شب با شکوه کيميايي

کد خبر : 340451

سرویس فرهنگی « فردا »:‌ مراسم بزرگداشت مسعود کيميايي کارگردان سينما، عصر روز 18 ارديبهشت‌ماه در کانون زبان پارسي برگزار شد. چهره‌هايي چون شهرام ناظري، داريوش شايگان، بهروز افخمي، هوشنگ گلمکاني، منوچهر اسماعيلي،‌ جعفر والي، بهزاد عبدي، جواد مجابي، احمد پوري، احمد طالبي‌نژاد، فخرالدين فخرالديني، محمدرضا فروتن، مرجان شيرمحمدي،‌ اکبر زنجانپور، پولاد کيميايي و ... در اين مراسم حضور داشتند. جمشيد مشايخي در اين مراسم با اشاره به اينکه عاشق مسعود کيميايي است و افتخار دوستي با او را دارد، خاطراتي را از زماني که براي فيلم قيصر به عنوان بازيگر انتخاب شد، يادآوري کرد. اين بازيگر سينما و تلويزيون همچنين گفت: اولين بار کيميايي فيلمي را کارگرداني کرد که يک ضدقهرمان نقش اصلي آن را به عهده داشت و ما فکر مي‌کرديم محال است اين فيلم مشتري داشته باشد اما برعکس شد. دليل اين بود که در جامعه عدالت وجود نداشت. مشايخي ضمن اشاره به موافقت اکثريت اهل قلم با تفکر او در چنين شرايطي و نيز با اشاره به حضورش در سه فيلم مسعود کيميايي بيان کرد: او هنرمندي است که هيچ وقت آثارش را به جشنواره‌هاي خارجي نداد، اگر مي‌داد اطمينان دارم جوايز بزرگي را کسب مي‌کرد اما او فقط به نظر ملت بزرگ ايران و فرهيختگان آن اکتفا کرد. او در پايان سخنان خود با تشکر از علي دهباشي که باني مراسم بود، اين بيت حافظ را -گر در سرت هواي وصال است حافظا بايد که خاک درگه اهل هنر شوي-به کيميايي،‌ دهباشي و ديگر هنرمندان داخل و خارج ايران از جمله بهرام بيضايي، تقديم کرد. همچنين علي دهباشي، سردبير مجله بخارا در ابتداي مراسم گفت: آثار مسعود کيميايي گواهي بر يک دوره تاريخي ملت ايران است و فيلم‌هايي همچون قيصر، گوزن‌ها و سفر سنگ همه حکايت‌هايي از تيزبيني و دريافت‌هاي عميق او در جامعه‌اي هستند که او در آن زندگي کرده و با مردم آن آشنا شده‌ است. دهباشي همچنين در بخشي از سخنان کوتاه خود اضافه کرد: وجه ديگر زندگي کيميايي توانايي او در نويسندگي است و چندين رمان و داستان و انتشار آنها گواهي بر اين قضيه است. در بخش ديگري از اين مراسم اکبر عالمي منتقد و مدرس سينما، گفت: نمي‌دانم چه زماني براي علي دهباشي فرش قرمز پهن مي‌کنيم اما مي‌دانم به زودي اين کار براي دايوش شايگان انجام مي‌شود. او با بيان اينکه امروز نيامده‌ايم که بدون منطق کارنامه کيميايي را ستايش کنيم، با اشاره به ساخت فيلم قيصر توسط اين فيلمساز در سن 27 سالگي ادامه داد: الان در روزگاري زندگي مي‌کنيم که زير همين سقف و در همين مکان چهره‌هايي هستند که نامشان جاودانه مي‌ماند و چه بخواهيم و چه نخواهيم مسعود کيميايي هم از جمله کساني است که جزو ميراث فرهنگي ما محسوب مي‌شود. عالمي در ادامه با بيان اينکه چقدر خوب در ايران ما کنار هم جمع مي‌شويم و اين اتفاق به اين معني است که يکسري چشم عادل هست که ببيند، گفت: کجا بوده که کيميايي بيشتر از چارچوبي که در آداب و معاشرت مي‌شناسيم خم شده باشد؟ او کجا کار سفارشي ساخته است؟ وي با اشاره به اينکه فيلم قيصر تا به امروز مورد مناقشه است و نيز با اشاره به صحبت‌هاي جمشيد مشايخي درباره عدالت گفت: بايد به خودمان نهيب بزنيم و حسد را از خودمان دور کنيم و کارنامه 50 سال کار سينمايي مسعود کيميايي را به درستي ببينيم. چون نه او و نه خسرو سينايي و بهمن فرمان آرا، نه بهرام بيضايي و نه ناصر تقوايي جاي کسي را تنگ نمي‌کنند. اکبر عالمي در پايان سخنان خود اظهار کرد: هنرمندان براي خودشان نيستند بلکه براي جامعه هستند و مرزها را مي‌شکنند به همين دليل ميراث فرهنگي بشري محسوب مي‌شوند. به گزارش ايسنا، در ادامه اين مراسم بهروز افخمي که به همراه همسرش مرجان شيرمحمدي در مراسم شرکت داشت متني را در تقدير و توصيف مسعود کيميايي قرائت کرد. اين کارگردان سينما در بخشي از اين نوشتار بيان کرد: کلمه‌هاي کيميايي تصوير و داستان مي‌شوند و داستان‌هايش گاهي فيلم مي‌شود و گاهي رمان. نثر داستاني او، لحني غمناک و رازگونه دارد و در قلم او زهري است که کم کم خواننده را به حالتي از نيمه هوشياري مي‌برد. افخمي ادامه داد: مهترين فيلم‌هاي کيميايي تماشاگر را هم نيمه هوشيار مي‌کند و براي دريافت کارهاي او بايد خواب و بيدار باشيد، چون آدم‌هاي خود او هم، خواب و بيدارند و زياد راه مي‌روند. کارگردان فيلم سينمايي سن‌پترزبورگ ادامه داد: نام بيشتر شهرهاي داستان‌هاي کيميايي تهران است، تهران او خسته و بيمار است و خواب و خاطره دارد، تهران او سالن‌هاي سينمايي متروکه و خيابان‌هاي تاريک و روشن دارد. افخمي در ادامه يادداشت خود با اشاره به اينکه بيشتر آدم‌هاي تهران امروز خواب و بيدار نيستند، گفت: بيشتر آنها يا خوابِ خواب هستند يا بيدار بيدار هستند و عده اي ديگر هم اصلا نمي‌دانند که خواب و بيدار يعني چه. از همين روست که تهران 50 سال قبل و تهران امروز خيلي شباهت دارند اما بچه‌هاي آن روز با بچه‌هاي امروز فرق مي‌کنند. او همچنين افزود: اينگونه شد که آن بچه‌ها و نوجوانان پيش از ديگران «قيصر» را کشف و «گوزن‌ها» را درک کردند. افخمي ادامه داد: الان بيش از 50 سال است که برخي او را يا از گوشه چشم مي‌بينيند يا وانمود مي‌کنند که نمي‌بينند، بعضي‌ها او را با حسرت مي‌بينند و آرزو مي‌کنند که فيلم آتشفشاني بسازد. اين کارگردان در بخش پاياني يادداشت خود اظهار کرد: کيميايي فيلم مي‌سازد و رمان مي‌نويسند اما بالاتر از همه، کيميايي است او آن فيلم و رمان را «کيميايي» مي‌کند پس همان بهتر از گوشه چشم نگاه کنيد و آرزو کنيد تا يک رمان و يک فيلم ديگر بسازد و شايد هم سر ذوق بياد گردي از کيميا در آن فوت کند. در بخش ديگري از اين مراسم بهزاد عبدي آهنگساز فيلم متروپل هم در سخناني با اشاره به واقف بودن کيميايي به موسيقي گفت: مسعود کيميايي موسيقي را به ذات، خوب مي‌شناسد و آن را مي‌فهمد او همچنين بيان کرد، موسيقي فيلم‌هاي او به هيچ وجه خودنمايي نمي‌کنند و حتي در فيلم شنيده نمي‌شود، اما سي‌دي آنها فروخته مي‌شود اين در حالي است که الان موجي آمده که کم کم حذف مي‌کند و موسيقي را خيلي ساده و بدون ملودي مي‌کند. اما ما هرگاه به فيلم قيصر فکر کنيم موسيقي‌ آن به خاطرمان