روایت آیت الله مجتبی تهرانی از راه حلی برای مشکلات زندگی/ تفسیر روز: آغاز و پایان زندگى در یک تابلو زنده/ عظمت صلوات در برابر دعاهای شخصی!/ صوت: مناجات با نوای میثم مطیعی
ما در باب دعا داريم كه انسان بايد هم براي «دفع ضرر» و هم «جلب منفعت»، چه مادّي و چه معنوي، دعا كند. خيلي هم به آن سفارش شده است. در مقابل، از اينكه انسان در زندگي دنيوي خود، نعوذبالله براي «جلب ضرر»، چه نسبت به خود و چه نسبت به ديگران دعا كند، نهي شده است .ولي اينكه انسان، نسبت به خود و نسبت به ديگران تقاضا و درخواست ضرر كند، در معارف ما نهي شده است؛ يعني دعا نبايد عليه كسي باشد حتّي خود انسان! اصطلاحاً به چنين دعايي «نفرین» میگویند.
کد خبر :
354210
سرویس فرهنگی «فردا»: بار دگر، میهمانی الهی آغاز شده است تا بندگان در فرصتی تازه به بهار قرآن و معرفت الهی روی آورند و از برکات آن بهرهمند گردند. این بهار رمضان، ترنم عشق و معرفت خداوندی است که مؤمنان آن را بر دل و زبان خویش جاری میسازند. این بار هم «فردا» ويژهنامههایی روزانه و موجز تدارک دیده است تا در این بهار معرفت، ما را نیز از دعای خیر خود بی نصیب نگذارید.
دعای روز شانزدهم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ وَفِّقْني فيهِ لِمُوافَقَةِ الْأبرارِ، وَ جَنِّبْني فيهِ مُرافَقَةِ الأشرارِ، وَآوني فيهِ برَحمَتِكَ إلى دارِ القَرارِ بإلهيَّتِكَ يا إله العالَمينَ.
خداوندا! در این روز مرا به موافقت (اعمال و افکار) نیکان عالم موفق بدار و از رفاقت و مصاحبت اظرار جهان دور گردان و مرا در بهشت جاودانه ات به رحمت منزل ده، به حق الهیت و معبودیتت ای پروردگار عالمیان!
تفسیری از جزء شانزدهم: آغاز و پایان زندگى در یک تابلو زنده
آیه ٤٥ و ٤٦ از سوره مبارکه کهف
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً (٤٥)
أَلْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (٤٦)
معنای آیه
(اى پیامبر!) زندگى دنیا را براى آنان به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو مى فرستیم; و بوسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز مى شود و) درهم فرو مى رود. امّا (بعد از مدتى) مى خشکد; به گونه اى که بادها آن را به هر سو پراکنده مى کند; و خداوند بر همه چیز تواناست. (٤٥)
اموال و فرزندان، زینت زندگى دنیاست; و باقیات صالحات [= آثار ماندگار شایسته ]ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش تر است. (٤٦)
تفسیر آیه
در آیات گذشته، سخن از ناپایدارى نعمت هاى جهان ماده بود، و از آنجا که درک این واقعیت براى یک عمر طولانى، به مدت 60 یا 80 سال براى افراد عادى کار آسانى نیست، قرآن در آیات مورد بحث، ضمن یک مثال بسیار زنده و گویا این صحنه را کاملاً مجسم مى کند، تا غافلان مغرور با مشاهده آن، که در عمرشان بارها و بارها تکرار شده و مى شود، از این غرور و غفلت بیدار شوند.
مى گوید: «براى آنها زندگى دنیا را به قطره هاى آب باران که از آسمان نازل مى کنیم تشبیه کن» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).
این قطره هاى حیات بخش، بر کوه و صحرا مى ریزد، دانه هاى آماده اى که در زمین هاى مستعد، نهفته است، با ریزش آن جان مى گیرد و حرکت تکاملى خود را آغاز مى کند.
پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران، نرم مى شود، و به جوانه گیاه اجازه عبور مى دهد، سرانجام جوانه نورس از دل خاک سر برمى دارد، آفتاب مى درخشد، نسیم مىوزد، مواد غذائى زمین کمک مى کند، و این جوانه نورس با نیرو گرفتن از همه این عوامل حیات، به رشد و نموّ خود ادامه مى دهد، آن چنان که «بعد از مدت کوتاهى، گیاهان زمین سر بر سر هم مى گذارند، و درهم فرو مى روند» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاْ َرْضِ).
صفحه کوه، و صحرا یک پارچه جنبش و حیات مى شود، شکوفه ها و گل ها و میوه ها یکى بعد از دیگرى زینت بخش شاخه ها مى شوند، گوئى همه مى خندند، فریاد شادى مى کشند، و به وجد و رقص درآمده اند.
ولى این صحنه دل انگیز، دیرى نمى پاید، بادهاى خزان شروع مى شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى پاشد، هوا به سردى مى گراید، آب ها کم مى شود «و چیزى نمى گذرد که آن گیاه خرم، سرسبز و خندان به شاخه ها و برگ هاى پژمرده و بى فروغ تبدیل مى شوند» (فَأَصْبَحَ هَشِیماً).(1)
آن برگ هائى که در فصل بهار آن چنان شاخه ها را چسبیده بودند که قدرت هیچ طوفانى نمى توانست آنها را جدا کند، آن قدر سست و بى جان مى شوند که
«هر باد و نسیمى آنها را جدا کرده، با خود به هر سو مى برد» (تَذْرُوهُ الرِّیاحُ).(2)
«آرى، خداوند بر هر چیزى توانا بوده و هست» (وَ کانَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء مُقْتَدِراً).
* * *
آیه بعد، موقعیت مال، ثروت و نیروى انسانى را که دو رکن اصلى حیات دنیاست، در این میان مشخص کرده، مى گوید: «اموال و فرزندان، زینت حیات دنیا هستند» (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
شکوفه ها و گل هائى مى باشند که بر شاخه هاى این درخت، آشکار مى شوند، زودگذرند، کم دوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر «اللّه» رنگ جاودانگى نگیرند، بسیار بى اعتبارند.
در حقیقت در این آیه، انگشت روى دو قسمت از مهم ترین، سرمایه هاى زندگى دنیا گذارده شده است که بقیه، به آن وابسته است، «نیروى اقتصادى» و «نیروى انسانى»; چرا که براى رسیدن به هر مقصودى از مقاصد مادى، حتماً این دو نیرو لازم است.
به همین دلیل آنها که بر تخت قدرت مى نشینند، سعى در جمع آورى این دو نیرو مى کنند، مخصوصاً در زمان هاى گذشته، هر کس فرزندان بیشترى داشت، خود را نیرومندتر احساس مى کرد; چرا که آنها یکى از دو رکن اصلى قدرت او را تشکیل مى دادند، در آیات گذشته نیز دیدیم که: آن مرد ثروتمند بى ایمان، اموال و نفرات خود را به رخ دیگران مى کشید و مى گفت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً».
و لذا روى «بنون» که جمع «ابن» به معنى پسر است، تکیه شده; چرا که آنها پسران را سرمایه و نیروى فعال انسانى مى دانستند، نه دختران.
به هر حال همان گونه که دیدیم، پابرجاترین اموال که عبارت از باغ، زمین زراعتى و چشمه آب بود، چگونه در چند لحظه نابود شد! در مورد فرزندان نیز گذشته از آن که حیات و سلامتشان همیشه آسیب پذیر است، گاهى، به صورت دشمنانى در مى آیند که: به جاى کمک بودن، مزاحم سرسختى خواهند شد!
سپس، اضافه مى کند: «باقیات صالحات، یعنى ارزش هاى پایدار و شایسته، نزد پروردگارت ثوابش بهتر و امیدبخش تر است» (وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً).
گر چه، جمعى از مفسران خواسته اند: مفهوم «باقیات صالحات» را در دائره خاصى، مانند نمازهاى پنجگانه، یا ذکر «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَکْبَرُ»، و امثال آن، محدود کنند ولى روشن است: مفهوم این تعبیر، آن چنان وسیع و گسترده است که: هر فکر، ایده، گفتار و کردار صالح و شایسته اى را شامل مى شود که، طبعاً باقى مى ماند و اثرات و برکاتش در اختیار افراد و جوامع قرار مى گیرد.
اگر مى بینیم، در بعضى از روایات، به نماز شب، و یا مودت اهل بیت(علیهم السلام)تفسیر شده، بدون شک منظور، بیان مصداق هاى روشن است، نه منحصر ساختن مفهوم در این امور.
به خصوص این که: در پاره اى از این روایات، «مِنْ» که دلالت بر تبعیض مى کند، به کار رفته است.
مثلاً در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: لاتَسْتَصْغِرْ مَودَّتَنا فَإِنَّها مِنَ الْباقِیاتِ الصّالِحاتِ: «دوستى ما را کوچک مشمر که از باقیات صالحات است».(3)
و در حدیث دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «از گفتن تسبیحات اربع مضایقه نکنید که آنها از باقیات صالحات است».(4)
حتى اگر همان اموال ناپایدار، و فرزندانى که گاهى فتنه و مایه آزمایش هستند، در مسیر اللّه قرار بگیرند، آنها هم به رنگ باقیات صالحات، درمى آیند; چرا که ذات پاک خداوند، جاودانى است و هر چیزى براى او و در راه او قرار گیرد جاودانه خواهد بود.
* * *
نکته ها:
1 ـ زرق و برق ناپایدار!
بار دیگر در آیات فوق، با نقش سازنده مثال، در تجسم معانى روبرو مى شویم که: چگونه قرآن مجید، حقایق عمیق عقلى را که شاید درک آن براى بسیارى از مردم به آسانى امکان پذیر نیست، با ذکر یک مثال زنده و روشن در آستانه حس آنها قرار مى دهد.
به انسان ها مى گوید: آغاز و پایان زندگى شما، همه سال در برابر چشمانتان تکرار مى شود، اگر شصت سال عمر کرده اید، شصت سال، این صحنه را تماشا نموده اید.
در بهاران گامى به صحرا بگذارید و آن صحنه زیبا و دل انگیز را که از هر گوشه اش آثار حیات و زندگى نمایان است، بنگرید، در پائیز نیز به همان صحراى سرسبز فصل بهار، گام بگذارید، و ببینید چگونه آثار مرگ از هر گوشه اى نمایان است.
آرى شما هم یک روز کودکى بودید، همچون غنچه نوشکوفه، بعد جوانى مى شوید، همچون گلى پرطراوت، سپس پیر و ناتوان، به مانند گل هاى پژمرده خشکیده، و برگ هاى زرد و افسرده، و سپس طوفان اجل، شما را درو مى کند و بعد از چند صباحى، خاک هاى پوسیده شما به کمک طوفان ها به هر سو پراکنده مى گردد.
ولى این ماجرا گاهى به صورت غیر طبیعى است و در نیمه راه زندگى، صاعقه یا طوفانى آن را پایان مى دهد، آن گونه که در آیه 24 سوره «یونس» آمده است: إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاْ َرْضِ مِمّا یَأْکُلُ النّاسُ وَ الاْ َنْعامُ حَتّى إِذا أَخَذَتِ الاْ َرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالاْ َمْسِ:
«زندگى دنیا همانند آبى است که از آسمان نازل کرده ایم که: بر اثر آن، گیاهان گوناگون که مردم و چهارپایان از آن مى خورند، مى روید، تا زمانى که روى زمین زیبائى خود را از آن گرفته، و اهل آن مطمئن مى شوند، ناگهان فرمان ما شب هنگام یا در روز فرا مى رسد (سرما یا صاعقه اى را بر آن مسلط مى سازیم ) و آن چنان آن را درو مى کنیم که گوئى هرگز نبوده است»!.
بسیار مى شود که: حوادث نیمه راه زندگى باعث نابودى آن نمى گردد، و مسیر طبیعى خود را طى مى کند ولى پایان آن نیز پژمردگى، پراکندگى، فنا و نیستى است، همان گونه که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده است.
بنابراین، زندگى دنیا چه راه طبیعى خود را طى کند، و چه نکند، دیر یا زود، دست فنا دامانش را خواهد گرفت.
* * *
2 ـ عوامل غرورشکن
گفتیم، بسیارى از مردم با پیدا کردن امکانات مادى، و رسیدن به مال و مقام مغرور مى شوند، و این غرور دشمن بزرگى براى سعادت انسان ها است، و در آیات فوق دیدیم که: چگونه غرور، سر از شرک و کفر درمى آورد؟!
به همین دلیل، قرآن که یک کتاب عالى تربیتى است، از طرق مختلف، براى درهم شکستن این غرور، استفاده مى کند:
گاه، فنا، نیستى و ناپایدار بودن سرمایه هاى مادى را مجسّم مى کند (همچون آیات فوق).
گاه، هشدار مى دهد که: همین سرمایه هاى شما ممکن است، دشمن جانتان شود (مانند آیه 55 سوره توبه).
گاهى، با ذکر سرنوشت مغروران تاریخ، همچون قارون ها و فرعون ها به انسان ها بیدار باش مى دهد.
و گاهى دست انسان را گرفته و به گذشته زندگى او، یعنى زمانى که نطفه بى ارزش و یا خاک بى مقدارى بود، مى برد، و یا آینده او را که نیز همین گونه است در برابر چشمانش، مجسم مى سازد، تا بداند در میان این دو ضعف و ناتوانى، غرور، کار احمقانه اى است.(5)
و به این ترتیب، از هر وسیله اى براى درهم شکستن این خوى شیطانى که در طول تاریخ، سرچشمه جنایات بزرگى شده است، بهره مى گیرد.
ولى مسلّم است افراد با ایمان، پرظرفیت و واقع بین، هرگز با رسیدن به مقام و یا ثروتى، گرفتار این خوى زشت نمى شوند، نه تنها مغرور نمى شوند، بلکه کمترین تغییرى در برنامه زندگى آنها پدیدار نمى گردد، آنها همه این امور را زینت هاى عاریتى مى شمرند که با وزش یک نسیم فرو مى ریزند!
* * *
1 ـ «هَشِیم» از ماده «هشم» به معنى شکستن، گرفته شده و در اینجا به گیاهان خشکیده اى اطلاق گردیده که در هم شکسته اند.
2 ـ «تَذْرُوه» از ماده «ذرو» به معنى پراکنده ساختن است.
3 ـ «بحار الانوار»، جلد 23، صفحه 250.
4 ـ همان مدرک.
5 ـ مانند آیه 6 سوره «طارق» ـ آیه 8 سوره «سجده»، و آیات 37 و 38 سوره «قیامت».
از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی
در محضر بهجت عارفان: عظمت دعای صلوات
ترک صلوات و دعا کردن به دعاهای شخص، مانند رها کردن سرچشمه و به دنبال جوی آب و یا حوض گشتن است؛ زیرا وقتی برای وسعت مقام و درجه ی واسطه ی فیض دعا می شود، دعاهای شخصی هم در آن گنجانده شده است.
منبع: وب سایت دفتر حضرت آیت الله العظمی بهجت
یک راه حل برای حل مشکلات زندگی
راه حلّ مشکلات، در زندگی دنیوی
من در اين جلسه مطلبي را براي حلّ مشكلات انسان در زندگي دنيوي، عرض میكنم. ما در باب دعا داريم كه انسان بايد هم براي «دفع ضرر» و هم «جلب منفعت»، چه مادّي و چه معنوي، دعا كند. خيلي هم به آن سفارش شده است. در مقابل، از اينكه انسان در زندگي دنيوي خود نعوذبالله براي «جلب ضرر»، چه نسبت به خود و چه نسبت به ديگران دعا كند، نهي شده است. من براي اينكه بگويم ميشود انسان اين كار را انجام دهد، روايتي به ذهنم آمد که بعد از بيان مطلبم به آن اشاره خواهم كرد.
درخواست ضرر، یا بر اثر غفلت است و یا سرخوردگی!
انسان، در زندگي خود، يا بر اثر «غفلت» و يا بر اثر «سرخوردگي»، درخواست «جلب ضرر» میکند؛ اين دو مطلب است:
درخواست ضرر بر اثر غفلت
یک؛ «غفلت» از اينكه وقتي من با مشكلي برخورد كردم، مشكلگشايي مافوق اين ابزار مادّي وجود دارد كه اگر من دستم را به سوي او دراز كنم، مشكل من را حلّ خواهد كرد؛ اسم این دعا است. به تعبير ديگر؛ وقتي غفلت از دعا و درخواست از خدا در انسان به وجود ميآيد، بر اثر آن ميبيند به بنبست رسيده است، لذا براي خودش آرزوي ضرر و حتّي آرزوي مرگ ميكند.
بدتر از مرگ چیست؟!
در روايتي ديدهام كه از حضرت سؤال ميكنند: آقا! بدتر از مرگ چيست؟ الآن به هر كس بگوييد بدترين چيز چيست؟ ميگويد: مردن و مرگ. اين سؤال را از حضرت ميپرسند كه بدتر از مرگ چيست؟ حضرت ميگويد: بدتر از مرگ، آن چيزي است كه وقتي به سراغت آمد، آرزوي مرگ كني! چقدر زيبا ميفرمايد! يعني آن مسئله آنقدر تلخ است كه مرگ نزد آن، براي تو شيرينتر ميشود. چقدر زيبا! گاهي انسان بر اثر غفلت، براي خودش درخواست ضرر ميكند.
درخواست ضرر بر اثر سرخوردگی
دو؛ «سرخوردگي». از دعا غفلت نكرده، اعتقاد هم دارد، ولي ايمانش ضعيف است؛ مثلاً فرض كنيد مرتّب از خدا درخواست ميكند، بعد ميبيند گرهاش باز نشد، میگوید: اي خدا مرگم بده! من در این مورد، چهارده روايت ديدهام كه اگر فرصت كنم، که به اين چهارده روایت اشاره خواهم كرد.[2] بر اثر سرخوردگي از دعايي كه مستجاب نشده، میگوید: خدا مرگم بده![3] این سرخوردگی، معمولاً و غالباً انسان را به واديای ميكشد كه براي خودش درخواست ضرر ميكند. ولي اينكه انسان، نسبت به خود و نسبت به ديگران تقاضا و درخواست ضرر كند، در معارف ما نهي شده است؛ يعني دعا نبايد عليه كسي باشد حتّي خود
انسان! اصطلاحاً به چنين دعايي «نفرین» میگویند.
تا دعا میکنید فرشتگان میگویند: آمّین!
در جلسه گذشته گفتم. «رُوِيَ عن رَسوُلِالله(صلاللهعليهوآلهوسلم) قال: لا تَدعُوا عَلي اَنفُسِكُم اِلّا بِخَير»؛ وقتي براي خودت دعا ميكني، از خدا خير بخواه نه شرّ! نفع بخواه نه ضرر! رفع ضرر بخواه نه جلب ضرر! «لا تَدعُوا عَلي اَنفُسِكُم اِلّا بِخَير»؛ اين تعبير، استثنا از نفي است، يعني بي برو برگرد بايد همين باشد، «فَاِنَّ المَلائِكَه يؤَمِّنون عَلي ما يَقوُلوُن»؛[4] تا دعا ميكنيد، فرشتگان بلافاصله ميگويند: آمّين! فهميدي چهكار كردي؟ آنها ميگويند: آمّين! بعد هم تو پشيمان ميشوي!
حتّی اموالتان را هم نفرین نکنید!
در يك روايت ديگر است از پيغمبراكرم كه درباره درخواست ضرر است هم نسبت به خود و هم ديگران، «رُوِيَ عن رَسوُلِالله(صَلاللهعَليهِوَآلِهِوَسَلَّم) قال: لا تَدعوا عَلي اَنفُسِكُم وَلا تَدعوا عَلي اَولادِكُم»؛ اولاد خود را نفرين نكنيد! «وَلا تَدعُوا عَلي خَدَمِكُم»؛ خدمتگذارانتان را نفرين نكنيد! «وَلا تَدعُوا عَلي اَموالِكُم»؛[5] حتّي اموالتان را هم نفرين نكنيد! عجب! آنها جاندار بودند، اينها بيجان هستند، توجّه كنيد! اينكه بگوييد: اي كاش اين را نداشتم! اين من را بيچاره كرد! اين فلان شد و از اين قبیل حرفها. برويد خودتان را اصلاح كنيد، آنها
تقصيري ندارند! من يك وقتي راجع به دنيا بحث كردهام؛ ما خيال ميكنيم دنيا در و ديوار و امثال اينها است، نه! دنيا اينها نيست، دنيا چيز ديگري است. من نميخواهم بحث را منحرف كنم.
درخواست نکنید جوانتان جوانمرگ شود!
مطلبي در روايت مطرح شده كه چه بسا اين مطلب از جهت جنبههاي طبيعي، آن موقع نيز مورد ابتلاء بوده است. پيغمبراكرم در روايتي دارد كه: «قالَ رَسوُلِالله(صَلیاللهعَلَيهوَآلِهوَسَلَّم): لا تَمَنّوا هَلاكَ شِبابِكُم وَ اِن كانَ فيهِم غَرام»؛ از خدا درخواست و تمنّا نکنید تا جوانتان جوانمرگ شود، چون ميبينم در اين شرّ وجود دارد؛ به اصطلاح ضرر دارد، «فَاِنَّهُم عَلي ما كانَ فيهِم عَلي خِلال»؛ يك بحث منطقي است، چون آنها با همان حالي كه دارند از چند حال خارج نيستند، يك: «اِمّا اَن يَتُوبوُا فَيَتوُبُ الله عِلَيهِم»؛ چه بسا اين شخص فردا پشيمان شود
و توبه كند، خدا هم توبه او را قبول كند، دو: «وَ اِمّا اَن تُردِيَهُمُ الآفاق»؛ از آن طرف، ممكن است موجب شود اين آسيبهايي كه ميبيني اصلاً از بين برود. اين زمينها همه به طور كلّي از بين برود. به طور كلّي، شرّها از بین برود. ضرري كه از ناحيهي او وجود دارد، همه از بين برود. ميفهمد، توبه ميكند، يا اصلاً ديگر زمينهاش از بين ميرود. اين دو تا هم مربوط به ضرر است. از آن طرف، ممكن است در جادّهاي بيافتد و در آن شروع كند به خدمت كردن. «وَ اِمّا عَدُوّاً يُقاتِلوُه»؛ همين کسی كه تو ميگفتي: خدا مرگش بدهد! ممكن است درگيري و جنگي ايجاد شود؛ ممكن است دشمن كافري به
مسلمانها حمله كند و او به جبهه برود و بجنگد، «وَ اِمّا حَريقاً فَيُدفِعوا وَ اِمّا ماءً فَيَصُدّوُا»؛[6] ممكن است حادثهاي پيش بيايد و او جلوي آن را بگيرد و ... حضرت دانه دانه، شروع ميكند به گفتن. همه اينها خدمات است.
مأموریت پیغمبر اکرم جذب است
من اين را عرض ميكنم بعد وارد بحث ميشوم. يكي از اصول معارف مسلّم ما اصل جذب است، نه دفع؛ يعني بهطور مسلّم مأموريّت پيغمبراكرم در اسلام این بوده است که مردم را جذب کند.[7] از اوصاف پيغمبراكرم رحمت للعالمين است. اين يعني چه؟ اين همان اصل جذب است؛ يعني جذب مردم به خود و به اسلام. لذا شما نگاه كنيد عملاً خود پيغمبراكرم هم همينكار را ميكرد.
خدایا قوم من را هدایت کن، اینها نمیفهمند!
بعد از آنكه كفّار آن همه پيغمبراكرم را آزار دادند، اسلام آوردند. در اوّل بعثت، اصحاب به پیغمبر پيشنهادي دادند و گفتند: آقا! مگر حضرت نوح پيغمبر نبود؟ حضرت نوح، امّت خود را نفرين كرد. قريب هزار سال ديد اینها نه هدايت ميخواهند و نه چيز ديگري، به همينخاطر آنها را نفرين كرد و بر اثر نفرين او همه هلاك شدند. تو هم قوم خود را نفرين كن، تا خدا هلاكشان كند و همه از بين بروند.[8] ببينيد حضرت چه جوابي میدهد، گفت: «اَللّهُمَّ أهدِ قَومي فَاِنَّهُم لايَعلَموُن»؛ خدايا! قوم من را هدايت كن، اينها نميفهمند! «وَانصُرني عَلَيهِم اَن تُجيبوُني اِلي طاعَتِك»؛ و من
را ياري كن تا بر آنها چيره شوم، بهگونهاي كه در راه طاعت و بندگي تو جوابگوي من باشند. پيغمبر اصلاً سراغ آن حرفها نرفت که بخواهد كسي را نفرین کند.
من برای لعن مبعوث نشدهام!
در يك روايتي داريم كه وقتي دندان پيغمبراكرم را شكستند و ايشان مجروح شد، از صورت ايشان خون ميريخت، آمدند به حضرت گفتند: آقا! مشركين مكّه را نفرين كن! فرمود: «اِنّي لَم اَبعَثُ لَعانا وَلكِنّي بُعِثتُ داعِياً وَ رَحمَه اَللّهُمَّ عَهدِ قَومي فَاِنَّهُم لا يَعلَموُن»؛ نگاه كنيد! شيوة ايشان جذب است، چون اصل در اسلام همين است، اصل در اسلام، مسئلهي جذب است نه دفع. دعا كردن به نفع يا دفع ضرر است، نه «نعوذبالله» نفرين كردن و جلب ضرر، يا لعن كردن كه عبارت است از دفع منفعت. البتّه در لعن نوزده مورد وجود دارد كه استثنا شده است؛[9] آنها اشكالي ندارد.[10]
احدی نمیتواند مانند ائمّه طاهرین(صلواتاللهعلیهم) باشد!
آنها عملاً هم همين كار را ميكردند. شما ائمّه طاهرين(صلواتاللهعليهم) را نگاه كنيد! واقعاً بشر عادّي نميتواند اینگونه باشد، اين را بدانيد، مسلّم نميتواند! احدي صبر و حلم و بردباري و استواري اينها را ندارد. آنها منحصر به فرد هستند. حتّي انبياء عظام هم صفات آنها را نداشتهاند.[11] من نميتوانم وارد اين مسائل شوم!
پس نميتوان به راحتي لعن و نفرين كرد، چون احتمال دارد آن شخص پشيمان شود، توبه كند، يا اين حالت او از بين برود، شايد در راه بيايد و به اسلام خدمت كند و شايد ....
بر خورد امام حسین(علیهالسلام) با عبیدالله بن حر جعفی
همينها موجب شده بود كه حسين(عليهالسّلام) در سفري كه به سمت كربلا ميآمد همين كار را انجام دهد. ما داريم خودش شخصاً به سراغ عبيدالله بن حرّ جعفي رفته است. عبيدالله اصلاً باور نميكرد كه امام حسين خودش آمده باشد. آمد و دعوتش كرد. او در جواب آن حرفها را به حضرت گفت. امام حسین آمد به او گفت: برو! بس است، حال كه نميآيي من را ياري كني از اين بيابان برو! چون اگر صداي استغاثه من را بشنوي و به ياري من نيايي خيلي كارت خراب ميشود. اين را بدانيد و در تاريخ هم نوشتهاند: اوّلين كسي كه آمد به سوي قبر حسين(عليهالسّلام)، همين عبيدالله بود. حسين چه چيزي را دارد
ميبيند؟ اوّلين كسي كه مرثيّه گفت براي حسين(عليهالسّلام)، شعر گفت در عزاي حسين، عبيدالله بن حرّ جعفي است. برويد در تاريخ ببينيد. شايد ديديد تا آخر عمر اظهار پشيماني ميكرد. البته اينها چيزهايي در افراد ميبينند كه هر كسي اينها را نميبيند. براي بعضيها دور است و براي بعضي خيلي نزديك. نزديك آن بود كه خودش نرفت، پيغام داد.
***
[1]. بحارالانوار، ج91، ص96
[2]. البتّه بعيد ميدانم فرصت شود، لذا چون در اين جلسه نميرسم به همه آنها اشاره كنم، بعضي از آنها را در جلسهي بعدي خواهم گفت
[3]. البته این غير از تعارفاتي است كه در بين طايفه نساء وجود دارد، چون به قول ما طلبهها، آنها كه در گفتن اين عبارت ارادهي جدّي ندارند، ارادهي آنها استعمالي است
[4]. كنزالعمّال، ج2، ص93
[5]. كنزالعمّال، ج3، ص614
[6]. حلية الأولياء، ج5، ص119
[7]. اين در مورد پيغمبراكرم، حالا تا برسيم نسبت به انبياي ديگر ببينيم چگونه بوده است
[8]. البتّه من از این بحث نميگذرم، من بحث مفصّلي راجع به حضرت نوح در ذهن دارم كه انشاءلله اگر خدا به من توفيق داد در همين ماه رمضان راجع به آن بحث خواهم كرد
[9]. در اين زمينه ميتوانيد به جلد چهارم كتاب اخلاق الهي (آفات زبان)، بخش لعن مراجعه فرماييد
[10]. چون من در جلسه گذشته راجع به اين مسئله بحث كردهام ،ديگر اينجا به آن اشاره نميكنم
[11]. من نميتوانم وارد اين مسايل شوم
بیانات در روز دوم ماه مبارک رمضان، سال 1433
به نقل از وب سایت مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی
نوای شهر رمضان
میثم مطیعی
دانلود