْتَدي بِهِ الْمُؤْمِنُون؛ قلب انسان به وسيله لباس مندرس، فروتني مييابد و نفس انسان خوار ميشود و ديگر مؤمنين نيز از اين روش درس ميگيرند.»[2]
هنگامي كه آن حضرت به سوي شام ميرفت، دهقانان انباز ايشان را ديدند، پياده شدند و مراسمي انجام دادند. حضرت فرمود: اين چه كاري است كه انجام داديد؟
گفتند: مراسمي است كه با آن به اميران (زمامداران) احترام ميكنيم.
مولا فرمود: «وَ اللهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي أُخْرَاكُمْ؛ به خدا قسم. اميران شما از اين امر سودي نميبرند و شما خود را در دنيا به رنج و زحمت مياندازيد و در آخرت به اين كار، شقي و بدبخت ميشويد.»[3]
وقتي يكي از افراد، در حالي كه حضرت، سوار بودند چند قدمي به عنوان احترام، پياده امير مؤمنان را مشايعت كرد. اين عمل بر خاطر مَعدلت مآثِرِ آن حضرت گران آمد، فرمود: «اِرْجِعْ فَاِنَّ مَشْي مِثْلِكَ مَعَ مِثْلي فتنةٌ لِلْوالي وَ مَذِلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ؛ برگرد كه همانا راهرفتن مثل تو با من فتنه براي پادشاه و خواري و ذلّت براي مؤمن است»[4]
يعني اين گونه رفتار و احترام، باد در بيني اوليا و زمامداران مياندازد و آنان را به نخوت و تكبّر تشويق ميكند و كرامت و شرافت و عزّت نفس مؤمن را تباه ميسازد.
يكي از اصحاب، در مدح و ثناي آن حضرت بسيار سخن گفت. مولا آن را از او نپذيرفت و به او و ديگران تذكّر داد كه برنامه حكومتي او، برنامههايي كه اسلام آن را ميرانده است، نيست و از اين مدحها و سپاسها، ناراحت است و دوست ندارد از كسي اين ثناخوانيها را بشنود، زيرا خداوند در حمد و سپاس و نيايش و عظمت و كبريا، از هر كس سزاوارتر است.
آري! اين ثناخوانيهاي رو در رو، در حضور زمامداران، ادوار «اَكاسِرِه» و «قياصِره» را كه اسلام پشت سر گذارده، تجديد ميكند.
از جمله، آن حضرت فرمود: با من آن گونه كه با ستمكاران و جبّاران سخن گفته ميشود، سخن نگوييد و از من آنگونه كه در حضور پادشاهان تحفّظ كرده ميشود، تحفّظ نكنيد (آنچه را ميخواهيد، با الفاظ و عبارات عادي بيان داريد) و تملّق و چاپلوسي ننماييد و گمان نكنيد كه من از شنيدن سخن حق ناراحت ميشوم.
تا به اينجا كه ميفرمايد: «فَاِنَّما اَنَا واَنْتُمْ عَبيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيْرُهُ؛ پس همانا من و شما بندگان مملكوك پروردگاري هستيم كه پروردگاري غير از او نيست.»[5]
به نظر ما تمام حسن روابط حكومت با جامعه در درك همين جمله است كه حاكم به راستي در يابد كه در بندگي، هيچ برتري بر رعايايش ندارد و همه بنده و مملوك پروردگار جهان ميباشند.
اينجاست كه همه توقّعات بيجا از بين ميرود؛ تمام تكبّرها، خودخواهيها، فرعونيّتها و فخر فروشيها نابود ميشود؛ تمام تشريفات حذف ميگردد و وجود حاكم، الگوي تواضع و فروتني و ادب نسبت به رعايا ميشود و اگر رعيّت هم اين معني عالي را درك كند، وجودش سرشار از عزّت نفس و شرافت ميشود و از تملّق و نيايش و نسبت دادن عناوين و القاب و مدايح بي معني، ابا ميورزد؛ در نتيجه عاليترين روابط بين جامعه و حكومت برقرار ميگردد.
[1] مستدرك الوسائل، ج 7، ص 365.
[2] شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 23.
[3] شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 10.
[4] شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 77.
[5] چون اين خطبه مشتمل بر مطالب عاليه ارزنده است، شايسته است كه مورد كمال توجّه و دقّت اهل معرفت واقع شود; قسمت هايي از آن در نهج البلاغه، و متن كامل آن در روضه كافي روايت شده است.
از پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله صافی
نوای شهادت امیر مؤمنان علیه السلام
میثم مطیعی
دانلود
محمود کریمی
دانلود