دفاع از «دارالاسلام» منطق شیعه است
اساسا دفاع از دارالاسلام منطق شیعه بوده و در اشغال عراق توسط انگلیسیها و سقوط دولت عثمانی میبینیم که علمای شیعه عراق فتوا میدهند؛ خود تفنگ به دست میگیرند و مقابل انگلیسیها میایستند و میجنگند.
***
خیلی ها مغلطه میکنند و فکر میکنند بنای روحانیت فقط یک بنای یک جانبه و بنای مذهبی و دینی بوده. همین مرجعیت بود که توانست عراق را از حلقوم امریکا بیرون بکشد و سامانش بدهد . اگر مرجعیت نبود چه کسی میتوانست این کار را انجام دهد. اصلا کجا میتوانست معارضه شیعه عراق به ایران اتکا کند .
یک بحث کلی در اسلام و به خصوص در مذهب شیعه وجود دارد مبنی بر اینکه آیا شرعا میتوان با ظالم حاکم بر سرزمین اسلامی همکاری کرد یا نه؟
در این زمینه اختلافاتی بین علما از زمان غیبت تاکنون وجود داشته است . براساس مذهب اهل سنت، هر مسلمانی که به قدرت برسد، چه ظالم و فاسد و چه خوب، اطاعت از او بر دیگر مسلمانان لازم است! ولی در فقه شیعه، اگر او در حد نایب امام(ع) نباشد، حاکم جور محسوب میشود یعنی بسیاری از علمای ما حتی آلبویه و صفویان را نیز که شیعه بودند، حکام جور میدانستند و برخی از علما میگفتند اگر کسی شیعه است و فضایی به علما میدهد، باید از این فضا برای نشر اسلام و مکتب اهل بیت استفاده کنیم .
در عصر صفوی، دولت شیعه صفوی بین 2 دولت بزرگ دشمن که متاسفانه اهل تسنن بودند قرار داشت؛ دولت عثمانی در غرب و ازبکان در شرق .
دولت صفوی سر برخورد با اهل تسنن را نداشت ولی آنها نمیتوانستند تحمل کنند که یک دولت بزرگ شیعه در این منطقه پدید آمده باشد. لذا بارها از شرق و غرب، این دولت نوپا را مورد حمله قرار دادند .
در تاریخ آمده است که دولت صفوی در مقطعی در خراسان ضعیف شد و ازبکان حمله کردند و کشتارها راه انداختند. در این مرحله علما بودند که فتوا دادند مردم با حکومت ظلم مقابله کنند و آنها را از خراسان اخراج نمایند .
در زمان شاه سلطان حسین صفوی که حاکمی ضعیف بود، ازبکها مجددا به ایران حمله کردند و زائران امام رضا(ع) در خراسان را کشتند. 2تن از علمای بزرگ به اصفهان آمدند و قصد داشتند شاه را متقاعد کنند که از دارالاسلام و مردم شیعه در مقابل ازبکان دفاع کند ولی شاه جاهل، اصلا آنها را راه نداد و یکی از آنها به نام «شیخ بهاءالدین استیری سبزواری» وقتی دید خود شاه انگیزهای برای دفاع از مملکت در مقابل دشمن ندارد، به سبزوار برگشت و پرچم مبارزه با ازبکان مهاجم را برافراشت و فتوای جهاد داد و مردم یک لشکر 6هزار نفری فراهم کردند که با ازبکان مقابله کنند و ازبکان به وحشت افتادند، ولی شاه خائن صفوی به جای حمایت از ایشان یکی از سرداران قسیالقلب خود را سراغ این عالم فرستاد .
همه فکر میکردند که آنها آمدهاند به مردم ملحق شوند، اما تاریخ نوشته که این سردار ظالم، سر عالم شیعه را با سنگ متلاشی کرد و او را کشت و لذا ازبکها به تاخت و تاز خود ادامه دادند .
یا اینکه در زمانی که عثمانیها ایران را تهدید میکردند و شیخالاسلامهای عثمانی فتوای کافر بودن شیعیان ایران را داده و خون آنها را حلال کرده بودند، شاه عباس از میرداماد تقاضای فتوا کرد و ایشان هم دید که اصل تشیع در خطر است، فتوایی صادر و اعلام کرد هر کس در این قضیه حضور پیدا کند و با دشمن مقابله نماید، در میدان جهاد حضور پیدا کرده و چنانچه کشته شود، شهید محسوب میگردد .
لذا مردم ایستادند و توانستند جلوی پیشروی عثمانیها را بگیرند و تعرض آنها را متوقف کنند .
