گفتاری از آیت‌الله صافی گلپایگانی در باب حكمت‌های اجتماعی روزه/ تفسیر روز: آنها که بر لب پرتگاه کفرند!/ گنج داريم و گدايى مى كنيم!/ صوت: مناجات نیمه شب با نوای حاج منصور ارضی

چنانچه در تاريخ بزرگان ديده شده و به تجربه نيز ثابت گرديده، در خاندان هايي كه با ناز و نعمت فراوان خو گرفته باشند، افراد برجسته، با همّت، شجاع و با اراده كمتر پيدا شده و در خانواده هايي كه با اختيار يا بدون اختيار، به ترك لذايذ و بي اعتنايي به امور مادّي و تن پروري مبادرت شده، نوابغ و مردان باشخصيّت و با اراده، بيشتر ظهور كرده اند.

کد خبر : 354434
سرویس فرهنگی «فردا»: بار دگر، میهمانی الهی آغاز شده است تا بندگان در فرصتی تازه به بهار قرآن و معرفت الهی روی آورند و از برکات آن بهره‌مند گردند. این بهار رمضان، ترنم عشق و معرفت خداوندی است که مؤمنان آن را بر دل و زبان خویش جاری می‌سازند. این بار هم «فردا» ويژه‌نامه‌هایی روزانه و موجز تدارک دیده است تا در این بهار معرفت، ما را نیز از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید.
دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ اهدِني فيهِ لِصالِحِ الأعْمالِ، وَ اقضِ لي فيهِ الحوائِجَ وَ الآمالِ يا مَنْ لا يَحتاجُ إلى التَّفسيرِ وَ السُّؤالِ، يا عالِماً بِما في صُدُورِ العالَمينَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلهِ الطّاهِرينَ.
خداوندا! در این روز مرا با اعمال صالح راهنمایی کن و حاجتها و آرزوهایم را برآورده ساز ای کسی که نیازمند شرح و تفسیر حاجات بندگان نیستی، ای خدایی که قبل از اینکه کسی حاجات خود را به تو بگوید، تو به اسرار دل او آگاهی ، اینک درود و سلام خود را بر محمد (ص) و آل او ارزانی فرما!
تفسیری از جزء هفدهم: آنها که بر لب پرتگاه کفرند!
آیات ١١ تا ١٤ از سوره مبارکه الحج (٢٢)
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذالِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ (١١)
یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ ذالِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ (١٢)
یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ (١٣)
إِنَّ اللهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ (١٤)
معنای آیات
و بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند، اگر (دنیا به آنها رو کند و) خیرى به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا مى کنند; اما اگر مصیبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مى شوند (و به کفر رو مى آورند); (به این ترتیب) هم دنیا را از دست داده اند، و هم آخرت را; و این همان خسران و زیانِ آشکار است. (١١)
او جز خدا چیزى را مى خواند که نه زیانى به او مى رساند، و نه سودى; این همان گمراهىِ بسیار عمیق است. (١٢)
او کسى را مى خواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است; چه بد سرپرست و یاورى، و چه بد مونس و همنشینى! (١٣)
خداوند کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، در باغهاى بهشتى وارد مى کند که نهرها از پاى درختانش جارى است;(آرى،) خدا هرچه را اراده کند انجام مى دهد. (١٤)
تفسیر آیات
در آیات گذشته، سخن از دو گروه در میان بود: گروه پیروان گمراه، و رهبران گمراه کننده، اما در آیات مورد بحث، سخن از گروه سومى است که همان افراد ضعیف الایمان هستند.
قرآن در توصیف این گروه، چنین مى گوید: «بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند، اما ایمان قلبى شان بسیار سطحى و ضعیف است» (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللّهَ عَلى حَرْف).
تعبیر به «عَلى حَرْف»، ممکن است اشاره به این باشد که: ایمان آنها بیشتر بر زبانشان است، و در قلبشان جز نور ضعیف بسیار کم رنگى از ایمان نتابیده است.
و ممکن است، اشاره به این باشد که آنها در متن ایمان و اسلام قرار ندارند، بلکه در کنار و لبه آنند; زیرا یکى از معانى «حرف» لبه کوه و کناره اشیاء است.
