احمدينژاد برنامهاي براي انتخابات ندارد
دولت يازدهم و همفكرانش ميگويند كشور طي هشت سال گذشته در حوزههاي بسياري عقبگرد داشته است. با اين حال محمود احمدينژاد رئيسجمهور گذشته و نزديكانش چندان در مقام دفاع از عملكرد خود برنيامده و سكوت نسبی را ترجيح دادهاند. عبدالرضا داوري يكي از همفكران جريان احمدينژاد است كه هرچند طي سالهاي گذشته در جايگاههاي مختلف مديريتي حضور داشت،اما بيشتر بهعنوان يكی از تئوريسينهای جريان احمدينژاد مطرح است.برای بررسی بیشتر دیدگاههای فعلی طرفداران احمدینژاد سراغ داوری رفتیم و از او خواستیم به تشریح اوضاع فعلی عرصه سیاسی ایران بپردازد. او از زاویه یکی از طرفداران احمدینژاد برخی دیدگاهها را مطرح کرد که ممکن است لزوما مورد تایید روزنامه نباشد. اما با این حال او این فرصت را پیدا کرد تا در گفتوگو با تهرانامروز به انتقادهای مطرح شده درباره عملکرد دولت احمدینژاد هم پاسخ بدهد. گفتوگوي تهران امروز با عبدالرضا داوري را در ادامه ميخوانيد: عموما هر دولتي كه عمرش به پايان ميرسد، به يك ارزيابي از عملكرد خودش ميرسد. ارزيابي شما از عملكرد دولت نهم و دهم چيست و به عملكرد احمدينژاد چه نمرهای ميدهيد؟ در ارزيابي دولت نهم و دهم بايد بين دو حوزه رويكردي و عملكردي تفكيك قائل شويم؛حوزه رويكردي شامل جهتگيريهاي كلان است كه دولت گذشته در حوزههاي مختلف سياست خارجي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي پيگيري ميكرد و حوزه عملكردي شامل مجموعه برنامههاي عملياتي است كه براي پيادهسازي جهتگيريهاي حوزه رويكردي اجرا ميشوند. بنده در حوزه رويكردي هيچ نقصي را در رويكردهاي دولت آقاي احمدينژاد نميبينم. مجموعه رويكردهايي كه آقاي احمدينژاد در دولتهاي نهم و دهم دنبال كرد، كاملا منطبق بر جهتگيري كلان انقلاب و مطالبات تاريخي مردم ايران بود. چه رويكرد استقلال خواهي كه در عرصه سياست خارجي منعكس شد و چه رويكرد عدالت اجتماعي كه به عنوان مهمترين شاخص عدالت در عرصه اقتصادي و سياستهاي اجتماعي انعكاس يافت.اما اينكه مجموعه برنامهها و عملكردها براي پيادهسازي اين رويكردها در دولت آقاي احمدينژاد با چه شرايطي به پيش رفت را ميتوان مورد بررسي قرار داد. در همين رابطه بايد مجموعه عواملي كه خروجي عملكرد دولت قبل را شكل داده شناسايي كرد. به عنوان مثال آقاي احمدينژاد براي پيگيري رويكردهاي خود چند گام را تعريف كرد. ايشان در دولت نهم در حوزه استقلال خواهي و پافشاري بر حقوق هستهاي مردم ايران پيش رفت و اين را تا سال 90 ادامه داد تا اينكه از اين سال به بعد ايشان نقشي در پرونده هستهاي ايران نداشت. در حوزه پيادهسازي آرمان عدالت بخصوص در حوزه عدالت اجتماعي، آقاي احمدينژاد انحصارزدايي و تمركززدايي از منابع كشور را در گام اول با تغيير ساختار سازمان مديريت و برنامهريزي و طراحي سفرهاي استاني و پيادهسازي