مي‌آيد. همچنين در بخشي از اين مراسم کارينا کيميايي براي دقايقي گيتارنواخت. در بخشي از اين مراسم تصاويري گزيده از فيلم‌هاي مسعود کيميايي مانند «قيصر»، «تيغ و ابريشم»، «ردپاي گرگ»، «ضيافت»، «مرسدس» و ... که يادآور حضور بازيگران مختلف اين فيلم‌ها از جمله بهروز وثوقي، بود، پخش شد. همچنين در بخشي از اين مراسم فيلمي به کارگرداني بهنام يوسف‌پور که با صداي فرهاد اصلاني ساخته شده است، رونمايي شد، اين فيلم با نام «وقت روبه انتهاست» درآمدي بر ادبيات نوشتاري مسعود کيميايي است که در آن جمشيد ارجمند، مهدي يزداني‌خرم، سيامک گلشيري‌،‌ اسدا... امرايي، علي دهباشي،‌ عباس معروفي و ... حضور دارند. در بخش پاياني اين مراسم شهرام ناظري،‌جعفر والي،‌منوچهر اسماعيلي، مرجان شيرمحمدي و فخرالدين فخرالديني پرتره‌ از مسعود کيميايي را که توسط فخرالديني تهيه شده بود به اين کارگردان سينما اهدا کردند. همچنين چند جلد از انتشارات بنياد موقوفات افشار و نيز دانش‌نامه فرهنگ مردم ايران به مسعود کيميايي اهدا شد. کارگردان «متروپل» پس از دريافت هداياي خود با تشکر و قدرداني از حاضران گفت: امشب شبي افتخارانگيز براي من بود که با لطف دهباشي عزيز صورت گرفت. او با اشاره به دوستان خود که در اين مراسم حضور داشتند، گفت: وقتي به اين دوستي‌ها و سال‌هايي که با هم دوست هستيم، نگاه مي‌کنم،مي‌بينم، با وجود اينکه همديگر را کم مي‌بينيم اما هنوز يکديگر را دوست داريم.

اديب بودن کيميايي فراتر از رمان اش در سينماي او پيداست جواد طوسي، کيميايي را يک شخصيت چند وجهي توصيف کرد که اديب بودن يکي از آنهاست. طوسي به «بانی فیلم» گفت: مسعود کيميايي يک شخصيت و ساحت چند وجهي دارد و متر معيار ما براي ارزيابي او نبايد تنها به وسيله آثار سينمايي اش تعريف شود. کيميايي جدا از زبان سينمايي اش، قلم خوبي دارد و اين را در يک رمان مطرح نشان داده است. رماني که خلاف نظرات بي مهر و عامدانه برخي صاحب نظران ادبيات، به قدري مورد استقبال واقع شد که تا کنون چندين بار تجديد چاپ شده است. کيميايي در رمان «جسدهاي شيشه اي» يک دنياي متفاوت خلق مي کند و روايت خاص خودش را دارد. او هم مي خواهد برخي از تاريخ را تعريف کند و هم بخشي از دغدغه هاي معروف سينمايي اش را در کتابش بگنجاند. دغدغه هايي مثل گذشته، تاريخ، نوستالوژي و ... . لوکيشن او در اين کتاب شهر تهران است با قدمت تاريخي اش و به فراز و فرودهاي پايتخت نيز در فراز و فرودهاي مختلف تاريخي توجه داشته است. برخي مناطق شهر با همه عاشقانه هايش در حافظه تاريخي کيميايي باقي مانده اند؛ مثل لاله زار، خيابان نادري و ... که توانسته اند نگاه و حس کيميايي را بارور کنند. او آن بحران اجتماعي و سياسي مربوط به ميدان بهارستان را که در دهه 30 شکل گرفت با رويکرد جديدي در کتاب خود باز مي نماياند. حتي جنس ديالوگ ها نيز در اين کتاب نشان دهنده وجوه تمايز برخاسته از فرهنگ آنان است، مثل آدم هايي که در يک کنتراست شخصيت نمود پيدا مي کنند؛ يعني سروش و صحت. کيميايي با تخيل و واقعيت، بازي هنرمندانه اي انجام مي دهد. همه اين ها در يک