و مى دانیم: کسانى که در لبه چیزى قرار گرفته اند مستقر و پا بر جا نیستند، و با تکان مختصرى از مسیر خارج مى شوند، چنین است حال افراد ضعیف الایمان که با کوچکترین چیزى ایمانشان بر باد فنا مى رود.
آن گاه قرآن به تشریح تزلزل ایمان آنها پرداخته مى گوید: «آنها چنانند که اگر دنیا به آنها رو کند و نفع و خیرى به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا مى کنند! و آن را دلیل بر حقانیت اسلام مى گیرند، اما اگر به وسیله گرفتارى ها و پریشانى و سلب نعمت مورد آزمایش قرار گیرند دگرگون مى شوند و به کفر رو مى آورند»! (فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ).(1)
گوئى آنها دین و ایمان را به عنوان یک وسیله نیل به مادیات پذیرفته اند که: اگر این هدف تأمین شد، دین را حق مى دانند و گر نه بى اساس!.
«ابن عباس» و جمعى دیگر از مفسران پیشین، در شأن نزول این آیه، چنین نقل کرده اند: گاهى گروهى از بادیه نشینان خدمت پیامبر مى آمدند.
اگر حال جسمانى آنها خوب مى شد، اسب آنها بچه خوبى مى آورد، زن آنها پسر مى زائید و اموال و چهار پایان آنان فزونى مى گرفت، خشنود مى شدند و به اسلام و پیامبر(صلى الله علیه وآله) عقیده پیدا مى کردند!.
اما اگر بیمار مى شدند، همسرشان دختر مى آورد و اموالشان رو به نقصان مى گذاشت، وسوسه هاى شیطانى قلبشان را فرا مى گرفت و به آنها مى گفت: تمام این بدبختى ها به خاطر این آئینى است که پذیرفته اى و آنها هم روى گردان مى شدند!.(2)
قابل توجه این که: قرآن در مورد روى آوردن دنیا به این اشخاص، تعبیر به «خیر» مى کند، و در مورد پشت کردن دنیا تعبیر به «فتنه» (وسیله آزمایش) نه «شرّ»، اشاره به این که: این حوادث ناگوار، شرّ و بدى نیست، بلکه وسیله اى است براى آزمایش.
و در پایان آیه اضافه مى کند: «و به این ترتیب آنها هم دنیا را از دست داده اند و هم آخرت را» (خَسِرَ الدُّنْیا وَ الآخِرَةَ).
«و این روشن ترین خسران و زیان است که انسان هم دینش بر باد رود و هم دنیایش» (ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ).
در حقیقت، این گونه افراد دین را تنها از دریچه منافع مادى خود مى نگریستند و معیار و محک حقانیت آن را روى آوردن دنیا مى پنداشتند.
این گروه که در عصر و زمان ما نیز تعدادشان کم نیست، و در هر جامعه اى وجود دارند، ایمانى آلوده به شرک و بت پرستى دارند، منتها بت آنها همسر، فرزند، مال، ثروت، گاو و گوسفند آنها است، بدیهى است چنین ایمان و اعتقادى سست تر از تار عنکبوت است!.
البته، بعضى از مفسران این آیه را اشاره به منافقان دانسته اند، اگر منظور منافقى باشد که به هیچ وجه، ایمان در دل او نیست، این بر خلاف ظاهر آیه است; زیرا جمله «یَعْبُدُ اللّه» و همچنین، «اطْمَأَنَّ بِهِ» و جمله «انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ» نشان مى دهد: قبلاً ایمان ضعیفى داشته است، و اگر منظور منافقانى است که بهره بسیار کمى از ایمان دارند، با آنچه گفتیم، منافاتى ندارد و قابل قبول است.
* * *
آیه بعد، به عقیده شرک آلود این گروه، مخصوصاً بعد از انحراف از توحید و ایمان به خدا اشاره کرده، مى گوید: «او جز خدا کسى را مى خواند که نه زیانى مى تواند به او برساند، و نه سودى» (یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ).
اگر به راستى او خواهان منافع مادى و گریزان از زیان است، و به همین دلیل، معیار حقانیت دین را اقبال و ادبار دنیا مى گیرد، پس چرا به سراغ بت هائى مى رود که نه امیدى به نفعشان است، نه ترسى از زیانشان؟ موجوداتى بى خاصیت و فاقد هر گونه اثر در سرنوشت انسان ها؟!
آرى، «این گمراهى بسیار عمیقى است» (ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ).
فاصله آن از خط صراط مستقیم آنچنان زیاد است که امید بازگشتشان به سوى حق بسیار کم است.
* * *
باز مطلب را از این فراتر برده، مى گوید: «او کسى را مى خواند که زیانش از نفعش نزدیک تر است»! (یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ).
چرا که این معبودهاى ساختگى در دنیا، فکر آنها را به انحطاط، پستى و خرافات سوق مى دهند، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى آورند بلکه، آن گونه که در آیه 98 سوره «انبیاء» خواندیم: «این بت ها خود آتشگیره ها و هیزم جهنم اند»! (إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ).
و در پایان آیه، اضافه مى کند: «چه بد مولا و یاورى هستند این بت ها، و چه بد مونس و معاشرى» (لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ).
در اینجا این سؤال پیش مى آید که: در آیه قبل، هر گونه سود و زیان بت ها را نفى مى کند، اما در این آیه مى گوید: زیانش از نفعش نزدیک تر است آیا این دو با یکدیگر سازگار است؟
در پاسخ باید گفت: در گفتگوها معمول است، گاه در یک مرحله موجودى را بى خاصیت مى شمرند، پس از آن ترقى کرده آن را منشأ زیان مى دانند، درست مثل این که مى گوئیم: با فلان شخص معاشرت نکن که نه به درد دین تو مى خورد نه به درد دنیا، و بعد ترقى مى کنیم و مى گوئیم: بلکه مایه بدبختى و رسوائى تو است، به علاوه زیانى که نفى شده، زیان به دشمنان آنهاست; زیرا آنها قادر نیستند ضررى به مخالفان بزنند، اما زیانى که اثبات شده، یک زیان قهرى است که دامان عابدان آنها را مى گیرد.
ضمناً، صیغه «افعل تفضیل» (کلمه اقرب) چنان که در جاى دیگر هم گفته ایم: الزاماً به معنى وجود صفتى در طرفین مورد مقایسه نیست، و اى بسا طرف ضعیف تر اصلاً فاقد آن باشد، مثلاً مى گوئیم:
یک ساعت صبر و شکیبائى در برابر گناه بهتر از آتش دوزخ است (هرگز مفهوم این سخن آن نیست که آتش دوزخ خوب است ولى صبر و شکیبائى از آن بهتر است، بلکه آتش دوزخ اصلاً فاقد هر گونه خوبى است).
این تفسیر را جمعى از مفسران بزرگ مانند «شیخ طوسى» در «تبیان» و «طبرسى» در «مجمع البیان» انتخاب کرده اند.
در حالى که، بعضى دیگر همچون «فخر رازى» این احتمال را نیز در تفسیر آیه داده اند که: هر یک از این دو آیه، اشاره به گروهى از بت ها است، آیه نخست، بت هاى سنگى و چوبى بى جان را مى گوید، و آیه دوم، طاغوت ها و انسان هاى بت گونه، گروه اول نه سودى دارند و نه زیانى، بلکه کاملاً بى خاصیتند، ولى گروه دوم، یعنى «ائمه ضلال» زیان دارند و خیرى در آنها نیست، و به فرض که خیر اندکى داشته باشند زیانشان به مراتب بیشتر است (جمله «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» را نیز گواه این معنى گرفته اند) و به این ترتیب تضادى باقى نمى ماند.(3)
* * *
و از آنجا که، روش قرآن این است: مسائل نیک و بد را در مقایسه با هم بیان کند، تا نتیجه گیرى آن کامل تر و روشن تر باشد، در آخرین آیه مورد بحث، مى فرماید: «خداوند کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغ هائى از بهشت وارد مى کند که نهرها زیر درختانش جارى است» (إِنَّ اللّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ).
برنامه آنها روشن، خط فکرى و عملى آنها مشخص، مولاى آنها خدا، و همدم و مونسشان انبیاء، شهداء، صالحان و فرشتگان خواهند بود. آرى «خدا هر چه را اراده کند انجام مى دهد» (إِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ).
این پاداش هاى بزرگ براى او سهل و آسان است، همان گونه که مجازات مشرکان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است.
در این مقایسه، در حقیقت گروهى که تنها ایمان بر زبانشان قرار دارد در کناره دین قرار گرفته اند، و با جزئى وسوسه منحرف مى شوند و عمل صالحى نیز ندارند، اما مؤمنان صالح در متن اسلامند و سخت ترین طوفان ها تکانشان نمى دهد، درخت ایمانشان ریشه دار، و میوه اعمال صالح بر شاخسار آن آشکار است، این از یکسو.