بعد از حمله افغانها به ایران و سقوط اصفهان، مجددا عثمانیها با استفاده از فرصت به ایران حمله کردند و تا نهاوند هم پیشروی نمودند و دهها هزار شیعه را قتلعام کردند .
در اینجا هم باز میبینیم که یکی از علما به نام «محمدعلی حزین لاهیجی » ، که فقیه و فیلسوف و مفسر بزرگی بود، وقتی رسید به خرمآباد، دید که قوای عثمانی قصد اشغال این شهر را دارند و حاکم شهر در حال فرار است، یک تنه ایستاد و چنان صلابتی از خود نشان داد که مردم گرد او جمع شدند و فتوا داد که مردم برای جهاد آماده شوند و مردم آماده شدند و وقتی این صلابت توسط او نشان داده شد، عثمانیها عقبنشینی کردند در حالی که اگر این کار صورت نگرفته بود، خرمآباد از دست رفته میرفت و ما از این موارد فراوان داریم .
اما در ارتباط با استعمار، جالب است بدانیم که علمای شیعه بر خلاف علمای عامه که نسبت به مناطق شیعهنشین حساسیتی نداشتند بلکه بعضا فتوا به کشتار شیعه هم میدادند، علمای شیعه ایران و عراق در برابر تهاجم غربیها به سرزمینهای اسلامی حتی به لیبی که اهل تسنن بودند برای دفاع از آنها فتوا دادند و یا وقتی انگلیسیها در هند وارد شدند، علمای شیعه برای مقابله با آنها فتوا دادند در حالی که بسیاری از مسلمانان هند از اهل سنت بودند .
اساسا دفاع از دارالاسلام منطق شیعه است. در منطق شیعه، علمای اسلام در برابر دشمن همواره سخت میایستادند .
زمانی که روسها در سال 1218 قمری از شمال به ایران حمله کردند، فتحعلیشاه از علما کمک خواست. علما علیه تجاوزات روسها به قفقاز فتوا دادند که عبارتند از: شیخ جعفر نجفی معروف به کاشفالغطا، میرزای قمی، شیخ هاشم کعبی، سیدمحمد مجاهد، سیدعلی طباطبایی معروف به صاحب ریاض، میرمحمدحسین خاتونآبادی و حاج ملااحمد نراقی .
آنان با انتشار اعلامیهها و رسالههایی به عربی و فارسی فتوای جهاد دادند و گفتند جنگ با کفار روسی جهاد است و کشته شدن در این راه اجر شهید دارد .
نوشتهاند عالم بزرگ، «سیدمحمد مجاهد» خود تفنگ به دست میگیرد و با گروه بزرگی از شیعیان از عراق حرکت میکند. استقبال باشکوهی در داخل ایران از ایشان توسط مردم انجام شد. ایشان به جبهه رفت و جنگید ولی فتحعلیشاه نالایق به سبب عدم حمایت از ایشان و حتی از فرزند خودش که فرماندهی جنگ را داشت، باعث شد اینها شکست بخورند و قرارداد گلستان نوشته شود و بخشهای مهمی از ایران از دست برود .
سیدمحمد مجاهد وقتی این خیانت و کوتاهی شاه را دید مغموم برگشت، دق کرد و از دنیا رفت .
همچنین در اشغال عراق توسط انگلیسیها و سقوط دولت عثمانی میبینیم که علمای شیعه عراق فتوا میدهند؛ خود تفنگ به دست میگیرند و مقابل انگلیسیها میایستند و میجنگند .
انقلاب 1920 عراق بر ضد متجاوزان انگلیسی باز به رهبری علما بود و علمایی از ایران مثل آیتالله کاشانی و پدر ایشان جزو مجاهدان علیه انگلیسیها بودند .
یا در هنگام اشغال سوریه و لبنان به دست فرانسویها که بعد از سقوط دولت عثمانی اتفاق افتاد عالم بزرگی مانند علامه سیدعبدالحسین شرفالدین برای مقابله با فرانسویان فتوای جهاد داد و خود هم تفنگ به دست گرفت و با نیروهای متجاوز جنگید و ضرباتی هم به آنها وارد کرد ولی در نهایت شکست خوردند و علامه شرفالدین دستگیر شد و چون از قیام شیعیان لبنان ترسیدند از اعدام او صرفنظر و او را به مصر تبعید کردند .
ما از اینگونه اقدامات به منظور مقابله با استعمار و دفاع از اسلام و جلوگیری از حاکمیتهای جور در سیره علما فراوان میبینیم .
به جرات میتوان گفت اگر علمای شیعه و پایداری آنها در برابر استبداد نبود اسلام تا امروز باقی نمیماند .