طرح تحول اقتصادي بهطور عام و طرح هدفمندي يارانهها بهطور خاص در دولت دهم پي گرفت. شما ميبينيد به رغم تمام فشارهايي كه آقاي احمدينژاد در طول دولت دهم متحمل شد، اخيرا بر اساس گزارشهاي جديدي كه مركز آمار ايران منتشر كرد، تا پايان دولت دهم شاهد كاهش مداوم و سريع ضريب جيني به عنوان مهمترين شاخص توزيع درآمد بوديم كه اين نشان ميدهد در دولت آقاي احمدينژاد توزيع عادلانهتر ثروت صورت گرفت.تلقي من اين است كه آقاي احمدينژاد تمام توان خود را براي پيادهسازي رويكردها و برنامههايي كه معرفي كرد پيش برد. تلقي بنده اين است كه آقاي احمدينژاد حتي در حوزه عملكردي نيز بر اساس انگيزه و تلاش خود نمره كاملا قابل قبول و خوبي ميگيرد. اما مسئله اين است كه در اين حوزه تنها عملكرد ايشان پارامتر تعيينكننده نبود و رفتار ساير نهادها و قواي كشور نيز بر خروجي عملكرد دولت ايشان موثر بوده است. بالاخره مشخص نشد كه عملكرد آقاي احمدينژاد قابل قبول هست يا خير. شما از طرفي ميگوييد كه ساختارهاي حقيقي نظام با ايشان همراه نبوده و مانع كار بودند. بالاخره ايشان موفق بودند يا خير؟ ايشان قطعا موفق بودند. خب، بهزعم شما اين ساختارهاكجا نقشآفرين بود و چه آسيبي وارد كرد؟ يك نكته مهم در اينجاست كه بايد به آن توجه كنيم. در جمهوري اسلامي با يك ساختار حقوقي مواجه هستيم كه همان ساختاري است كه در قانوناساسي ذكر شده و نهادهاي تشكيل دهنده را معرفي كرده است؛ مثل قواي سه گانه، نهادهايي مانند شوراي نگهبان يا صدا و سيما و... اما آنچه پس از انقلاب شكل گرفته، يك ساختار حقيقي است كه متشكل از مجموعههاي انساني مستقر در ساختار حقوقي و مناسباتي است كه بين اين نهادها شكل گرفته است. واقعيت اين است كه اگر تاريخچه جمهوري اسلامي را بررسي كنيم، خواهيم ديد كه شبكههاي بوروكراتيكي كه در حوزه منابعانساني، ساختار حقيقي را شكل دادهاند و نيز مناسباتي كه في مابين اين نهادها شكل گرفته است جملگي بر اساس انديشه و استراتژيهاي آقاي هاشميرفسنجاني شكل گرفتهاند. شايد در اين ميان معدودي از نهادهاي خاص را بتوان مستثنا كرد كه متاثر از اين انديشه و استراتژي آقاي هاشمي نبودهاند اما واقعيت آن است كه در حوزه مناسبات دروني ساير نهادها شاخصهاي چيدمان منابعانساني آقاي هاشمي را به عينه مشاهده ميكنيم.آقاي احمدينژاد از همان ابتداي 84 كه به پاستور وارد شد اعتقاد داشت كه ساختار حقيقي نظام بايد اصلاح شود. شايد مهمترين جاييكه انرژي آقاي احمدينژاد صرف شد، حوزه اصلاح ساختار حقيقي بود. آقاي احمدينژاد يك اصلاحطلب واقعي است. منتها تفاوت اصلاحطلبي آقاي احمدينژاد با اصلاح طلبي مشهور كه جريان موسوم به اصلاحطلب مدعي آن است در اينجاست كه آقاي احمدينژاد ساختار حقوقي نظام جمهوري اسلامي را يك ساختار كامل، مبتني بر مطالبات تاريخي مردم ميداند و اعتقاد دارد كه ساختار حقوقي نظام جمهوري اسلامي كه در قالب قانوناساسي متجلي است براي اداره كشور كاملا كافي و كارآمد است ودر چارچوب همين قانوناساسي موجود ميتوان به مطالبات مردم ايران پاسخ داد. البته مسئله اينجاست كه ساختار حقيقي نظام جمهوري اسلامي كه در اين 35 سال شكل گرفته نميتواند همه ظرفيتهاي قانوناساسي را محقق كند و اين ساختار حقيقي موجود در بسياري از عرصهها مانع تحقق كامل ظرفيتهاي قانوناساسي است. اينجا نقش آقاي هاشمي چيست؟ به نظر ميرسد طرح نام هاشمي نوعي فرافكني باشد... خير، فرافكني نيست، بلكه يك واقعيت است. اگر شما خاطرات آقاي هاشمي كه الان تا سال 69 منتشر شده است، را مطالعه كنيد، ميبينيد . اگر خاطرات ايشان در دوره جنگ را بررسي كنيد، به رغم آنكه ايشان فقط يك رئيس مجلس بود، اما تمام اركان دولت، قوه قضائيه و تمام نهادهاي نظامي و امنيتي كشور موظف بودند به ايشان در امور مختلف گزارش دهند و از ايشان دستور بگيرند و چه بسا مواردي بود كه حتي آقاي مهندس موسوي به عنوان رئيس دولت و نخستوزير دوران جنگ پيش از آنكه گزارش دولت را به رئيسجمهور وقت بدهد، ابتدا گزارش را به آقاي هاشمي ارائه ميكرده است! نقش آقاي هاشمي در شكل دهي ساختار حقيقي نظام كاملا روشن و اثبات شده است. من معتقدم كه اگر امامخميني(ره) را بنيانگذار ساختار حقوقي نظام جمهوري اسلامي ايران بدانيم كه انقلاب را به پيروزي رساندند و پس از آن قانوناساسي را به تصويب رساندند تا اين ساختار شكل بگيرد، قطعا ميتوانيم آقاي هاشمي را بنيانگذار ساختار حقيقي نظام بدانيم. يعني ايشان بر اساس رويكردي كه داشت مجموعه نيروي انساني و مناسبات في مابين را در بدنه نظام جمهوري اسلامي ايران پيادهسازي كردهاند. آقاي دكتر داوري، آيا اين تحليل شماست يا تحليل آقاي احمدينژاد؟ به عبارتي آيا اينكه آقاي هاشمي سد راه دولت نهم و دهم بود را آقاي احمدينژاد به زبان آورده است؟ خير. بنا را براين نگذاريم كه آنچه من ميگويم الزاما سخن آقاي احمدينژاد است. بنده بر اساس مطالعات خود و شناخت از شرايط كشور در 35 سال بعد از انقلاب اين سخنان را ميگويم. يعني شخصا به اين جمعبندي رسيدهام. هرچند كه ممكن است برخي تحليلها را هم در مواقعي از آقاي احمدينژاد شنيده باشم و استفاده كنم، اما آنچه ميگويم جمعبندي شخصي خودم است. چون الان بحثي كه مطرح ميشود اين است كه اگر ساختار حقيقي نظام براي آقاي احمدينژاد مشكل ايجاد كرد، ايشان چه هنگام به اين نتيجه رسيد؟ ميخواهم بدانم آيا بعد از آنكه هشت سال دولتش به اتمام رسيد، به اين نتيجه رسيد كه ساختار حقيقي نظام با او همراه نبود؟ خير، از روز نخست ايشان فهميد كه ساختار حقيقي نظام بناي ناسازگاري دارد. بنابراين آقاي احمدينژاد از سال 84 با اين آگاهي وارد صحنه شد تا ساختار حقيقي نظام را اصلاح كند. يعني نگاه ايشان اين بود كه حلقههاي بسته بوروكراتيك بايد در مسير اداره كشور شكسته شود. همين الان نوعي بازتوليد انحصار منابعانساني را مشاهده ميكنيم كه در دولت يازدهم شكل گرفته است ومجددا طي يك حركت ارتجاعي، چهرههاي حاكم در دولتهاي دو دهه قبل بر سر كار ميآيند و دوباره آن حلقههاي بوروكراتيك گذشته در حال شكل گرفتن و بازتوليد هستند. شما هر انتقادي به آقاي احمدينژاد داشته باشيد، نميتوانيد بر سر اين موضوع با من تفاهم نداشته باشيد كه ايشان حلقه تنگ بروكراتهاي حاكم در دولتهاي گذشته را شكست. مثلا فردي مانند آقاي دكتر محمدرضا فرزين كه يك چهره دانشگاهي است، بر اساس دانش و كارآمدي كه از خود بروز داد، بدون آنكه هيچ اتصال سياسي قبلي با آقاي احمدينژاد داشته باشد، وارد دستگاه اجرايي كشور ميشود و تا بالاترين سطوح دولت نهم و دهم پيش ميرود و بزرگترين پروژه دولت را مديريت ميكند. طي 8 سال گذشته آقاي احمدينژاد چهرههاي زيادي را به جامعه اجرايي و سياسي معرفي كرد كه البته با تاسف بايد گفت كه بسياري از همان چهرهها كه رشدشان را مديون آقاي احمدينژاد بودند و اگر عزم آقاي احمدينژاد براي اصلاح ساختار حقيقي نظام و ايستادگي ايشان در برابر شبكه بروكراتيك حاكم نبود هيچ گاه اين قبيل افراد در نظام اجرايي كشور محلي از اعراب نمييافتند، به مخالفان آقاي احمدينژاد تبديل شدند؛ افرادي مانند آقايان صفارهرندي،فتاح،باقري لنكراني، بذرپاش و ... آقاي احمدينژاد عرصهاي را باز كرد كه فضاي سياسي كشور چهرههاي جديد و متنوعتري را تجربه كردند. در بحث عملكرد شما به سه موضوع اشاره كرديد. بحث برچيده شدن سازمان برنامه و بودجه... سازمان مديريت و برنامهريزي برچيده نشده است، بلكه نسبت آن با رئيسجمهور و دستگاههاي اجرايي تغيير كرد. بله، تغيير ساختار سازمان برنامه و بودجه، سفرهاي استاني و هدفمندي يارانهها سه اقدام شاخصي بود كه شما در حوزه عملكردي به آن اشاره كرديد. اما جالب آن است كه پاي صحبت هر اقتصاد داني مينشينيم همين سه مورد كه شما به عنوان نقطه قوت عملكرد دولت آقاي احمدينژاد ميدانيد، به عنوان نقطه ضعف ميدانند... تمام مخالفتهاي آنان سياسي است. هيچ گاه آنان حاضر نيستند در يك بحث رو در رو اين مباحث را مطرح كنند... به نظر ميرسد برخورد كلي با منتقدان و بيان اينكه تمام انتقادها سياسي است، زياد پاسخ قانع كنندهاي نباشد... اين سخن شما از جهتي درست است. در دولت نهم و دهم يك نقطه ضعف مهم وجود داشت. جريان حاكم بر دولت نهم و دهم بهرغم اينكه ديدگاههاي كاملا كارشناسانه و علمي در بحث مديريت كشور داشتند و تلاش ميكردند تا در عرصه اجرا ديدگاههاي علمي و كارشناسي را پيادهسازي كنند، اما در عالم واقع هيچ اقدامي صورت نگرفت تا نخبگان كشورو چهرههاي دانشگاهي نسبت به رويكردها و سياستهاي دولت نهم و دهم توجيه و اقناع شوند. اين را قبول دارم كه بياعتنايي به توجيه نخبگان كشور نقطه ضعف عملكرد دولت نهم و دهم است. يعني دولت نهم و دهم تلاشي نكرد تا نخبگان كشور و چهرههاي دانشگاهي را در حوزههاي رويكردي و عملكردي خود اقناع كند. شايد آقاي احمدينژاد تلقياش اين بود كه در پايان دولت دهم با تاييد صلاحيت آقاي مشايي در ايام انتخابات، فرصتي ايجاد ميشود كه ميتوان بسياري از حرفها و مباحث مربوط به رويكردها و عملكردهاي دولت نهم و دهم را در قالب مناظرات و برنامههاي راديو تلويزيوني توضيح داد كه البته اين فرصت از دولت آقاي احمدينژاد دريغ شد. خب، چرا الان آقاي احمدينژاد به انتقادها پاسخ نميدهند؟ الان قاعدتا ايشان تصميم گرفته است كه در هيچ سطحي در امور كشور مداخلهاي نداشته باشند. تصميم گرفتهاند كه كمترين اظهارنظري در حوزههاي مختلف نداشته باشد تا شائبه دخالت در امور كشور ايجاد نشود. چون طبيعي است اظهارنظر فردي كه رئيس دولت سابق بوده است با اظهارنظرهاي معمول كارشناسي متفاوت بوده و ميتواند وزن بالايي در جامعه پيدا كرده و بر روندهاي تصميمسازي و تصميمگيري كشور موثر باشد. آقاي احمدينژاد تصميم گرفته است كه كناربنشيند و فعاليتهاي علمي خود را دنبال كند. البته ايشان با دقت مسائل كشور و جهان را رصد ميكند ولي بناي شان بر اين نيست كه مداخلهاي داشته باشند. طبيعي است كه اگر آقاي احمدينژاد بخواهد در هر سطحي اظهارنظر كند آن اظهارنظر به عنوان مداخله در امور كشور تلقي ميشود. فكر ميكنيد سكوت آقاي احمدينژاد يا نزديكان ايشان تا چه زمان ادامه پيدا كند و آيا در هنگامه انتخابات مجلس شاهد پايان سكوت آقاي احمدينژاد خواهيم بود؟ آقاي احمدينژاد ديگر اراده معطوف به قدرت و برنامهاي براي كنش سياسي از قبيل حضور يا تاثيرگذاري در انتخابات ندارد. البته ايشان بنا داشت بعد از گزارش 100 روزه و آن هم صرفا به خاطر دفاع از عملكرد همكارانشان در دولت نهم و دهم با آقاي روحاني مناظره كند كه البته دولت جديد نه تنها نپذيرفت بلكه مديران آن برخورد ناشايستي با پيشنهاد آقاي احمدينژاد داشتند. به نظر شما برخورد دولت با پيشنهاد مناظره آقاي احمدينژاد طبيعي نبود؟ نپذيرفتن پيشنهاد مناظره يك بحث است و تحقير كردن آن بحث ديگري است. بالاخره دولتي كه ادعاي كار كارشناسي و تدبير و اعتدال دارد ميتوانست بگويد ما مناظره را نميپذيريم. ولي نبايد فحاشي كرده و فردي مانند آقاي تركان بگويد كه «آقاي احمدينژاد در سطحي نيست كه ما با او مناظره كنيم»! آقاي دكتر داوري، موضع شما در برابر آنچه اين روزها درباره شكست طرح هدفمندي يارانهها مطرح ميشود چيست. گفته ميشود دولت آقاي احمدينژاد برنامه محور نبود كه يكي از نشانههاي آن شكست طرح هدفمندي يارانههاست. يا شكست طرح مسكن مهر يا امثالهم. موضع شما در برابر اين موضوعات چيست؟ بنده اعتقاد دارم برنامه محورترين دولت بعد از انقلاب، دولت آقاي احمدينژاد بود. چون دولتي بود كه با برنامهها و پروژههاي مشخص و تعريف شده به عرصه آمد از جمله طرح تحول اقتصادي كه يك برنامه 7 محوري بود و اصلاح ساختارهاي اقتصادي كشور را در پيش گرفته بود. ما چنين شيوهاي را نه در پس از انقلاب كه حتي در تمام مدتي كه دولت مدرن در ايران شكل گرفته است نداشتيم كه يك دولت با يك نقشه راه بومي به صحنه بيايد.درخصوص مطالبي هم كه درباره طرح هدفمندي يارانهها گفته ميشود، حقيقتا غالب گويندگان اين مطالب بيشتر از آنكه متكي به منطق اقتصادي باشند و واقعيتها و مناسبات و چارچوبهاي اقتصادي را لحاظ كنند، بيشتر به منطق سياسي اتكا دارند. طرح هدفمندي يارانهها نه تنها يك طرح شكست خورده نيست، بلكه يكي از موفقترين برنامههاي اصلاح ساختاري در تمام دوران دولت مدرن است. بهرغم تمام آنچه كه درباره كسري بودجه ناشي از طرح هدفمندي يارانهها بزرگنمايي ميشود، بنده اطلاع موثق دارم كه كل كسري منابع ناشي از طرح هدفمندي يارانهها كمتر از يك درصد بود كه آن هم به دليل همزمان شدن تحريمهاي غرب با اجراي طرح هدفمندي يارانهها اتفاق افتاد. ولي همين كسري بودجه در دولت خود آقاي احمدينژاد نيز سر و صداي زيادي كرده بود. مثل برداشت شبانه از بانكها و مسائلي از اين قبيل زياد داشتيم... اينها بحثهاي فني است كه متاسفانه با غوغاسالاري و شانتاژ رسانهاي روبهرو ميشدند. اگر برداشتي اتفاق افتاد، مابه ازاي قانوني آن موجود بوده است. مسئله اين است كه چون ارادههاي موجود در ساختار حقيقي نظام بر يك برخورد سلبي و سياسي و تخريبي عليه دولت آقاي احمدينژاد تفاهم كرده بودند فضاسازيهاي رسانهاي و خبري هم مانند موضوع لا اله الا الله گفتن ناقص با دولت آقاي احمدينژاد مواجه ميشدند كه لا اله آن گفته ميشد، اما الا الله آن را نميگفتند تا بتوانند دولت آقاي احمدينژاد را سياه كنند. درخصوص طرح هدفمندي يارانهها بسياري از اطلاعات بهطور ناقص و جهت دار در جامعه منتشر شده است. بسياري از تحليلهاي نا پخته و غيرعلمي كه عمدتا منطق سياسي داشتند منتشر شد. مطمئن باشيد اگر طرح هدفمندي يارانهها اجرا نميشد امروز كه در شرايط تحريم قرار داريم قيمت دلار به مراتب بالاتر از آنچه امروز است، جهش كرده بود. طرح هدفمندي يارانهها باعث شد تقاضا براي ارز در كشور به شدت كاهش پيدا كند. يا درخصوص طرح مسكن مهر. آقاي روحاني و همكارانشان در اينكه طرح مسكن مهر را به عنوان علت تورم در كشور معرفي كردند، جفاي بزرگي به طرح مسكن مهر و جامعه روا داشتند. اين در حالي است كه در همين دولت جديد و در شش ماهه اخير بيش از 15 درصد حجم نقدينگي افزايش يافته است. اگر اين نرخ را براي يكسال ملاك بگيريم، نرخ رشد نقدينگي در دولت آقاي روحاني به مراتب بيشتر از نرخ رشد نقدينگي در دولت آقاي احمدينژاد است در حالي كه در شش ماهه گذشته بانك مركزي هيچ اعتباري به مسكن مهر تزريق نكرده است پس تورم ادعايي آقايان هيچ ربطي به مسكن مهرنداشت. چندي قبل شاهد بوديم كه آقاي آشنا مشاور رئيسجمهور در اظهارنظري گفته بود كه بسياري اقدامات دولت آقاي احمدينژاد مين گذاري براي دولت يازدهم بود. مانند مسكن مهر يا طرح هدفمندي يارانه ها. ايشان معتقد است دولت يازدهم هيچ راهي در اين مسير ندارد و نه ميتواند ادامه دهد و نه ميتواند اين طرحها را متوقف كند. موضع شما در اين خصوص چيست؟ من سوالي دارم. اگر اين طرحها اقدام بدي بود، چرا اين دولت نميتواند آنها را متوقف كند؟! خب، طبيعي است كه توقع عمومي ايجاد شده و دولت قادر نيست طرحهاي گذشته را متوقف كند. پس اين حرف آقاي آشنا به اين معناست كه مردم طرحهاي موردنظر دولت قبل را ميخواهند و آقاي احمدينژاد هم مطابق خواسته مردم عمل كرده بود، بنابراين سياست آقاي احمدينژاد سياستي مردممحور بود. مفهوم اظهارات آقاي آشنا اين است. اما به نظر ميرسد كمي منطقي نباشد. همين كه جريان حاكم در دولت يازدهم پذيرفته است كه شخص آقاي احمدينژاد دولتش را بر پايه مطالبات و توقعات تودههاي مردم اداره ميكرد، براي ما كافي است و ما بيشتر از اين نميخواهيم. دولتها بايد در خدمت مردم و مطالباتشان باشند. هيچ دولتي نميتواند چيزي را ديكته كرده و سياستي را در پيش بگيرد كه با مطالبات مردم فاصله داشته باشد. دولت يازدهم معتقد است دولت آقاي احمدينژاد از خزانه كه ثروت ملي است، برداشت كرده تا به اهداف سياسي خود برسد... من فعلا كاري به اين ادعاهايي كه دهها دليل براي ابطالشان موجود است ندارم. آقاي احمدينژاد به همين خاطر اعلام كرد بياييد مناظره كنيد، ولي چرا حاضر نشدند مناظره كنند؟! چرا تريبونها را يكطرفه كردند؟! بالاخره وقتي يكطرفه به قاضي ميروند، راضي نيز باز ميگردند. اينها ادعاست. ولي ميخواهم بگويم كه در حرف آقاي آشنا يك واقعيت وجود دارد و اين واقعيت براي اثبات پيروز بودن دولت آقاي احمدينژاد كافي است. آن هم اين است كه دولت آقاي احمدينژاد خودش را با مطالبات مردم تنظيم ميكرد، نه با مطالبات گروههاي خاص، نه با مطالبات اتاق بازرگاني، نه با مطالبات يك عده محدود و خاص به عنوان فعالان اقتصادي! آقاي احمدينژاد خود را با تودههاي مردم تنظيم ميكرد. تمام مشكلاتي كه براي آقاي احمدينژاد ايجاد شد اين بود كه اقليت محدود، اما پرقدرت و صاحب ثروت ميخواستند مطالبات خودشان را هميشه بر دولتها تحميل كنند. آقاي احمدينژاد زير بار مطالبات اين گروه اقليت نرفت اما زير بار مطالبات مردم رفت و براي همين هم هميشه مورد هجمه بود. اين اقليت محدود اما پرقدرت در فضاي رسانه حاكميت داشته و دارند و صدايشان در جامعه بلند است و ميتوانستند و ميتوانند عدهاي را به اسم كارشناسان اقتصادي به خط كنند و عليه دولت آقاي احمدينژاد فضاسازي كنند. بحثي كه در ايام انتخابات رياستجمهوري در خردادماه مطرح بود اينكه اگر آقاي مشايي صلاحيتاش از سوي نهادهاي مسئول احراز نشود، آقاي احمدينژاد سكوت خود را خواهد شكست و مسائلي را خواهد گفت كه نبايد بگويد. چرا ايشان سكوت خود را نشكست؟ عدهاي براي آقاي احمدينژاد همواره سناريو نويسي كردند. آن موقع گفتند اگر آقاي مهندس مشايي تاييد صلاحيت نشود، آقاي احمدينژاد قيامت كرده و انتخابات را برگزار نميكند! كما اينكه همان افراد الان ميگويند كه آقاي احمدينژاد دارد براي انتخابات جلسه برگزار ميكند! يعني همواره سعي كردند تصويري كه خودشان دوست دارند را از آقاي احمدينژاد به جامعه القا كنند. كما اينكه دو سال گفتند آقاي مشايي منحرف است و جريان انحرافي با جريان فتنه و خارج از كشور مرتبط است اما امروز كليد واژه جريان انحرافي دود شده و به هوا رفته است! آنان تلاش داشتند تصويرسازي كنند ولي واقعيت جامعه اين نبود. اين غوغاسالاريها مانند حبابي بود كه تركيد.از سال 90 ارادهاي شكل گرفته بود كه هيچ فرد همگرا و همسو با آقاي احمدينژاد در انتخابات 92 حضور نداشته باشد. نظر بنده به عنوان كسي كه در ستاد آقاي مشايي حضور داشتم اين است كه كانديداتوري آقاي مشايي بيشتر از آنكه جنبه انتخاباتي و سياسي داشته باشد، براي اتمام حجت بود. اتمام حجت با چه كساني؟ اتمام حجت با كساني كه فكر ميكردند اگر آقاي احمدينژاد را حذف كنند، خودشان بر اسب رياستجمهوري سوار ميشوند. بعد از 9 دي 1388 جرياني در بين اصولگرايان شكل گرفت كه تلقي شان اين بود كه پس از اتفاقات 9 دي 1388، جريان اصلاحطلب و حاميان آقاي هاشمي از عرصه سياسي ايران براي هميشه حذف شدهاند و تنها مانع آنان براي رسيدن به پاستور، شخص آقاي احمدينژاد و جريان حامي ايشان است به همين دليل اين جريان بعد از 9 دي 1388 تصميم گرفتند آقاي احمدينژاد را حذف كنند. آقاي مهندس مشايي و آقاي احمدينژاد در اين انتخابات بيشتر در پي آن بودند كه به اصولگرايان اين پيام را تفهيم كنند كه شما دو سال است خطا كردهايد و به دليل همين خطا، نه تنها پايتان هرگز به پاستور نميرسد بلكه با حذف آقاي احمدينژاد، همان جرياني به پاستور خواهد رفت كه شما فكر ميكرديد حذف شدهاند. با اتفاقاتي كه در عرصه انتخابات افتاد، اصولگرايان به كانديداي اصلي خود يعني آقاي قاليباف نيز ظلم كردند. با توجه به اينكه گفته ميشود مردم به خاطر عملكرد دولت آقاي احمدينژاد به اصولگرايان راي ندادند، آيا همچنان فكر ميكنيد اگر آقاي مشايي تاييد صلاحيت ميشد، راي ميآورد؟ من زمان انتخابات رئيس مركز مطالعات راهبردي وزارت كشور بودم و با يك تيم كارشناسي متبحر، روزانه فضاي اجتماعي و سياسي كشوررا رصد و پايش ميكرديم. جمعبندي اين تيم كارشناسي اين بود كه اگر آقاي مشايي احراز صلاحيت شود و در انتخابات رياستجمهوري 92 حضور پيدا كند، كف آراي ايشان كه در نظرسنجيهاي استاني و منطقهاي داشتيم، حدود 30 ميليون راي بود. يعني در يك مشاركت تقريبا 40 ميليوني، آقاي مهندس مشايي ميتوانستند حداقل 30 ميليون راي بياورد كه متاسفانه اجازه كانديداتوري به ايشان ندادند. منبع: تهران امروز