از سوى دیگر، معبودهاى گروه اول، بى خاصیت اند بلکه زیانشان بیشتر است، اما مولا و سرپرست گروه دوم بر همه چیز قدرت دارد و برترین نعمت ها را براى آنها فراهم ساخته است.
* * *
1 ـ جمله «انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ» با توجه به این که «انْقَلَبَ» در اینجا به معنى بازگشت کردن است، ممکن 2است اشاره به این باشد که: او به کلى به ایمان پشت مى کند، حتى صورت خود را به عقب نیز بر نمى گرداند، گوئى همیشه از ایمان بیگانه بوده است.
2 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 23، صفحه 13 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 6، صفحه 4409.
3 ـ بعضى از مفسران مانند مؤلف محترم «المیزان» جمله «یَدْعُوا» را به معنى «یَقُول» گرفته اند که از ظاهر آیه بعید است.
از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی
در محضر بهجت عارفان: گنج داريم و گدايى مى كنيم!
كار ما به اين جا رسيده كه با داشتن قرآن، زير بار كفّار مى رويم!
خدا لعنت كند به كسانى كه با رشوه خوارى، كفار را بر بلاد اسلامى مسلط و مسلمانان را تسليم بهايم و درندگان كردند!
چه رشوه اى كه يكى بدهند و هزار بگيرند، آيا اين رشوه است؟! غلط است كه اسم رشوه بر آن بگذاريم. آيا اين كارها از روى اضطرار و ناچارى است تا گفته شود: « رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ. »(1)؛ (آن چه امّت من در انجام آن ناچارند... از آنان برداشته شده است.) آن را شامل مى شود؟!
آيا نمى توانيم در خانه ها و بلاد خود بنشينيم؟ آيا ناچاريم كه با آن ها هم پيمان شويم؟! آيا بزرگان و مشايخ ما مسلمانان( در صدر اسلام.) از روى ناچارى چنين كارى كردند؟!
ما مسلمانان با اين كه چنين گنجى (قرآن كريم.) داريم، گويا نداريم و از دست داده ايم! و از سوى ديگر دشمنان خود را هم كَالْعَدَم حساب كرده ايم. سنى ها قرآن را كَالْعَدَم شمردند و ما شيعيان، امام و عترت را! اعتقاد داريم ولى عملاً كَالْعَدَم حساب كرده ايم و تابع سازمان ملل و فرمان او ـ كه تابع زور است ـ هستيم.
پی‌نوشت ــــــــــــ
1. وسائل الشيعة، ج15، ص369؛ مستدرك الوسائل، ج6، ص423؛ ج12، ص23؛ بحار الانوار، ج2، ص274، 280 و...
منبع: وب سایت دفتر حضرت آیت الله العظمی بهجت
گفتاری از آیت‌الله صافی در باب حكمت‌های اجتماعی روزه
آیت الله العظمی صافی گلپایگانی [1]: چنان‌چه مي‌دانيم روزه داراي فوايد، حكمت‌ها، مصالح رواني و اخلاقي، جسمي، اجتماعي، اقتصادي، بهداشتي، درماني و حتّي سياسي است و بايد در هر يك از اين فوايد جداگانه و مستقل به بحث پرداخت و تذكّر و توجّه به اين فوايد يقين مسلمان را به دين اسلام، زياد و اطمينانش را به حكمت خدا در تشريع اين فريضه بزرگ قويتر مي سازد.
در اين مجال، مي‌خواهيم برخي از حكمت هاي اجتماعي روزه را يادآور شويم؛ تا در روشنايي آن به اوضاع اجتماعي كنوني نيز توجّه كنيم و از ماه رمضان و آيين روزه داري براي اصلاح وضع اجتماعي خود كمك بگيريم:
1. يكي از فوايد اجتماعي روزه اين است كه روزه، اراده اجتماع را قوي و همّت جامعه را بلند و بر هواها و اميال و شهوات، حاكم و مسلّط مي سازد.
كسي كه توانست مدّت چهارده ساعت كمتر يا بيشتر در شدّت گرما، طعام و غذا را ترك و زحمت و رنج تشنگي را تحمّل كند، و از لذايذ جنسي خودداري نمايد، مي تواند براي خاطر مصالح بزرگ اجتماعي و براي حفظ شرف و آبروي خود و جامعه نيز شكيبايي ورزد، و زحمات و دشواري ها و ناراحتي ها را براي نيل به مقاصد عالي اجتماعي متحمّل گردد.
بديهي است هر اجتماعي كه بخواهد در راه ترقّي قدم به جلو بردارد و با حركات و نهضت هاي مترقّيانه به پيش رود، به قوّت اراده، عزم آهنين و همّت بلند نياز دارد؛ قوّت و همّتي كه او را به اقدامات بزرگ و نهضت هاي خطير برانگيزد، و از تصوّر شكست و ضعف و عقب نشيني در برابر عوامل مأيوس كننده و مخرّب مصون بدارد.
يگانه چيزي كه سبب امتياز افراد و اجتماعات از يكديگر و باعث پيروزي و غلبه آن ها بر مشكلات است، قوّت اراده و عزم سخت است كه هر ملّتي از آن بيشتر برخوردار باشد، بيشتر مي تواند با مشكلات و مصايب دست و پنجه نرم كند و مصالح عالي عمومي را با بذل مصالح و منافع شخصي و ترك هواهاي نفساني بازخريد نمايد.
نقش روزه و تأثير آن در تكميل و تقويت اراده، بسيار مهم است؛ زيرا روزه تمرين صبر و خويشتن داري و قوّت اراده و ايجادكننده عزم محكم به واسطه ترك لذايذ حلال، و سبب صبر و شكيبايي در ترك لذايذ حرام است.
2. يكي ديگر از فوايد اجتماعي روزه، تذكّر و ياد كردن حال فقرا و طبقه محروم و توجّه به شرافت نفس و علوّ طبع بي نوايان صابر و شكيبا است.
اگر روزه دار متمكّن و توانگر فقط در ماه رمضان به صبر و شكيبايي مي پردازد و از خوردن غذاهاي لذيذ و اعمال غريزه جنسي خودداري مي كند، فقير و محروم صابر و با ايمان، علاوه بر اجراي برنامه ماه رمضان در دوره سال، بر محروميّت هايي كه دارد صبر مي كند و از حدود شرع تجاوز نمي نمايد و زبان به شكايت از خدا نمي گشايد و به مال كسي چشم طمع ندوخته و به اغنيا و ثروتمندان حسد نمي‌ورزد.
پس روزه دار توانگر و فهيم در مي يابد كه چه بسا اين دسته از فقرا و محرومين مؤمن به واسطه صبر بر محروميّت ها در قوّت اراده و شرافت طبع و بلندي همّت بر او فضيلت داشته باشند؛ زيرا هر چه كام گيري هاي نفساني بيشتر باشد و طبع، معتاد به هواپرستي، و مشغول به التذاذات جسماني شد، مقاومت در برابر آن دشوارتر، و اراده ضعيف تر و توانايي انسان به تحمّل مشكلات و سختي ها و اقدام به اعمال نيك و بزرگ كمتر مي شود.
چنانچه در تاريخ بزرگان ديده شده و به تجربه نيز ثابت گرديده، در خاندان هايي كه با ناز و نعمت فراوان خو گرفته باشند، افراد برجسته، با همّت، شجاع و با اراده كمتر پيدا شده و در خانواده هايي كه با اختيار يا بدون اختيار، به ترك لذايذ و بي اعتنايي به امور مادّي و تن پروري مبادرت شده، نوابغ و مردان باشخصيّت و با اراده، بيشتر ظهور كرده اند.
پس، روزه دار هم به عزّت نفس و شرافت فقراي فاضل آگاه گشته و هم از سختي و رنج آن طبقه محروم اجتماع، خبردار مي شود و به فكر كمك به آنها مي‌افتد.
در حديث است كه "حمزة بن محمّد" به حضرت امام حسن عسكري عليه السّلام نوشت: چرا خدا روزه را واجب فرموده؟
پاسخ رسيد:
"لِيَجِدَ الغَنِي مضَضَ الجُوعِ فَيَحنُو عَلَي الفَقِير"([2])
براي اين كه توانگر درد گرسنگي را بيابد و به فقير عطوفت نمايد.
