سخن‌معروف‌‌رسول الله‌دربارۀامیرالمومنین(ع)

اشك شوق از چشمان پيامبر(ص) سرازير گشت ، و در اينجا بود كه آن سخن معروف را به على(ع) فرمود: اگر نمى ترسيدم كه گروهى از امتم ، مطلبى را كه مسيحيان درباره حضرت مسيح(ع)گفته اند، درباره تو بگويند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زير پاى تو را براى تبرك برگيرند!

کد خبر : 341048
باشگاه خبرنگاران: ابوبصير مى گويد:از امام صادق (ع ) در مورد سوره والعاديات پرسيدم ، امام (ع ) فرمود: اين سوره در ماجراى وادى يابس (بيابان خشك ) نازل شده است . پرسيدم : قضيه وادى يابس از چه قرار بود.
امام صادق(ع) فرمود: در بيابان يابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پيمان محكم بستند كه تا آخرين لحظه ، دست به دست هم دهند و حضرت محمد (ص) و على(ع) را بكشند. جبرئيل جريان را به رسول خدا(ص) اطلاع داد. حضرت رسول(ص) نخست ابوبكر و سپس عمر را با سپاهى چهار هزار نفرى به سوى ايشان فرستاد كه البته بى نتيجه بازگشتند. پيامبر(ص) در مرحله آخر على(ع) را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى يابس رهسپار نمود. حضرت على (ع) با سپاه خود به طرف بيابان خشك حركت كردند. به دشمن خبر رسيد كه سپاه اسلام به فرماندهى على(ع) روانه ميدان شده اند. دويست نفر از مردان مسلح دشمن به ميدان آمدند. على(ع) با جمعى از اصحاب به سوى آنان رفتند. هنگامى كه در مقابل ايشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسيده شد كه شما كيستيد و از كجا آمده ايد و چه تصميمى داريد؟ على(ع) در پاسخ فرمود: من على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم ، شما را به شهادت يكتايى خدا و بندگى و رسالت محمد(ص) دعوت مى كنم . اگر ايمان بياوريد، در نفع و ضرر شريك مسلمانان هستيد. ايشان گفتند: سخن تو را شنيديم ، آماده جنگ باش و بدان كه ما، تو و اصحاب تو را خواهيم كشت ! وعده ما صبح فردا. على(ع) فرمود: واى بر شما! مرا به بسيارى جمعيت خود تهديد مى كنيد؟ بدانيد كه ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوييم : ولا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم دشمن به پايگاههاى خود بازگشت و سنگر گرفت . على(ع) نيز همراه اصحاب به پايگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام ، على(ع) فرمان داد مسلمانان مركب هاى خود را آماده كنند و افسار و زين و جهاز شتران را مهيا نمايند و در حال آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى باشند. وقتى كه سپيده سحر نمايان گشت ، على(ع) با اصحاب نماز خواندند و به سوى دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگير شد كه تا هنگام درگيرى نمى فهميد مسلمين از كجا بر آنان هجوم آورده اند. حمله چنان تند و سريع بود، قبل از رسيدن باقى سپاه اسلام ، اغلب آنان به هلاكت رسيدند. در نتيجه ، زنان و كودكانشان اسير شدند و اموالشان به دست مسلمين افتاد. جبرئيل امين ، پيروزى على(ع) و سپاه اسلام را به پيامبر(ص) خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثناى الهى ، مسلمانان را از فتح مسلمين باخبر نموده و فرمودند كه تنها دو نفر از مسلمين به شهادت رسيده اند! پيامبر(ص) و همه مسلمين از مدينه بيرون آمده و به استقبال على(ع) شتافتند و در يك فرسخى مدينه ، سپاه على(ع) را خوش آمد گفتند. حضرت على(ع) هنگامى كه پيامبر را ديدند از مركب پياده شده ، پيامبر(ص) نيز از مركب پياده شدند و ميان دو چشم (پيشانى ) على(ع) را بوسيدند. مسلمانان نيز مانند پيامبر(ص)، از على(ع) قدردانى مى كردند و كثرت غنايم جنگى و اسيران و اموال دشمن كه به دست مسلمين افتاده بود را از نظر مى گذراندند. در اين حال ، جبرئيل امين نازل شد و به ميمنت اين پيروزى سوره عاديات به رسول اكرم (ص) وحى شد: والعاديات ضبحا، فالموريات قدحا، فالمغيرات صحبا، فاءثرن نفعا فوسطن به جمعا... اشك شوق از چشمان پيامبر(ص) سرازير گشت ، و در اينجا بود كه آن سخن معروف را به على(ع) فرمود: اگر نمى ترسيدم كه گروهى از امتم ، مطلبى را كه مسيحيان درباره حضرت مسيح(ع) گفته اند، درباره تو بگويند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زير پاى تو را براى تبرك برگيرند! پی نوشت: بحار، ج 21، ص 72.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: