اصولگرایان آتش‌بس اعلام کنند!

کد خبر : 346328

سرویس سیاسی «فردا»- امیر حمزه نژاد؛ بعد از انتخابات یازدهم ریاست جمهوری و حضور ناموفق اصولگرایان در این انتخابات بود که مساله لزوم تحول در این جریان مورد تاکید قرار گرفت. در این میان موضوع وحدت به عنوان محوری‌ترین مساله این جریان مطرح شد. اما با وجود گذشت یک سال از انتخابات ریاست جمهوری هنوز شاهد کوچکترین تحولی در این جریان نیستیم. این موضوع در بدنه اجتم اعی جریان اصولگرایی نیز تاثیر منفی گذاشته و موجب سردرگمی آنان شده است. جریان اصولگرایی امروز به مجمع‌الجزایر دور از همی تبدیل شده‌اند که ایجاد وحدت در آنها به عنوان یک آرمان تلقی می‌شود. همه این موارد سبب شد تا با «امیر محبیان»، کارشناس مسائل سیاسی به گفتگو بنشینیم و در مورد حال و آینده این جریان سیاسی نظر وی را جویا شویم. در ادامه می‌توانید خواننده گفتگوی خبرنگار «فردا» با این فعال سیاسی اصولگرا باشید.

اصولگرایان در وضعیت رخوت سیاسی قرار دارند

یک سال از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم سپری شد. اصولگرایان که در این انتخابات حضوری ناموفق داشتند. به نظر شما بعد از یکسال وضعیت اصولگرایان چگونه است؟

با ارزیابی کلی از وضعیت اصولگرایان در شرایط فعلی احساس می‌شود که نوعی از رخوت سیاسی اصولگرایان را در بر گرفته و بخش عمده‌ای از اصولگرایان یا بر اساس سیاست صبر و انتظار منتظر هستند که نتیجه فعلی وضعیت دولت چه خواهد شد و یا به دلیل اینکه محوریت فضای سیاسی از مسائل داخلی تغییر کرده و به سمت مسائل خارجی رفته و در حوزه مذاکرات و امثالهم نیاز به وحدت ملی است، سکوت اختیار کرده‌اند و منتظرند ببیند که نتیجه مذاکرات چه خواهد شد. البته از سوی دیگر با توجه به اینکه از دو قطبی اصولگرایی- اصلاح‌طلب خارج شدیم و به یک مفهوم، تابعی از دو قطبی اعتدال و افراط شدیم؛ بخش عمده‌ای از جریان اصولگرایی تا حدود زیادی ساکت هستند.

از لحاظ تشکیلاتی نیز به نظر می‌رسد که تحرکات زیادی مشاهده نمی‌شود و از لحاظ تولید گفتمان، بحث‌های سیاسی و در عین حال مواردی که اصولگراها بتوانند دیدگاه خودشان را به صورت صریح مطرح کنند، به شکل منسجم حرکتی دیده نمی‌شود و با توجه به اینکه ما به هر صورت به انتخابات مجلس هم نزدیک خواهیم شد، به نظر می رسد که لازم است جریان اصولگرا مجددا با بازیابی دقیق، خود را آماده کند تا بتواند به صحنه سیاسی وارد شود زیرا اگر غیر از این اتفاق بیفتد جریانات معدود و محدود و در عین حال با بدنه اجتماعی بسیار ضعیف اما بسیار متحرک افراطی ممکن است هدایت جریان را به دست بگیرند.

جریان اصولگرایی باید معاهده عدم تنازع درون جناحی امضا کنند

بحث مهمی که از یکسال پیش در جریان اصولگرایی بسیار قوت گرفته، مساله وحدت است. آیا وحدت در این شرایط برای اصولگرایان امکان پذیر است؟ اگر این موضوع امکان پذیر است، چه موانعی در این میان وجود دارد؟

طبیعا وحدت مطلوب‌ترین و آرمانی‌ترین موقعیت جریان اصولگراست اما مهم این است که امکان تحقق آن وجود دارد یا خیر. به نظر من جریان اصولگرایی در مرحله نخست روی وحدت گفتمانی و تئوریک خود باید پافشاری کند اما اگر این وحدت امکان پذیر نشد به دلایلی که به شکل واقعی قابل مشاهده است، اصولگرایان در حال حاضر باید در یک حالت عدم تنازع به نوعی هماهنگ شوند. اگر هماهنگی هم برای انتخابات و امثالهم امکان پذیر نشد بازهم ما باید در عمل یک تنزل دیگر بکنیم و به نوعی از عدم تنازع برسیم؛ یعنی جریانات اصولگرا علی رغم اینکه امکان هماهنگی و وحدت بین آنها نیست، حداقل بین خودشان عدم تنازع و مخاصمه را رعایت کنند و به هر صورت به جای خودشان روی رقیب واحد تمرکز کنند. ولی اگر این موضوع نیز امکان پذیر نشد طبیعا وضعیت نامطلوبی پیش خواهد آمد و وجهه سیاسی جریان اصولگرا آسیب خواهد دید. اما باید تلاش کنیم به نحوی حرکت کنیم که جریان اصولگرا بتواند به بازیابی و ساماندهی مجدد خود در قالب‌های همگرایانه ادامه بدهد.

از خرداد 76 شخص محوری در جریان اصولگرایی وجود ندارد

شاخصه‌هایی که اصولگرایان باید رعایت کنند تا به وحدت برسند چیست؟

عناصری که می تواند وحدت‌گرا باشد در این جریان مختلف است. یک بحث این است که جریان روی یک ایدئولوژی یا آرمان و اعتقاد وحدت کند. به عبارتی وحدت نرم افزاری، دیدگاهی و گفتمانی داشته باشد. زمان دیگر ممکن است یک جریان روی یک شخص یا افراد واحدی تمرکز کند و آنها را به عنوان عنصر وحدت آفرین خود متجلی کند. مثلا یک زمانی آقای ناطق این نقش را در جریان اصولگرا بازی کرد. یک زمانی هم هست که یک تشکل می‌تواند این نقش را ایفا کند.

همچنین ممکن است یک جریان روی رقیب یا دشمن و دشمن واحد به همگرایی برسد. اگر دقیق نگاه کنیم به نظر می رسد که مدت‌هاست جریان اصولگرا به دلیل اختلافات جدی درحوزه تعریف اصولگرایی و تبیین مرزهای اصولگرایی دچار مشکل جدی شده است. در این روند بخش‌های مختلف اصولگرایی ممکن است بخش‌های دیگر را اصولگرا ندانند و این خودش بحرانی است که به وجود آمده است و ما باید این موضوع را مدیریت و تبیین کنیم. من از مدتها پیش این موضوع را تذکر دادم و بیان کردم که این مساله را باید روشن کنیم.

اصولگرایان هرگاه بر اساس مرجعیت جامعتین حرکت کردند حرکتشان معقول و منطقی بوده است

در مورد اشخاص یا شخص مورد وفاق هم در واقع می شود گفت که بعد از دوم خرداد 76 این وضعیت از بین رفت و فردی که همه جریان اصولگرایی بر روی آن تمرکز کنند، دیگر وجود ندارد.

از لحاظ تشکیلاتی نیز جامعتین مرجع تصمیم گیری یا مرجع معنوی جریان اصولگرا شمرده می‌شود و اتفاقا به گمان من تا زمانی که این مرجعیت وجود داشت، جریان اصولگرا بسیار معقول و منطقی پیش می‌رفت و حرکاتش کاملا قابل دفاع بود. اما بعد از همان دوم خرداد 76 این مرجعیت تا حدودی صدمه دید و متاسفانه برخی از گروه‌های اصولگرا نیز به آن بیشتر صدمه زدند و موقعیت جامعیتن را زیر سئوال بردند این هم یکی از مواردی است که ما باید به نحوی آن را احیا کنیم.