و از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ روايت است كه فرمود:
اِنَّما فَرَضَ اللهُ الصِّيامَ لِيَستَوِي بِه الغُنِي وَالفَقِير الحديث([3])
خداوند روزه را واجب گردانيد تا به وسيله آن غني و فقير مساوي گردند.
3. از ديگر فوايد روزه آن است كه روزه دار، حقيقت آزادي و حرّيت را درك مي كند و روزه او را از عبادت، شهوات، عادات و پرستش هواي نفس آزاد مي سازد و روح او را ارتقا داده و فكرش را روشن مي نمايد و در پيكر اجتماع، روح آزادي مي دمد و همه را به خضوع در پيشگاه آفريدگار ـ كه جز او كسي سزاوار پرستش نبوده و هر مخلوقي از قيد رقيّت و عبوديّت او بيرون نيست ـ رهبري مي نمايد و از بشرپرستي و كرنش و تعظيم در برابر صاحبان قدرت هاي مادّي و ستمگران باز مي دارد.
روزه دار مؤمن و خداشناس، آزاد واقعي است؛ آزادي كه كامل ترين معاني و مفاهيم آزادي را درك كرده است.
كساني كه آزادي را به ترك وظايف و التزامات شرعي و عقلي و هوس راني و شهوت پرستي مي دانند، بنده شهوات و عادات و اسير هواي نفس هستند. چنين كساني مؤمنان را ـ كه به پرستش خداي يگانه مي پردازند ـ مسخره مي نمايند؛ در حالي كه خودشان در پرستش هوا و شهوات و لذّات خسيسه، طوق عبوديّت به گردن انداخته و مصداق اين كلام معجزه نظام الهي مي باشند:
اَفَرَأَيتَ مَنِ اتَخَذَ اِلهَهُ هَواهُ([4])
آيا آن كس كه هواي [نفس] خود را معبود خويش گرفته است ديدي؟
آن هنگام كه هواي نفس مطاع و معبود شد، استبدادش از استبداد هر سلطان مستبد خطرناك تر است و اگر از استبداد هواي نفس پيروي شد، خطرش زوال شخصيّت، شرف و حيثيّت است و آن كساني كه پيروي از پليدي هاي نفس و شهوت پرستي و سرپيچي از اوامر شرع را آزادي مي دانند، علاوه بر آن كه معناي آزادي را نفهميده اند، در پليدترين قيد و بندها مقيّد و بسته هستند و تا اين قيود، صفات ذميمه از قبيل: حرص و آز، حبّ دنيا، تجمّلات و جاه و رياست و... را پاره نكرده و به جهان آزادِ خداپرستي و صف آزادمردان موحّد منتقل نشده و اعلان آزادي بشر را در تعاليم اسلام نخوانند، از نعمت آزادي بهره‌اي نمي‌برند.
"ابن خضرويه" مي گويد:
"فِي الُحرِّيَةِ تَمامُ العُبُودِيّة، وَفِي تَحقِيقِ العُبُودِيّةِ تَمامُ الحُرِّيَة"
در آزادي حقيقي تمام عبوديّت و پرستش خدا، و در پرستش خدا تمام آزادي درج است.
آزادي، رهايي از بندهاي پرستش غير خدا، قيود و اخلاق زشت و عادات ناپسند است و اعتماد و اتكاي به خدا و بندگي خالص و حقيقت عبوديّت خدا، آزادي از قيد بندگي و اسارت ديگران است.
4. روزه، تمرين اخلاص و پاكي نيّت و تنزّه از ريا، و اجتناب از شهرت طلبي و مدح و ثناي خلق است. اين عيوب و آفات در امور نيك ديگر بيشتر وارد مي شود؛ ولي روزه دار براي رياكاري ناچار به حفظ رژيم روزه و امساك از مفطرات نيست؛ زيرا ممكن است در خلوت از مفطرات امساك ننمايد و خود را روزه دار معرّفي كند.
پس اگر شخصي در تمام مدّت روز و در خلوت و جلوت، پنهان و آشكار روزه دار بود، علامت پاكي نيّت و صدق باطل و اخلاص او است و فايده آن، تمرين و تربيت نفس بر خلوص نيّت و طهارت مقصد و پرهيز از حبّ شهرت و عوام فريبي و حبّ جاه و كسب اعتبار در بين مردم است.
هر مقدار اجتماع از آفات عوام فريبي و حبّ شهرت و جاه و مقام پاك شود، واقعيّات و حقايق، ميزان سنجش كارها معلوم مي شود و اشتباه كاري ها از بين مي رود و بزرگ ترين خطري كه حيات زعما و رهبران ملل و حتّي حكما و دانشمندان را تهديد مي كند، همين عوام فريبي و حبّ جاه و شهرت است كه به واسطه آن اعمال از مسير حقيقت پرستي و واقع بيني منحرف شده و اجتماع در اشتباه مي افتد و علّت عمده شكست بسياري از نهضت ها و قيام ها و حركات اصلاحي، عدم خلوص نيّت از ابتدا و يا آلوده شدن نيّات در ميانه راه و وسط كار، به اين آفات است و هر چه اجتماع انساني از اين آفات تطهير شده و سران و رهبران از حبّ مدح و سپاس پاك باشند و مدح و سپاس، وسيله تقرّب به آنها نباشد و مبالغه و گزافه گويي و نيايش و تواضع نسبت به آن ها از بين برود چنين جامعه اي به سوي ترقّي واقعي خود بهتر قدم بر مي دارد.([5])
از اين جهت در اسلام به اخلاص در نيّت، و توحيد در عبادت، اهميّت بسيار داده شده است.
قرآن مجيد مي فرمايد:
"وَمَآ اُمِرُوا إِلاّ لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّين"([6])
و فرمان نيافته بودند جز اين كه خدا را بپرستند، و در حالي كه به توحيد گراييده اند.
معناي خالص قرار دادن دين، براي خدا اين است كه انسان ها اعمال و رفتارهايي كه جنبه معنوي و وجهه ربوبي داشته و نمايش پرستش و حاكي از حسن ضمير و صفاي باطن است، فقط براي خدا به جاي آورند و در برنامه هاي بازرگاني و روابط اجتماعي، سياسي و نظامي فقط به احكام خدا ملتزم باشند، و از غرور و حبّ جاه و جنبه هاي شخصي، خود را پاك كرده و از التزام به آن چه بيرون از احكام خدا و حدود شرع است پرهيز نمايند، و در هر كار و عمل و هر حركت، رضاي خدا را شرط بدانند.
در روزه و برنامه هاي ماه رمضان، درس اين معاني و آموزش اين حقايق عالي و اين حكمت هاي بزرگ نهفته است و به قدري اين عبادت از ريا دور است كه خدا آن را براي خود و مخصوص خود معرّفي فرموده است؛ با اين كه تمام عبادات بايد براي خدا انجام شود.
از حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده است كه خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد:
"اَلصَّومُ لِي وَاَنا اجزِي عَلَيه"([7])
ز هر حرف بشارت ده سراسر *** بود لفظ انا اجزي نكوتر([8])
5. يكي ديگر از فوايد اجتماعي روزه حصول ملكه حسن خلق و عفو و گذشت و دوري از كينه توزي، تندخويي، بدزباني، ستيزه جويي، غيبت و دشنام است؛ زيرا از جمله تعاليمي كه به طور مؤكّد به روزه دار داده شده، اين است كه مواظب چشم و زبان و گوش خويش باشد و اگر از كسي ناداني و بي ادبي ديد يا دشنام و سخن زشتي شنيد به او پاسخ ندهد.
در حديث است كه حضرت ابي عبدالله ـ عليه السّلام ـ فرمود:
"اِذا صُمتَ فَليَصُم سَمعُكَ وَبَصَرُكَ وَشَعرُكَ وَعَدَّدَ اَشياءَ غَيرَ هذا" وَقَال: "لا يَكُونَنَّ يَومُ صَومِكَ كَيَوْمِ فطرِكَ"([9]).
وقتي روزه مي گيري بايد گوش تو و چشم تو و موي تو روزه بگيرد. و چيزهاي ديگر را شمرد و فرمود: البتّه روز تو مثل روزي كه روزه نيستي، نباشد.
و از رسول خدا ـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ روايت است كه فرمود:
"ما مِن عَبد صائِم يَشتِمُ فَيَقُولُ: اِنِّي صائِمٌ سَلامٌ علَيكَ لااَشتِمُكَ كَما تَشتِمُنِي الاّ قالَ الرَّبُّ تَعالي: اِستجارَ عَبدِي بِالصَّومِ مِن شَرِّ عَبدِي قَد اَجرتُهُ النّارَ"([10])
: بنده روزه داري نيست كه به او دشنام داده شود و او به دشنام دهنده بگويد: من روزه هستم. سلام بر تو! من دشنام نمي دهم؛ چنان چه تو دشنام مي دهي؛ مگر اين كه پروردگار تعالي مي فرمايد: بنده من به وسيله روزه از شرّ بنده ]به من [پناه جست. من به تحقيق او را از [شرِّ] آتش پناه دادم.
ذكر فوايد و حكمت هاي اجتماعي روزه نشان مي دهد كه روزه يك كلاس تربيتي، اجتماعي و عملي و تعليم سلوك و معاشرت هر چه بهتر و منزّه تر و انساني تر است. از اين رو در صدر اسلام اجتماع اسلامي از حيث سلوك اجتماعي و معاشرت افراد با يكديگر و روابط آن ها با هم راقي ترينِ اجتماعات بود و مدرسه عبادات اسلام، از جمله كلاس "روزه"، مسلمانان را شايسته آن نمود كه رسالت اسلام را به دنيا ابلاغ كنند و از ثمرات اخلاقي و بركات درسهاي آن ـ كه عبارت از ايثار، فداكاري، استقامت، تملّك نفس، كوشش در راه هدايت و بيداري ملّت ها و آزادي اجتماعات از ظلم سران و فرمان روايان و پيكار با جهل، فساد عقيده و رذايل اخلاقي است ـ جهانيان را به حقيقت اسلام متوجّه سازند.
اين معاني بلند را در ضمن اداي مسلمانان صدر اسلام، عبادات و برنامه هاي نماز، روزه، حج و... فرا گرفته و در پياده كردن آن مي كوشيدند.
اكنون نيز ماه رمضان اين آثار را داراست و طبق آمارهايي كه داده مي شود، از ميزان و تعداد جرايم و جنايات در اين ماه كم مي شود.
مسلمان در وضع اجتماعي كنوني به تلمّذ در مدرسه عالي روزه ماه مبارك بيش از گذشته احتياج دارند و هتك حرمت اين ماه با افطار روزه، مبارزه با اين مدرسه تربيتي اسلامي و مخالفت با تهذيب نفوس و تزكيّه اخلاق و تكامل و ترقّي جامعه بوده و معاندت با خدا و اهانت و استخفاف فرمان خالق جهان و جهانيان است. (اعاذنا الله منه).
[1]. برگرفته از كتاب "ماه مبارك رمضان؛ مكتب عالى تربيت و اخلاق" تأليف معظم له.
[2] . وافى، ج 7، ص 6، ب 2.
[3] ـ وافى، ج7، ص7، ب 2.
[4] ـ سوره فرقان، آيه 43؛ سوره جاثيه، آيه 23.
[5] ـ از كلام اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ و در يكى از خطبه هايى كه شايسته است هر شيعه آزادى خواه آن را حفظ داشته باشد: وَاِنَّ مِن اَسخَفِ حالاتِ الوُلاةِ عِندَ صالحِ الناس اَن يُظَنَّ بِهم حُبُّ الفَخرِ وَيُوضَعُ اَمرُهم عَلَى الكِبر وَقَد كرِهتُ اَن يكُونَ جالَ فِي ظَنِّكم اِنِّي اُحِبُّ الاِطراء وَاستِماعَ الثَّناء وَلَستُ بِحَمْدِاللهِ كَذَلكَ (الى ان قال) فَلا تُكَلِّمُونِي بِما تكلمُ بِه الجَبابِرةَ وَلا تَتَحَفَظُوا مِنِّي بِما يُتَحفَّظُ بِهِ عِنْدَ اَهلِ البِادرةِ (الى ان قال) فَاِنَّمااَنَا وَاَنْتُمْ عَبِيدُ مَملُوكُونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيره. نهج البلاغه، خطبه 214.
[6] ـ سوره بيّنه، آيه 5.
[7] ـ وافى، ج 7، ص5، ب 1.
[8] ـ از گنج دانش مرحوم آيت الله والد ـ قدّس سرّه ـ.
[9] ـ وافى، ج 7، ص 33، ب 34.
[10] ـ كافى، ج 3، ص 88.
به نقل از وب سایت معظم له
نوای شهر رمضان
حاج منصور ارضی
دانلود
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: