به داد علم برسید!
هرچه می بینی محدویت است. هر کجا می روی سرت به سنگ می خورد. انگار در این کشور هیچ کس گوشش بدهکار علم نیست. تا وقتی که تکلیف این علم روشن نشود، کاری از پیش نخواهیم برد. آنچه در حال حاضر داریم، یک مشت تجربه است که کشور را اداره می کند، صنعت را می گرداند، امور را تا اندازه ای پیش می برد، اما علم اصیل و واقعی وجود ندارد. اگر چیزی هست، فن است که علمش از ما نیست، دستگاه است که وارد کرده ایم. علمش جای دیگر و فنش به صورت بسته بندی در اختیار ماست. اگر این دستگاه را این فن را بگیرند، چیزی نداریم که دوباره آن سرپایش کنیم. گاهی ـ فقط گاهی ـ فداکاری افراد معدود است راه را باز می کند، قفلی را می شکند (نه آن که باز کند) و تاثیری از خود می گذارد. شما بگویید با این محدودیت ها چه کنیم؟ از چه کسی بخواهیم تا قدمی در این باره بردارد؟ چطور حالی کنیم که آقا! دکان علم باید همیشه مدیرش سرجایش باشد، کمتر به تفریح برود، به کار هفته یک روز بسنده نکند، چند شغله نباشد. گوشش بدهکار جوانانی باشد که قصد یاد گرفتن دارند، و تازه اگر آن ها فراری هستند، با محبت آنها را جذب کند، با برنامه ریزی و مدیریت کارهای علمی شان را سامان ببخشد. بر کار استادان نظارت کند، مجلات علمی پژوهشی را کیفیت ببخشد و از مسخرگی نجات دهد. بازی های سیاسی را از محیط های علمی دور بریزد و هزار و یک کار دیگر.... حالا بعد از سالها، بعد از یک قرن و نیم که فریاد عقب ماندگی می زنیم، اگر واقعا دلمان می خواهد کاری بکنیم، در رفع این محدودیت ها برای کسب علم و کتاب بکوشیم. تلاش کنیم تا زمینه دانستن بیشتر، شفاف شدن و عالم شدن را فراهم کنیم. وقتی کسی که سی سال است در تلویزیون درس می دهد، بدون آشنایی با مبانی علمی حوزه و دانشگاه بگوید نصف این چیزهایی که می خوانند اضافی است آدم چه باید بگوید؟ وقتی همه چیز سرسری گرفته می شود، هر کسی بدون تخصصی در سیما در باره هر علم و دانشی سخن می گوید، وقتی کتابهای درسی دانشگاهی مثل کتابهای بچه دبیرستانی ها عرضه می شود، وقتی هنوز که هنوز است یک کتابخانه دیجیتال قابل اعتماد م وجود ندارد که به راحتی دانشجو بتواند مطالبی را که می خواهیم بیابد، چه باید کرد؟ آخر یک نگاهی به همین چین و دانشگاه ها و کتابخانه هایش بکنید. چه کسی باید کتابخانه های بزرگی را که صدها هزار جلد کتاب دارند و با خون دل فراهم آمده، مجبور کند دست از محدودیت ها بردارند و تنها آنها را در اختیار افراد معدود نگذارند؟ چه کسی باید مطالبات به حق دانشجویان و دانش پژوهان را از این کتابخانه ها جدی بگیرد؟ به خدا این قدر که می گویند یارانه نگیرید، اگر می گفتند علم بیاموزید، مطالعه کنید، کتابخانه ها را باز بگذارید، آثار جدید را بخرید و در اختیار دانشجویان قرار دهید، بهترین مجلات را تهیه کنید، از نخبگان دفاع کنید... تاثیرش زیادتر بود. علم است که اندیشه را عوض می کند، علم است که ثروت می آورد، علم است که می تواند حلاّل این همه مشکل باشد. اما چه کسی به علم می اندیشد؟ آیا یک بار کمیسیون های مختلف مجلس که رفت و آمد وزراء را برای عید دیدنی هم رصد می کنند ، از یک وزیر خواسته اند تا بگوید چه قدر پیشرفت علمی کرده است؟ تا به حال چند کتاب چاپ کرده؟ در باره یک نشریه که به خلاف طرح مسائل خلاف مصالح ملی در تله افتاده فریاد می زنند، اما در باره یک دانشگاه عریض و طویل که سالهاست خروجی آن هیچ و پوچ است، نظارت ندارند. من می دانم که آنها آن اندازه نیستند که نظارت علمی بکنند، اما می توانند از متخصصان در این باره نظرخواهی کنند، نظر سنجی کنند و به آنها ترتیب اثر بدهند. مجلس کدام گزارش را در باره پایان نامه های دانشجویی تهیه کرده تا فکری به حال آن کند؟ اگر کرده بگوید تا بدانیم. چه اندازه به کار دانشگاه های عجیب و غریب پیام نور توجه کرده که برای چه آنها را درست کردند و چه نتیجه ای داشت؟ تاسیس دانشگاه در محیطی که هیچ استادی نیست، دادن مجوز تاسیس دکتری در محلی که هیچ خبری از علم نیست، با چه هدفی صورت می گیرد؟ این را بدانیم که هیچ راهی جز این که بداد علم برسیم نداریم. علم زده نیستیم، اما این را می دانیم که علم نعمت الهی است که اندازه بدست آوردنش به کوشش ما بستگی دارد. باید دست از خودشیفتگی برداریم، واقعیات را در این زمینه بپذیریم و صریح بگوییم از نظر علمی در نقطه مطلوب نیستیم. باید بگوییم نه فقط از علوم تجربی و ریاضی کم بهره ایم که از علوم مدیریتی و اقتصادی هم چیز درستی نمی دانیم والا حال و روز ما بهتر بود. باید بدانیم که داشتن یک نانوایی هم نیازمند تخصص و تحصیل چند ساله دانشگاهی است. باید تجربه های عادی را کنار بگذاریم و جای آنها را با علم و تجربه پر کنیم. اداره یک بقالی و سوپر هم نیازمند تحصیلات درست و عالمانه است. همه اینها باید ده واحد سلامت بگذرانند و الا اجازه نیابد مغازه باز کنند. باید بفهمند اقتصاد چیست، باید بفهمند پولشویی یعنی چه. و... اینها چیزهایی است که تحصیل می خواهد. بیش از نیمی از تخصص های جامعه همچنان بدون تحصیل درس دانشگاهی و مدرسه ای است. علم اساس کار است و این چیزی است که تقریبا به هیچ گرفته شده است. حالا که سال فرهنگ است، یعنی سال علم و دانش، به کار علم برسیم. به کار علم که اساس اندیشه درست و رفتار صحیح است برسیم. یک راه سنجش درستی را طراحی کنیم و ببینیم واقعا در یک سال توانسته ایم یک گام به جلو برداریم؟ سال فرهنگ یعنی سال تحول دانشگاه ها. سال تحول دروس. سال علم دوستی. سال علم آموزی. سالی که یک صدا همه رسانه ها از پیشرفت علمی بگویند، از موانع بگویند و در صدد رفعش باشند، سال تقویت کتابخانه ها، سال حمایت از دانشگاه های بزرگ و مادر. سال فکر کردن به کیفیت به جای کمیت، سال این که هر جایی کلک می زنیم توی علم نزنیم و این یکی را درست و حسابی بهش برسیم.