مورد دیگر رقیب واحد است. اصولگرایان تا به اینجا خود را در دو قطبی اصلاح‌طلب - اصولگرا تعریف و اصلاح‌طلب‌ها را به عنوان رقیب خود تلقی می‌کردند. در حال حاضر با تغییر گفتمان تا حدودی می‌توان گفت که این سردرگمی در جریان اصولگرایی بوجود آمده است. درحال حاضر وقتی به مجلس نگاه می‌کنیم در برابر دولت موجود که از یک سو خود را اصلاح‌طلب می‌داند و از جهت دیگر اصولگرا نمی‌داند و اعتدالی تعریف می‌کند، وحدت رویه وجود ندارد. گروهی از اصولگرایان تحت عنوان پایداری و یا ... شدیدا دولت موجود را یک جریان افراطی سازشکار می‌دانند و با آن مقابله می‌کنند. بخش مهمی از مجلس معتقد هستند در شرایط فعلی دولت را نباید به سمت اصلاح‌طلبان راند و تلاش می‌کنند که به ریاست آقای لاریجانی نوعی تعامل را سامان دهند. بخشی از اصولگرایان نیز تقریبا از دولت حمایت کامل می‌کنند هر چند ممکن است مواضع انتقادی هم نسبت به دولت داشته باشند. اگر ما افعال اینها را در نظر بگیریم مشخص است که تشتت مواضع در جریان اصولگرایی رخ می‌دهد.

اما برای اصولگرایان یک فرصت خوبی بوجود آمده که آنها دارند این فرصت را از دست می‌دهند؛ آنهم این است که اولا بدنه اجتماعی اصولگرایان دچار سردرگمی شده‌اند؛ یعنی تشتت آرا سبب می‌شود که بدنه‌ اصولگرایان دچار سردرگمی شود و تفسیرهای مختلفی که از مفهوم اصولگرایی مطرح می‌شود، نوعی تشتت فکری بوجود می‌آورد و مرزها را در هم آمیخته می‌کند. در این روند بدنه اجتماعی نمی‌تواند در مواضع مختلف اوضاع را تعریف کند یا برایش تعریف بشود؛ بنابراین نمی‌تواند رویه واحدی داشته باشد.

اصولگرایی باید بازتعریف شود/ برنامه‌ریزی از مهترین مسائل جریان اصولگرایی است

خب ما به تحلیلی از وضعیت اصولگرایان رسیدیم. به نظر شما در اینجا باید چه کاری‌هایی در مراحل مختلف انجام شود؟

اول اینکه به نظرم باید اصولگرایی بازتعریف شود. اصلا ببینم که آیا اصولگرایی می تواند عنوان و برچسبی برای جریان سیاسی باشد یا اصولگرایی یک رویکرد است؛ همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند اصولگرایی و اصلاح‌طلبی یک رویکرد است، یک فرد در آن واحد هم می‌تواند اصولگرا باشد و هم اصلاح طلب؛ یعنی در یک منظر در ارتباط با اصول پای اصول خود بایستد و از سوی دیگر در رفتارها به نوعی عمل کند که در قبال وقایعی که رخ می‌دهد موضع انتقادی داشته باشد و سعی کند که با یکسری از انگاره‌ها و حتی چارچوب‌ها اشکالات را اصلاح کند. اول باید ببینم که آیا اصولگرایی می‌تواند برچسب سیاسی باشد یا نباشد.

ثانیا اینکه بر فرض مثال اگر بخواهیم اصولگرایی را تعریف کنیم، باید اصولگرایی به طور روشن تعریف و مرزهایش مشخص شود؛ نه اینکه گروهی آنچنان آن را تنگ بگیرند که غیر خودشان چند نفر دیگر در این دایره نگنجند و از سوی دیگر یک گروه آنچنان این دایره را فراخ و گسترده بگیرند که عملا اصولگرایی معنا پیدا نکند.

همچنین از لحاظ تشکیلاتی ما اصولگرایی را تعریف کنیم. تشکل‌های قدرتمند و مهمی در جریان اصولگرایی وجود دارد. باید ببینیم که اینها چگونه رفتارشان را با یکدیگر تعریف می‌کنند. آیا باید اینها همه مضمحل و در یک تشکیلات حل بشوند؟ آیا اینها می‌توانند هویت خودشان را حفظ کنند و در کنار یکدیگر با حفظ چارچوبهایشان در یک دیدگاه کلان باقی بمانند؟ آیا باید بر حسب موضوع و سوژه های سیاسی گرد هم بیایند و در شرایط دیگر در کنار هم بایستند؟ آیا ما باید مجلس اعلی اصولگرایی شکل دهیم که همه گروه‌ها به عنوان فراکسیون داخل آن جمع شوند و عمل کنند؟

ضمن اینکه ما باید غیر و رقیب خودمان را دقیقا مشخص بکنیم. رقیب ما چه کسی است؟ رقیب داخلی و خارجی ما کیست؟ دشمن خارجی و داخلی ما کیست؟ بالاخره تفکیک میان رقیب و دشمن نیز اهمیت دارد. مجموعا این موارد به اضافه داشتن برنامه می‌تواند به این جریان کمک کند. داشتن برنامه در این جریان بسیار مهم است، به این دلیل که ما به هر صورت باید رویکردمان را از لحاظ کلی به رویکرد جزئی و دقیق تغییر بدهیم؛ یعنی ما باید در حوزه‌های مختلف از جمله حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به جای حرف‌های کلی به حرف‌های دقیق و ملموس رو بیاوریم و برنامه‌های روشنی را تعریف و شاخص‌بندی کنیم تا بر اساس آن دولت‌ها را بسنجیم. وگرنه فقط توصیفات ما نسبت به برنامه‌های دولت‌هایی که وجود دارد، توصیف‌های کلی خواهد بود که از دقت لازم برخوردار نیست و صرفا هم در حوزه سیاسی صورت می2گیرد، به دلیل اینکه زیاد می شود در این حوزه حرف کلی زد؛ در نتیجه در حوزه‌های عملیاتی برنامه دقیقی وجود نخواهد داشت.

نقد درون جناحی در جریان اصولگرایی لازمه تحول در این جریان است

اینها به نظر من باید حتما سریعا و صریحا تعریف شود و ما پیش از آن هم شاید باید یک نقد درون جریانی داشته باشیم و همه محورهای مختلف را مورد ارزیابی قرار دهیم. حتی اگر لازم شد باید این نقد بسیار بی رحمانه باشد، بدون اینکه امکان سوء استفاده بیرونی ایجاد کنیم تا کاملا فضا پالایش و آماده شود برای اینکه بتوانیم یک تصویر روشنی از اوضاع داشته باشیم و آینده را بر اساس ان به شکل مطلوب ترسیم کنیم.

به نظر شما با توجه به جزیره‌ای عمل کردن گروه‌ها و تشکلاتی که در جریان اصولگرایی وجود دارد ممکن است مواردی که ذکر کردید در این جریان صورت گیرد، با توجه به اینکه ساختار اصولگرایی نیز به صورت سنتی است و تحولات و تغییرات و حتی شروع حرکت اصلاحی در این جریان به کندی صورت می گیرد تا چه حد تحقق این موارد امکان پذیر است؟

به نظر من در حال حاضر مجمع‌الجزایر نامتحدی در جریان اصولگرایی داریم که اینها بعضا هم متخاصم هستند و به طرف همدیگر سنگ پرتاب می‌کنند. اینها باید از این حالت نامتحد بیرون بیایند و در ابتدا وضعیت عدم تخاصم را اعلام کنند. به این معنی که جریانات درونی دیگر با هم درگیر نشوند. مرحله بعدی این است که ما میان این جزایر پل بزنیم. درواقع امکان تبادل فکری را بوجود بیاوریم. به یک مفهوم جریان‌های مختلفی که در درون جریان اصولگرا هستند با همدیگر صحبت کنند و به جایی اینکه از شایعات و از طریق رسانه‌ها از نظرات هم مطلع بشوند به نظرات یکدیگر به صورت جدی گوش فرا دهند. گروه های اصولگرا باید به صورت روشن و صریح صحبت کنند و از بسیاری مشکلات عبور کنند. اصولگرایان در برخی چارچوب‌ها با هم توافق دارند. در مدیریت، رهبری و نوع نگاه مقام معظم رهبری همه گروه های اصولگرا تفاهم دارند، منتها باید این موضوع را از شکل کلان ملی به سطح جناحی سوق دهیم و تعریف بکنیم. یعنی اگر به دیدگاه مشترکی از تفسیر کلام رهبری رسیدیم دیگر در آنجا اصولگرایان نباید با هم اختلاف داشته باشند. اگر در برنامه‌ها اختلاف نظر داشته باشند و نظرات کارشناسی مختلفی ارائه شود، هیچ اشکالی وجود ندارد اما در عین حال چارچوبهای کلان را بایستی تعریف کنیم. به نظر من در شرایط کنونی یک مقدار این موضوع دشوار است. شاید چشم انداز آن چندان مشخص نباشد اما به هر صورت این به معنای آن نیست که ما تلاش خود را نکنیم و حرکت به سمت همگرایی، حرکت بسیار ارزشمندی است که باید به آن توجه کنیم.

ساماندهی جریان اصولگرا و اصلاح طلب به صورت یک پروژه ملی تلقی شود

اگر این موارد رخ ندهند درجریان اصولگرایی چه اتفاقی پیش می آید؟ یک بحثی هم برخی از کارشناسان و شخصیت‌های سیاسی از جمله آقای محسن رضایی مطرح می کنند که هشدار می دهند جریان‌های سیاسی در حال فروپاشی هستند. نظر شما در این زمینه چیست؟ آیا جریان اصولگرایی ممکن است به چنین مرحله‌ای برسد؟

فروپاشی برای ساختارهای سخت افزاری ممکن است صورت بپذیرد؛ یعنی تشکل‌های جریان‌های سیاسی دچار مشکلاتی در این زمینه بشود. اما به نظر من بیشتر برای هر جریانی نقش‌هایی در حال تعریف شدن است که این نقش‌ها مرزهای بین جریانات را بوجود می آورد که جامعه تصویر روشنی از آن دارد اما اگر این نقش‌ها از هم گسیخته شود و یا تعریف و هویت خود را از دست بدهد دیگر مرز بین اصولگرایی و اصلاح‌طلبی بین جریانات موجود از بین می‌رود و جامعه اینها را به شکل یکپارچه و فقط به صورت مجموعه‌ای از تعارضات می‌بیند و این مطلوب نخواهد بود، چرا به دلیل اینکه وقتی اینها فقط در زمان انتخابات صف‌بندی می‌کنند و روبروی یکدیگر می‌ایستند، در جامعه این برداشت بوجود می‌آید که اینها صرفا جریانات قدرت‌گرا هستند و به دنبال سامان دهی اجتماع نیستند بلکه به دنبال ساماندهی رای هستند و این تصویر، تصویر مطلوبی نخواهد بود.

ضمن اینکه مطمئنا باشید در صورت ادامه بحران و مشکلاتی در جریان اصولگرایی به صورتی که این جریان نتواند خود را به درستی تعریف کند، به دلیل اینکه فضای سیاسی ما تاکنون به صورت دوقطبی تعریف شده است، جریان اصلاح‌طلب هم دچار همین مشکلات خواهد شد. به نظر من اتفاقا بحث ساماندهی جریان اصولگرا و همچنین جریان اصلاح‌طلب بایستی یک پروژه ملی تلقی شود و حتی جریانات نیز با هم به نوعی تعامل داشته باشند تا نقش‌هایشان را به درستی تعریف کنند و مجموعه تعاملات درونی و بیرونی جریانات اصولگرا و اصلاح‌طلب بتواند به صورت موتور محرکه اجتماع به سمت اهدافش باشد.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: