جهانگرد عاشق
سرویس فرهنگی « فردا »: امروز اول اردیبهشت است؛ روزی که در تقویم به نام بزرگداشت شاعر بزرگ ایرانی شیخ اجل سعدی شیرازی نامگذاری شده است.
به نام مردی که شعر، عشق، سفر، تجربه و نگاه های انسانی و اجتماعی را به هم آمیخت تا تجربیاتش را از سفرهایی دور و دراز لابه لای سطور شعرها و نثرهایش بگنجاند و به ما برساند. به ما که امروز هنوز به شیوه او عاشق می شویم و کلماتش را می ستاییم. تجربیاتش را که از پس قرن های دور می آید و روایت صدها سال پیش است، لمس می کنیم و می ستاییم.
این شاعر بزرگ در شیراز، مرکز استان فارس کنونی حدود سال 563 دیده به جهان گشود و نام او را مصلح الدین گذاشتند. چنانچه در تذکره ها آمده و در خلال آثارش نیز دیده می شود، در خانواده متمولی به دنیا آمده است، اما پدرش را خیلی زود از دست داده، اما با این حال نوشته شده که او از اوان کودکی به تحصیل علوم علاقه مند بوده و با اشتیاق به مکتب خانه می رفته است. در آن زمان در شیراز اتابکان روی کار بودند و پدر سعدی هم در درگاه اتابک فارس خدمت می کرده است.
اما اتابکان چه نوع و چگونه حکومتی بودند؟ به مرور که قدرت سلسله سلجوقیان کاهش یافت، سلسله های محلی به وجود می آمدند و نیرو می گرفتند. اتابکان نه تنها در شیراز بلکه در دمشق، موصل، بین النهرین، حلب و آذربایجان دستی داشتند. این حکومت های کوچک که اهمیت آنها از یک شهرستان تا یک سلطان نشین تغییر می کرد نسبت به یک پادشاه ابراز اطاعت می کردند، ولی در عمل مستقل بودند.
هنگام تولد سعدی حکمران شیراز اتابک مظفرالدین تکله، سومین پادشاه از اتابکان فارس بود.
ماجرای سفرهای دور و دراز
بعد از مرگ پدر، سعدی در شیراز تنها ماند. در سایه توجه اتابک، سعدی که از همان دوران بر اثر هوش و ذکاوت بالای خود نزد همه انگشت نما بود، رهسپار بغداد و وارد مدرسه نظامیه شد و از سال 574 تا 604 یعنی تا سال فوت اتابک سعد بن زنگی و بر تخت نشستن فرزندش ابوبکردر بغداد ماند.
هنگامی که سعدی برای تحصیل به نظامیه رفت مدرسه از گذشته ای پرافتخار برخوردار بود. تا زمان سعدی کتاب های زیادی در این مدرسه تدوین شده بود و استادان بزرگ و تاثیرگذار الهیات، فقه و تفسیر قرآن در آن تدریس می کردند.
سعدی خیلی زود به سبب داشتن هوش زیاد و حافظه قوی و بیان خوب به عنوان مُعید یا استادیار انتخاب شده و درس ها را برای طلاب و دانشجویان تکرار می کرد و از طرف مدرسه مقرری دریافت می کرد. چنانچه خود می گوید:
مرا در نظامیه اِدرار بود
شب و روز تلقین و تکرار بود
سعدی از همان اوایل ادامه تحصیل در بغداد، بنا به معمول زمان ، به دیدار بعضی از فاضلان می رفت و با آنان آشنایی پیدا می کرد. یکی از این فاضلان ابوالفرج بن جوزی دوم بود که بارها سعدی از محضر او کسب فیض کرده است . سعدی گاهی هم به خانقاه سهروردیه به حضور شیخ شهاب الدین سهروردی، صاحب کتاب عوارف المعارف و سرسلسله فرقه سهروردیه می رسید و به او اظهار ارادت می کرد.
سعدی 12 سال آخر عمر، محضر شیخ شهاب الدین را در بغداد درک کرده و بعضی از عقاید عرفانی او را در بوستان و گلستان آورده است. شیخ شهاب الدین به سال 632 هجری قمری در بغداد درگذشت . به نظر می رسد سعدی چندی پس ازگذشت او مانند واعظان راستین و سالکان طریق ، همراه کاروان حجاج از راه کوفه به مدینه و مکه رفت و پس از بجا آوردن مناسک حج به بغداد بازگشت .
سعدی به چه شهرهایی سفر کرد؟
سعدی در کلیات از سفر به آسیای مرکزی، هندوستان، شام، مصر، عربستان، حبشه و مغرب بدون کمترین سرنخی سخن گفته است.
استاد محمد محیط طباطبایی و هانری ماسه نوشته اند سعدی در جوانی به اصفهان رفته و از آنجا از راه ری و نیشابور، خراسان و مرو، عازم کاشغر و سپس هندوستان شده است . این در نگاه برخی دیگر از پژوهشگران ازجمله حسن امداد نمی تواند درست باشد، آنها معتقدند این نظریه درست نیست. امداد می گوید: سعدی پس از بازگشت از سفر طولانی به شیراز، در ضمن قطعه ای ازخاطره هنگام سفر خود از شهر و دیار خویش چنین یاد می کند:
برون رفتم از تنگ تُرکان چو دیدم جهان
در هم افتاده چون موی زنگی
در مورد سفر به هندوستان تناقض های زیادی وجود دارد، اما گفته می شود او هنگام بازگشت از هند همراه یک کشتی بازرگانی وارد جزیره کیش می شود. این پایان سفر نیست چون شاعر به جای بازگشت به زادگاه خود شیراز به زیارت خانه خدا می رود. در مسیر حرکت خود به سوی شهر مکه در صنعا توقف می کند. در این شهر یک بار دیگر ازدواج می کند که حاصل آن یک فرزند بوده، اما این فرزند می میرد و سعدی را داغدار می کند.
به صنعا درم طفلی اندر گذشت
چه گویم کز آنم چه بر سر گذشت
در این باغ سروی نیامد بلند
که باد اجل بیخ عمرش نکند
او پس از این واقعه تلخ دوباره راهی سفر می شود و بعد از سفر به مکه، عازم مصر و تونس می شود. او در خلال جنگ های صلیبی اسارت را هم تجربه می کند و در یکی از غزل هایش می گوید:
ای باد بهار عنبرین بوی / در پای لطافت تو میرم
چون می گذری به خاک شیراز / گو من به فلان زمین اسیرم
چنین به نظر می رسد از همین سفر که به اسارت و کار گل همراه بوده ، سعدی ملال خاطر پیدا می کند و در غزلی می گوید:
مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت
که راضی ام به نسیمی کز آن دیار آید
همچنین با ملال خاطر و یأس از بازگشت می سراید:
هر که را در خاک غربت پای در گِل ماند، ماند
گر دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را
او پس از سفر به مصر راهی دمشق می شود. سعدی سال ها در کشورهای اسلامی پیرامون بغداد و دمشق سفر کرد و سپس راهی شیراز می شود، چراکه هوای وطن در سر دارد و دلتنگ حضور دوباره در ایران است:
در اقصای عالم بگشتم بسی
بسر بردم ایام با هر کسی
تمتع ز هر گوشه ای یافتم
ز هر خرمی خوشه ای یافتم
چو پاکان شیراز خاکی نهاد
ندیدم که رحمت بر آن خاک باد
تولای مردان این پاک بوم
برانگیختم خاطر از شام و روم
دریغ آمدم زان همه بوستان
تهیدست رفتن بر دوستان
سعدی در بازگشت ، شیراز را برخلاف روزگاری که آن را ترک کرده بود، در کمال امنیت ، آبادی و مردم را در آسایش دید. این همه را از عدالت ، علاقه و کوشش اتابک ابوبکربن سعد دانست . قطعه ای سرود و در آن اوضاع فارس را چنین وصف کرد:
چو باز آمدم کشور آسوده دیدم
ز گرگان به در رفته آن تیز چنگی
به نام ایزد آباد و پرناز و نعمت
پلنگان رها کرده خوی پلنگی
درون مردمی چون ملک نیک محض
برون لشکری چون هژیران جنگی
بپرسیدم این کشور آسوده کی شد؟
کسی گفت سعدی چه شوریده رنگی
چنان بود در عهد اول که دیدی
جهان پر ز آشوب و تشویش و تنگی
چنین شد در ایام سلطان عادل
اتابک ابوبکر بن سعد زنگی
او در شیراز ماند و بوستان و گلستان را به نگارش درآورد.
گلستان، مهم ترین کتاب در نثر فارسی محسوب می شود. حکایات گلستان سعدی امتداد و ادامه مقامات حمیدی و حریری بوده که در آنها فردی به اسم هشام بن عیسی مثلا روایت داستانی را به عهده می گرفته و در آنها زبان آوری می کرده است. سعدی این روش را سامان مند کرده و نمونه اعلایی از نثرنویسی سهل و ممتنع را به دست داده است. البته این امر نیاز به تحقیق و بررسی بیشتر از سوی محققان دارد.
سعدی پس از مدتی به دلیل رنجیدگی از حاسدان، شیراز را ترک کرد و به بغداد رفت. سعدی وقتی به بغداد رسید، خواجه شمس الدین جوینی با برادرش عطاملک در تبریز بودند. پس از رفتن به زیارت مکه ، راه تبریز را در پیش گرفت . پس از چندی به سوی روم رهسپار شد و به نوشته افلاکی در مناقب العارفین ، در قونیه به حضور مولوی صاحب مثنوی رسید. سفر دوم سعدی معلوم نیست چه مدت طول کشیده است . این بار با اشتیاقی تمام تر به سوی شیراز بازگشت و تا پایان عمر در این شهر روزگار گذراند.
سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد
مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد
فتنه شاهد و سودازده باد بهار
عاشق نغمه مرغان سحر باز آمد
سال ها رفت مگر عقل و سکون آموزد
تا چه آموخت کز آن شیفته تر باز آمد
عقل بین کز بر سیلاب غم عشق گریخت
عالمی گشت و به گرداب خطر باز آمد
نمی توان در این میان نکته دیگری را هم نادیده گرفت؛ نکته ای که از نگاه پژوهشگران ادبیات هم دور نمانده است. با دقت در حکایات گلستان می توان به این نتیجه رسید برخی حکایات او از نظر زمانی با همدیگر تناقض می یابند و اگر بخواهیم زمان سفرهای او را با سن و سال او تطبیق دهیم، این تناقض می تواند قوی تر شود. به همین دلیل برخی پژوهشگران معتقدند بسیاری از سفرهای سعدی رخ نداده است.
تاریخ درگذشت سعدی موضوعی بسیار مبهم و بحث انگیز است، زیرا شرح حال نویسان دو تاریخ وفات برای او ترسیم کردند؛ یکی هفدهم آذر 670 و دیگری (بزرگانی مانند جامی) مهر سال 671 را تاریخ درگذشت این مرد بزرگ می دانند.
منبع: جام جم آنلاین