ديزالو کامل کلامي و تصويري فصل هاي اين رمان را پر مي کنند و ما گويي داريم يک فيلم را در ترکيبي از تخيل و واقعيت مشاهده مي کنيم. چنين چيزي را در فيلم «رد پاي گرگ» هم مي توانيم ببينيم. فيلم «جرم» نيز به اين شکل از آن بار ترکيبي بهره مند است. وي افزود: کيميايي هميشه به عنصر قهرمان اهميت داده و هميشه خواسته جنبه تراژيک کارش را حفظ کند. حسن ختام فيلم هاي زيادي از او نيز يک تلخ انديشي است که مقوله عشق و تقديرگرايي را هم در بر مي گيرد. کيميايي قائل به يک نگاه کنشمند است که از يک آنارشيسم فردي به حوزه هاي اجتماعي سرک مي کشد. اين مواردي که عرض کردم در اغلب آثار شاخص کيميايي و حتي فيلم در آستانه اکران او، «متروپل» نمود عيني دارد و اين حديث نفس کيميايي در رمان «جسدهاي شيشه اي» يک بار ترکيبي همگون و هماهنگ دارد که به ما کمک مي کند هم با سياست رو به رو شويم و هم از مقطع پر التهاب تاريخ معاصرمان در شهر تهران گذر کنيم. شخصيت هاي اين کتاب هم خصوصيت هاي آشناي فيلم هاي کيميايي را دارند و هم يک وجه تأويل پذير و نمادين پيدا مي کنند. طوسي ادامه داد: کيميايي با شخصيت عين القضات همداني با دو نگاه در دو مقطع تاريخي رو به رو شده است. مدل تکامل يافته اين شخصيت در رمان «حسد» ديده مي شود و کيميايي در آنجا هم به طور بديعي به شخصيت پر جذبه عين القضات پرداخته است. او از منظر ديگري به جنبه عرفاني اين شخصيت نگاه کرده است. کيميايي در مجموعه «زخم عقل» يک شکل و شمايل متفاوتي از شعر به مخاطب نشان مي دهد. واژگانش هم وجوه اجتماعي را در بر دارند و هم نوستالوژيک اند. اگر بخواهيم در کليات آثار کيميايي از سينما گرفته تا رمان نويسي و شعر به يک مشخصه اصلي قائل باشيم، به نوع استفاده از کلام، ديالوگ نويسي و تک گفتار مي رسيم و از اين منظر، او سنخيت خوبي با مراسم شب بخارا دارد. اگر فيلم هاي شاخص کيميايي را دوباره مرور کنيم مي بينيم که جنس ديالوگ ها چقدر شاعرانه است. از «داش آکل» و «گوزن ها» بگير تا ... ساير آثار. ديالوگ يکي از آن دو رفيق قديمي را به ذهن بياوريد: «هنوز تو چشات عشقه، هنوز ماتي، هنوز کم حرف مي زني، حتما هنوزم دروغ نميگي.مثل يه کفتر؛ صفاي قدم ات». در فيلم «غزل» يک زن است که مي تواند در هيبت يک فرد انتخاب کننده و مرگ آگاه عمل کند؛ در جايي که به آن دو برادر يعني حجت و زين العابدين مي گويد:«شما بمونيد. غزل که رفتني ئه». فيلم «دندان مار» هم يک فصل بي نظير دارد و در آن، دو دوست قديمي يعني آقا جلال و رضا همديگر را مي بينند. جلال مي گويد: «ته سفره مال کفتراست. ميون اين همه سيمان و تيرآهن بچه ها و کفترا ، تو هم صحافي مي کنن». کيميايي به زيبايي با استفاده از اشياء داخل لوکيشن به يک بيان و سخن زيبا و شاعرانه مي رسد. اين واژگان به حرفه قبلي کاراکتر رضا يعني امور چاپخانه هم پهلو مي زنند. فيلم «رد پاي گرگ» هم يک فصل درخشان دارد به نام «دربند». در اين اثر ما با دوراني تغيير يافته رو به رو مي شويم که در آن رفاقت ها و دوستي ها انگار دارد ترک بر مي دارد و کيميايي علاوه بر نگاه هاي کنايه آميز آدم ها بر سر سفره، با کلام و ديالوگ فضا را منتقل مي کند. آن کاراکتر که بالاي سن ايستاده به دوست قديمي خودش مي گويد «چقدر رجزخواني. بيا مرا راحت کن. چقدر حساب؟ کمي هم حرف حساب» و رضا همين اين حرف حساب را عاشقانه اجرا مي کند. در «داش آکل» هم اين شخصيت ايجاز کلامي خوبي در برابر رقيب خودش کاکارستم به کار مي برد و مي گويد: «اصلا تو ميوه تلخي کاکا». در «رد پاي گرگ» نيز در همان ابتدا طلعت خطاب به محبوب خودش رضا مي گويد«امون از شب بي سحر». همه اين ها بيانگر اين واقعيت است که کيميايي نسبت به فرهنگ واژگان و به خصوص واژه هايي که جغرافياي شهر تهران را نشان مي دهد، اشراف دارد. جواد طوسي توضيح داد: اگر بخواهيم آثار قبل از انقلاب کيميايي را با فيلم هاي متأخر او مقايسه کنيم، مي بينيم در فيلم هاي جديد از آن ديالوگ هاي دلنشين به يک تکلف گويي رسيده ايم و دليل آن شايد اين باشد که کيميايي در اين زمان که بايد به پيشوازخودسانسوري برود، نمي تواند دنياي خودش را پيدا، انتخاب و اجرا کند. بايد در وهله اول در ميان آدم ها و دنياي کيميايي يک سري مناسک، شکل تکويني به خود بگيرد و بعد شخصيت ها بتوانند موقعيت هاي معاصر خودشان را توضيح بدهند. در غير اين صورت کلام، چه در ميان صحبت هاي دو رفيق و چه در ميان عاشقانه هاي بين مرد و زن مي تواند به يک لکنت برسد. وقتي دنياي کيميايي محدود و تنگ و فشرده شود ممکن است به سوژه ها و مضاميني رو بياورد که شايد نقطه ايده آل و دلخواه او نباشد. اين منتقد در پايان گفت: کيميايي حتي اگر فيلمساز نمي شد مي توانست يک منتقد خوب باشد، چون فيلم ها را بسيار عميق نگاه مي کند. او نسبت به حوزه هاي اجتماعي نيز شناخت خوبي دارد. کيميايي مباحثي مثل بحران فرديت، آنارشيزم و ... را براي ارزيابي فيلم ها به عنوان مبنا قرار مي دهد. آثار مربوط به ژانر نوآر را هم طبق ساختارهاي زيبايي شناسانه ارزيابي مي کند و هم در خلال اين کار به کشف موضوعات جديدي مي رسد. بازتاب عشق کيميايي به زبان و ذات سينمايي را مي توان در جديدترين فيلمش يعني «متروپل» ديد. او يک لوکيشن تاريخي انتخاب کرده که هم در «رضا موتوري» نمودار شد و هم در «سلطان»، به شکل ديگري. در «متروپل» با يک نگاه واقع بينانه و تلخ با خود سينما و يک افول ناگزير تاريخي رو به رو مي شود. در اين فيلم کيميايي يک آرمانگرايي و مکان امني را در اين لوکيشن از رده خارج شده، پايه ريزي مي کند و باز البته در دل اين دنياي ذهني متمايل شده به واقعيت مورد نظرش، اخلاقيات مربوط به خود و نهاد خانواده را نيز جاي مي دهد. کيميايي به لهجه تهراني ارزش ادبي داد طهماسب صلح جو تأکيد کرد کيميايي با جنس ديالوگ نويسي اش به لهجه تهراني، يک ارزش ادبي بخشيد. صلح جو به «باني فيلم» گفت: فيلمسازاني که در دهه 50 خورشيدي يعني حدود چهل پنجاه سال قبل يک جريان جديد را مانند يک موج نو در سينما به وجود آوردند، همه شان سواي از کار سينما به نوعي در ادبيات هم دست توانايي داشتند. مي توان گفت با يک پشتوانه ادبي در سينما فعاليت کردند و موفق شدند روند فيلمسازي سينماي ايران را دگرگون کنند. براي مثال ناصر تقوايي قصه مي نوشت و علي حاتمي درام نويس بود. پيشينه او به کارهاي تئاتري و نويسندگي اش برمي گردد. «حسن کچل» قبل از اينکه به فيلم تبديل شود يک اثر نمايشي بود که به قلم خودش نگارش يافته بود. داريوش مهرجويي هم فيلم هاي اوليه خودش را با همياري و همفکري غلامحسين ساعدي نوشت و ساخت. بهرام بيضايي نيز از عرصه نوشتار به فضاي فيلمسازي روي آورد. شخصيت اديب آنان در عميق شدن آثارشان نقش داشت؛ به همين دليل فيلم هايي که در آن دوران ساخته شده هنوز هم قدرتمند و ارزشمند هستند. آن فيلم ها در آن دوره موفق شدند چهره سينما را دگرگون کنند و هنوز هم براي بسياري از فيلمسازان جوان الگوست. کيميايي نيز با نوشتن فيلمنامه و نوع ديالوگ هايي که به پرسوناژهايش مي دهد به کار خود ارزش ادبي مي دهد. ديالوگ هاي او صرفا جملات محاوره اي نيستند که از کوچه و خيابان گرفته شده باشند. او زبان کوچه و بازار را به جمله ها و عبارت هايي ادبي تبديل مي کند و بعد آنها را به زبان پرسوناژهايش جاري مي کند. کيميايي گاهي حتي از شعر مايه مي گذارد و بيت ها و مصرع هاي کوتاهي از شعر را به عنوان ديالوگ استفاده مي کند. جنبه ادبي آثار کيميايي مانند ديگر هم نسلان او جاي تأمل دارد. وي افزود: آثار کيميايي براي ما که هم تقريبا نسل او هستيم نيز از اين جهت مهم بود که مي توانستيم با تماشا کردن شان دريچه اي رو به يک دنياي ديگر باز کنيم. فيلم هاي «داش آکل»، «رضا موتوري» و ... در سال هايي نمايش داده شد که ما خيلي جوان بوديم. اين فيلم ما را با آن زاويه اي از اجتماع آشنا مي کرد که در ناخودآگاه ذهن خودمان هم نقش بسته بود. ما احساس مي کرديم او دارد ما را به دنيايي وارد مي کند که در عين دارا بودن جاذبه هاي فانتزي، به شدت واقعي نيز هست. من معتقدم فيلم هاي کيميايي را نبايد آثار صرفا واقع گرا قلمداد کرد. اين کارگردان از واقعيت الهام مي گيرد و از چيزي که تجربه کرده الگو برداري مي کند، اما اين برداشت ها را با تخيل و تصورات خودش کامل مي کند. ما در آثار کيميايي واقعيت را از منظر ديگري مي بينيم؛ از منظر نگاه يک هنرمند واقعي. به همين دليل است که اين فيلم ها در هر زماني خيال مخاطب را بر مي انگيزد و او را به دنيايي وارد مي کند که در عين دور بودن، جذاب و باور پذير است. شما هرگز خيابان لاله زار را در دوران خودش نديده ايد، اما با ديدن «متروپل» واقعي بودن آن را احساس مي کنيد. شما با فيلم هاي کيميايي به دنيايي وارد مي شويد که هميشه بين گذشته و حال در حرکت است. فيلم هاي کيميايي را اگر با معيارهاي واقع گرايانه بسنجيم بخش مهمي از ارزش هاي فيلمسازي اش را ناديده گرفته ايم. آدمي مانند قيصر در آن منطقه تهران قديم وجود دارد، اما شما نمي توانيد کسي را پيدا کنيد که دقيقا مثل قيصر حرف بزند، راه برود و زندگي کند. اين شخصيت در عين حال که واقعيت دارد، تخيلي هم هست. فيلم هاي کيميايي يک نوع واقع گرايي نئورئاليستي نيست. در پايان نيز بايد بگويم قيصر به لهجه تهراني، ارزش ادبي بخشيد.

منبع: بانی فیلم

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: