معمای سوریه
رضا امیرخانی: امروز اگر چه مسالهی سوریه حل نشده است؛ اما معمای سوریه حل شده است و معما چو حل گشت آسان شود! حل معما البته تضمینی برای حل مساله نیست؛ خاصه برای مسالهای که نه فقط مسالهی سوریه که امروز و بعدتر مسالهی جهان اسلام و بل مسالهای جهانی است.
روش حل مساله برای من، به عنوان یک نویسنده، معمولا روش بازگشتی است، بازگشت به مادر. اگر میان دو فرزند دعوا درگیرد، پیش از آن که به دنبال حق باشم، میروم سراغ مادر... یعنی اگر در یک خانهجنگی در کشورم میان دو نامزد انتخابات قرار بگیرم، هرگز در حقانیت هیچ کدام سخن نخواهم راند. بل که باز میگردم به چیزی قبلتر از آن دو؛ مثلا به اصل نظام کشورم؛ به جمهوری اسلامی. اگر روزی میان شیعه و سنی اختلافی واقع شود، در عالم نظر برمیگردم به مادر؛ یعنی به اسلام. یعنی خواهم گفت که نه شیعه هستم و نه سنی... اگر روزی میان مسلمان و مسیحی جنگی در گیرد، آنچنان که کسی (رئیس جمهور پیشین ایالات متحده) چند سال پیش به دنبال جنگ صلیبی جدید بود، برمیگردم به توحید... شاید یکی از علل شکلگیری بحران سوریه بیاحتیاطیهای سیاسی حاکمان بوده باشد، اما امروز مسالهی سوریه، سیاسی نیست. در مسالهی سوریه، حالا نه بازگشت به نظام، نه بازگشت به هویت، نه بازگشت به اسلام، نه بازگشت به توحید، هیچکدام کافی نیست... امروز در سوریه محل بازگشت، بازگشت به انسان است؛ بازگشت به مادر انسان... محل بازگشت، بازگشت به حواست؛ بازگشت به بدایت هابیل و قابیل. و این یعنی یک تراژدی دهشتناک!
اما بعد... عنوان صحبتم در این نشست این است:
همیشه همهگانیترین راه، راه درست نیست!
نکتهی اول: اگر از علمای حاضر در مجلس، مادر آگنس، حجتالاسلام زائری، مولوی حسینبر، شیخ علی احمد فکور، پدر دِیو بپرسیم که دین حق کدام دین است، همهگانیترین راه، راهی است که همه آن را میشناسیم. "ادیان تفاوتی با یکدیگر ندارند. همهی ادیان حق هستند..." نوعی تسامح در نظر... من با این نظر موافق نیستم. پلورالیسم در نظر وجود ندارد. هر متدینی در یک صداقت انفسی، دینی را انتخاب میکند که در نظرش دین حق است و سهم حقیقت را در دین خود، بیش از سایر ادیان میداند. در صداقت آفاقی و برای دیگران نیز باید گفت که هر کدام از این علما که لباس عالمان دین خود را پوشیدهاند، قطعا چنین نظری دارند و دین خود را درستترین ادیان میدانند که مانند ما لباس نپوشیدهاند. اگر کسی نزد خود صادقانه باور داشته باشد که ادیان همه در رسیدن به حقیقت مساویند، منطقا هیچگاه هیچ دینی را نمیتواند اختیار کند!
من پلورالیسم در نظر را امری ناممکن و منافقانه میدانم. آنچه بایستی باور داشت، تسامح در عمل است.
حالا اگر متدینی دین خود را بهترین ادیان دانست، آیا میتواند خود را بهترین خلق بداند؟
ریشهی "تکفیری" همینجا شکل میگیرد. هیچ استدلالی، هیچ برهانی و هیچ شاهدی نیست که چون باور من و ایمان من، در نظر من، به حقیقت نزدیکترین است، من نیز بر حق هستم!
هیچ پیامبری و هیچ عالم دینی چنین تفکری را ترویج نکرده است.
ایمان هرگز مومن را سنگ نمیکند... ایمان به خلاف علم، مومن را میلرزاند و در فاصلهی شک و یقین نگاه میدارد. ایمان مومنانه بیدی است نه سنگی... -و به تعبیر زیبای روحالله رضوی برای عزیزان عربزبانمان- ایمان شجری و نه ایمان حجری!
ایمان حجری و باور سنگی را قرآن اینچنین تصویر کرده است که: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ
و ایمان بیدی و باور شجری را مهمترین شاعر ایرانی چنین توصیف کرده است که:
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم... همهی عالمان مذاهب رسمی اسلام، حنفی، حنبلی، مالکی، شافعی و جعفری، همواره چو بید بر سر ایمان خویش میلرزیدهاند... و چنین کسانی هرگز نمیتوانند خود را از دیگران برتر بدانند، اگر چه کارشان و ادعاشان در این است که مذهبشان را برتر بدانند. کتاب آسمانی من، برای کسانی که خود را برتر از دیگران میپندارند و بهشت را بالکل برای خود میدانند، نسخهای کامل داده است؛ آرزوی مرگ!
قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (94) وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (95)
باور تکفیری حجری است و ایمان سالم شجری. اینگونه نیست که تکفیری فقط در میان سلفیها باشد. اگر شیعهای بر این باور بود که خود برترین خلق است و به مدد این برتری حقی بر دیگران دارد، شیعهی تکفیری است. اگر بوش گفت که جنگ صلیبی در راه است، او مسیحی تکفیری است. صاحب باوری حجری که خود را بر حق میداند و برتر میپندارد...
نکتهی دوم:
همیشه همهگانیترین راه، راه درست نیست!
اگر از ما، گروه دعاه السلام، سفیران صلح حاضر در مجلس و شما بپرسند که آیا با جنگ موافقیم یا مخالف، همه فیالفور جنگ را محکوم میکنیم و این همهگانیترین پاسخ است...
اما جنگ فارغ از نظر ما و شما به راه میافتد. تا قطرهای نفت در چاههای شرق سوریه باشد، جنگ محتملالوقوع است و زورمندان عالم جنگافروزی خواهند کرد.
حالا که با امری اینچنین واقعی رخ در رخ هستیم، شاید درستترین راه این باشد که در کنار مخالفت، مسالهی جنگ را حذف نکنیم. اگر باور داشته باشیم به مسالهی جنگ، پس به آداب جنگ باید بپردازیم. آداب جنگ بزرگان عالم چهگونه بود؟ پیامبر در جنگ با مشرکان آیا اجازهی مثله داد؟ آیا هتک حرمتها را پذیرفت؟ آیا عرض و ناموس مخالفان را حلال کرد؟ علی در جنگ میان مسلمانان آیا بر کشتهگان مخالفان نماز نخواند؟!
نکتهی سوم:
همیشه همهگانیترین راه، راه درست نیست!
اگر از ارباب رسانهی حاضر در جلسه بپرسیم، اخبار سوریه در کدام صفحه و در کدام سرویس بایستی کار شود، همه خواهند گفت که در بخش اجتماعی، صفحهی حوادث. خمپارهی کور، سربریدن اطفال، تجاوز... حادثه... حادثه... حادثه... خون... خون... خون...
مخاطب رسانه به دلیل تکرار پرداختن به حوادث، احساسی راجع به حجم حادثه نخواهد داشت. تکرار پربسامد خبر حوادث، به مردم مصونیت از تاثیرپذیری خواهد داد.
این مهمترین بخش سخن امروز من است. در نظر من، هیچ کدام از اتفاقات سوریه به بخش حوادث مربوط نیست... جنگ سوریه خوراک بخش فرهنگ و اندیشه است.
وظیفهی رسانه این نیست که فقط به تعداد کشتهگان اختلاف میان النصره و الداعش بپردازد. وظیفهی رسانه این نیست که فقط به نحوهی قتل بپردازد. وظیفهی رسانه این است که این اختلاف را به عرصهی فکر برساند تا همه بتوانند به این موضوع بیاندیشند. پس اتفاقا هر رسانهای موظف است که فرصت صحبت به مخالفان بدهد تا فرصت اندیشیدن به وجود آید. خودانتقادی که امروز چه در عرصهی سیاسی حاکم بر سوریه وجود دارد و چه به صورت عملی در میان ارهابیون، به وجود آورندهی اندیشهی دکارتی است. این موضوع رسانه است.
و اما پیشنهاد آخر! خوشحالم از این که هیچ عالم اهل سنت و هیچ عالم شیعهای، هیچ عالم درجه اول حنفی، مالکی، حنبلی، شافعی و جعفری و علوی، تفکیری نیست. تقریبا یقین دارم که حاکمان ایران و سوریه، ترکیه و سعودی و کویت و قطر به نیکی میدانند که روش تفکر تکفیری چه آسیبی به حکومتهاشان وارد خواهد کرد. آنها میدانند که اگر تفکر تکفیری همهگیر شد و معارضان بحرین و سعودی نیز اسلحه به دست بگیرند، قطعا وضعیتشان بهز سوریه نخواهد بود. میدانند که آن را که خانه نئین است، بازی نه این است.
پس حاکمان سعودی و قطر و ترکیه و مصر، ایران و عراق و سوریه، بیایند و دست به دست هم دهند و هر آنچه متفکر تکفیری را که دارند، با همان روش بازگشتی که پیشتر گفتم، بازگردانند به نزد مادرشان... مادر متفکران تکفیری، در مدارس و حوزههای علمیه نیست، در جهان اسلام نیست... متفکران تکفیری را بازگردانیم به نزد مادرشان؛ بریتانیای کبیر! چهگونه است که هایدپارک برای متفاوتترین افکار دورترین نقاط عالم جا داشته باشد، اما برای فرزندان رسانهایش، متفکران تکفیری جایی نداشته باشد؟! متفکران تفکیری! پیش به سوی زهدان مادر! ای-هایدپارک!!!
*متن کامل سخنرانی در دانشگاه دمشق