پیامدهای ورود جریان های سیاسی به فقرزدایی
از جمله آسیبهای موجود در نظام اجتماعی کشور، تحت تأثیر قرار گرفتن فعالیتهای مربوط به محرومیتزدایی خصوصاً توسط نهادها و دستگاههایی است که در شرح وظایف آنها رسیدگی به فقرا و فرودستان نوشته شده است. درباره این آسیب که گرایشهای سیاسی در فعالیت دستگاههای مسئول فقرزدایی چه تأثیری میگذارد و ریشه وجود چنین انحرافی در سیاستهای محرومیتزدایی چیست، با دکتر سیدیعقوب موسوی جامعهشناس و استاد دانشگاه الزهرا(س) گفتوگو کردهایم. به نظر شما چرا محرومیتزدایی برای فعالان در جناحهای سیاسی مختلف جذابیت دارد. تو گویی رونق شعارهای این جناحها در رسیدگی بهتر و البته مقطعی به محرومان و انتشار شعارهای بهتر درباره مبارزه با فقر است. مقوله محرومیتزدایی و کاهش فقر در 300-200 سال اخیر به یک موضوع مشترک میان فعالان سیاسی تبدیل شده است. نفس موضوع قابل سؤال نیست و نمیشود گفت جریانهای سیاسی باید نسبت به فقر و محرومیت بیتفاوت باشند، اما مسأله مهم، شیوه و روش روبهرو شدن با فقر و محرومیت است. جریانهای سیاسی چه آنهایی که در قدرت هستند، چه آنهایی که در حاشیه یا بیرون قدرت هستند، به هر حال خود را موظف میدانند در مسأله مهمی مثل محرومیتزدایی صاحب موضع باشند. آیا علاقه این جریانهای سیاسی به محرومیتزدایی همیشه نتایج مثبتی دارد؟ ارزیابی اجتماعی و سیاسی از فعالیتهای این جریانها از فقرزدایی و رفع محرومیت از جامعه، بیانگر دو نتیجه و پیامد است: یکی پیامدهای مثبت ناشی از مشارکت جریانهای مدنی، احزاب متعهد و سیاستگذاران دوراندیش در این موضوع است که اوضاع را به سود محرومان در بسیاری از کشورها و بعضاً در جامعه ما در مقاطعی تغییر داده است، اما پیامد دوم، آثار منفی مداخلات یا مشارکتهای مدنی و سیاسی حمایت از محرومان و فرودستان به خاطر استفاده ابزاری و قرار دادن آنها به عنوان پل رسیدن به مقاصد سیاسی است یا در نهایت به شکل خوشبینانه میتوان گفت آسیبهای ناشی از حمایتهای آرمانگرایانه فاقد هر نوع طرح و برنامه و نظام اندیشگی جزو پیامدهای منفی مداخلات جریانهای سیاسی در مقوله محرومیتزدایی است. در کشور ما تجربیات زیادی از این پیامدهای متضاد وجود دارد؟ بازخوانی سیاستو روشهایی که از چنین فعالیتهایی در دهههای متوالی صورت گرفته نشان میدهد هر دو فرایند مثبت و منفی در کشورها تجربه شده است. هم از بحث محرومیت زدایی استفاده ابزاری شده که لطمات و آسیبهای زیادی را متوجه کشور کرده است، هم نتایج مثبت در پی داشته است. آسیبهایی که اشاره کردید، شامل چه مواردی است؟ در درازمدت و کوتاه مدت آسیبهای فرهنگی و اقتصادی متوجه جمعیت فرودست شده است از جمله سلب اعتماد عمومی، از بین رفتن انگیزه و تمایل به مشارکت مدنی و اجتماعی در قشرهای فرودست، گسترش نوعی فرهنگ اجتماعی بی مسئولیتی و تقدیرگرایی همچنین بروز سرخوردگیهای روحی و روانی ناشی از وسیله قرار گرفتن در دست صاحبان قدرت، به گونهای که فرایند فوق زمینههای انفعال و به حاشیه رفتن تودههای اجتماعی مستعد هرگونه مشارکت مدنی را ایجاد میکند که سادهترین و مستقیمترین نتیجه این وضع، مخدوش شدن سرمایه اجتماعی است. اگر بخواهیم با مصداقهای عینی بحث را ادامه دهیم، به چه مواردی میتوانید بپردازید؟ در بسیاری از کشورها تغییر در شیوهها و روشهای محرومیتزدایی و حاشیهزدایی از طبقات فرودست، به یکی از محورهای مهم توسعه ملی و اجتماعی تبدیل شده است و به همین دلیل، احزاب آنها تلاش میکنند با بازنگری و بازخوانی شیوههای سنتی و کلاسیک از یک سو ممکنترین روشهای کاهش فقر عمومی و محرومیت را فراهم کنند و از سوی دیگر، این موضوع را از دسترس جریانهای سیاسی به عنوان ابزار ترقی دور نگه دارند. البته منکر این نیستیم که در ایران موضوع محرومیتزدایی در 4 دهه گذشته از یکسو وسیله کنشگری و بازی سیاسی پارهای از گروههای سیاسی بوده است و معتقدیم عدهای از مردان اندیشه و سیاست در این راه، درگیر اشتباهات آرمانگرایانه فاقد هر نوع تأمل واقعگرایانه از موضوع محرومیتزدایی شدهاند اما در عین حال معتقدم فعالیتهایی که در این زمینه توسط دستگاههای درگیر صورت گرفته، مانند بهزیستی، کمیته امداد یا بنیاد 15 خرداد آثار مثبت خود را نیز گذاشته و تا حدودی توانسته از شرایط تند، شکننده و تهدیدکننده فقر بر برخی از قشرها بکاهد و در عین حال نتوانسته آنچه را به عنوان راهبرد ضد فقر محقق کند. در واقع در کشور ما نوعی همزیستی میان سه عامل فقر و محرومیت، مقوله محرومیتزدایی همچنین دستگاههای مسئول محرومیتزدایی وجود دارد. مشکل اصلی از این است که نهادهای مدنی و خود مردم در حمایت از محرومان در این تشکیلات دخالتی ندارند و این تشکیلات هم در جای خود قرار ندارند. باید در جایگاه این تشکیلات بازنگری اساسی صورت بگیرد و بهترین شکل بازتعریف دستگاههای مسئول فقرزدایی این است که به نهادهای مدنی و اجتماعی تبدیل شوند. همچنین ما دچار بیماری تقسیم کار ناقص هستیم و باید به ساختار مدیریت کشور همچنین به جامعه این نکته تبیین شود که افراد و نهادها در جای خود قرار بگیرند، یعنی هر فرد یا جریانی فارغ از دیدگاه سیاسی و آرمانی خود در شغلی که برعهده گرفته، وظیفه سازمانی خود را انجام دهد و از دخالت دادن ایدههای شخصی، سیاسی و آرمانی خود در کار و وظیفه پرهیز کنند. منبع: روزنامه ایران