آیا القاعده در حال تجزیه است؟/ داعش و النصره نمونههایی از زاد و ولد سلفیها!
گروهکهای تروریستی، بی دردسر، از برند القاعده برای معرفی خویش استفاده میکنند. بعد از این معرفی، رسانهها از این گروهکها به عنوان «شاخه القاعده» و یا «القاعده» نام میبرند. اما چنین انتساباتی، درباره رابطه این گروهکها و کادر رهبری القاعده اغراق میکنند. در گزارشهای ضد تروریسم به کرات با واژه «بازوهای القاعده» روبرو میشویم. واژه ای که معنای درست و دقیقی ندارد.
سرویس بین الملل «فردا»: درگیری درونی میان نیروهای تروریستی در مناطق مختلف جهان اسلام، ماه گذشته با اعلام جدایی گروه داعش از القاعده، رنگ و بوی تازه ای به خود گرفت. چارلز برگر-مشاور امنیت اطلاعات شورای روابط خارجه آمریکا- در مقاله منتشر شده در نشنال اینترست، به بررسی این موضوع پرداخته است. به اعتقاد او، گروهکهای تروریستی مختلفی در جهان برای به دست آوردن منابع مالی و تسلیحاتی، خود را به عنوان شاخه القاعده معرفی میکند. این در حالی است که اهداف سیاسی بسیاری از این گروهکها متفاوت از اهداف القاعده است. در ادامه متن کامل این مقاله از نظرتان می گذرد.
******************
اوایل ماه جاری میلادی، القاعده رسماً اعلام کرد که این گروه دیگر، شاخه داعش (دولت اسلامی شام و عراق) را به رسمیت نمیشناسد. در واقع، داعش اکنون در حال جنگ با جبهه النصره-دیگر شاخه وابسته به القاعده در سوریه- است. این اعلام به معنای این است که القاعده در حال تجزیه است. تصویر القاعده به عنوان شبکه ای جهانی که پیوسته بر شاخ و برگ خود میافزاید، در حال فروریختن است. القاعده را دیگر نمیتوان گروهی سازمان یافته و بسیج شده حول یک ایدئولوژی قلمداد کرد. بلکه باید گفت القاعده اکنون مجموعه ای است پراکنده از گروهکهای تروریستی که از نظر سازمانی مستقل از هم عمل میکنند. بنابراین آن دسته از استراتژیست های غربی که تصور میکنند برای نابودی القاعده، باید ایدئولوژی این گروه را مضمحل کرد، راه حل اشتباهی پیش مینهند. حتی اگر بتوان القاعده را از نظر نظامی شکست داد، این گروهکها تحت عناوین دیگری به فعالیت خود ادامه خواهند داد.
در استراتژی ملی مبارزه با تروریسم ( NSC ) که در سال 2011 منتشر شد، دولت اوباما از برنامه دولت بوش مبنی بر جنگ همه جانبه و جهانی علیه تروریسم دست برداشت. در این برنامه از تروریسم به عنوان تاکتیک نام برده میشود و نه به عنوان دشمن. اکنون منظور از دشمن، شبکه مرکزی گروه اصلی القاعده (گروهی که توسط اسامه بن لادن تاسیس شد و در حال حاضر در پاکستان مشغول فعالیت است) شاخههایش (گروه های مرتبط با القاعده) و سمپات هاست. سمپات های القاعده افرادی هستند که به صورت جداگانه و فردی و بدون حضور سازمانی در گروه، بر اساس ایدئولوژی القاعده دست به عملیات تروریستی میزنند. در این تصویر، نخ تسبیحی که کادر رهبری، گروهکهای وابسته و سمپات ها را به هم متصل میکند، ایدئولوژی این گروه است. بنابراین تنها راه از بین بردن این ساختار، از بین بردن این حلقه اتصال است. شاید آمریکا بتواند روزی این ساختار را از بین ببرد و افراد وابسته به این گروه را کشته و یا زندانی کند، اما به احتمال بسیار زیاد، نمیتواند به پیروزی نهاییای که در این تصویر ترسیم شده-یعنی از بین بردن ایدئولوژی القاعده- دست پیدا کند.
گروهک های تروریستی: هدف سیاسی، ایدئولوژی مبارزاتی
گروه های تروریستی، سازمانهایی شبه نظامی هستند که به عنوان بازیگرانی معقول رفتار میکنند. استراتژی آنها با توجه به هدف سیاسیشان مشخص میشود. اهداف سازمان، به مثابه عللی هستند که رفتار گروه را تعیین میکنند. ساختار و ایدئولوژی گرچه عناصری وابسته و مرتبط به هم هستند اما نمیتوان آنها را هم معنا دانست. برای مثال، ایدئولوژی القاعده و برخی گروه های فلسطینی شبیه هم است، اما به خاطر تفاوت اهداف سیاسی، ساختار آنها متفاوت از هم است. بسیاری از گروه های وابسته به القاعده هم گرچه در ایدئولوژی القاعده شریک هستند اما به خاطر تفاوت در اهداف سیاسی، ساختار دیگر گونه ای از القاعده دارند. هدف بسیاری از این گروهها منطقه ای و محلی است و این متفاوت از دیدگاه القاعده است که منحصراً تمرکز خود را بر غرب به عنوان یک کلِ جهانی و به هم پیوسته معطوف کرده است. اما وقتی همه این گروهها را با برچسب القاعده مشخص کردیم، نمیتوانیم تفاوت آنها را تشخیص دهیم و به همین دلیل راه کار واحدی برای همه این گروهها اتخاذ خواهیم کرد. نباید فراموش کرد که انتساب به القاعده میتواند برای این گروهها در زمینه جلب سرباز، منابع مالی و توجه رسانه ای، بسیار موثر باشد. این انگیزه، نقشی جدی در انتساب به القاعده بازی میکند.
به موازات گسترش نبرد در افغانستان و پاکستان، دستگاه تبلیغاتی القاعده، فعالیت خود را افزون کرده است. گروهکهای تروریستی، بی دردسر، از برند القاعده برای معرفی خویش استفاده میکنند. بعد از این معرفی، رسانهها از این گروهکها به عنوان «شاخه القاعده» و یا «القاعده» نام میبرند. اما چنین انتساباتی، درباره رابطه این گروهکها و کادر رهبری القاعده اغراق میکنند. در گزارشهای ضد تروریسم به کرات با واژه «بازوهای القاعده» روبرو میشویم. واژه ای که معنای درست و دقیقی ندارد.
همه گروههایی که خود را به عنوان القاعده معرفی میکنند، سطح یکسانی از ارتباط عملیاتی با کادر مرکزی القاعده ندارند. گروهک سلفی وعظ و جهاد ( GSPC ) در شمال آفریقا، تنها زمانی توجه گسترده واحد های ضد تروریستی آمریکا را به خود جلب کرد که در سال 2007 نام خود را به شاخه القاعده در مغرب تغییر داد. اما هدف اکثریت چنین گروههایی، حمله به آمریکا و اروپا نیست. به عنوان مثالی دیگر، گروه الشعب در سومالی را در نظر بگیرید. هدف این گروه ربطی به آرمان القاعده برای مبارزه با آمریکا در جهان ندارد. این گروه با نیروهای دولت فدرالی سودان و اتحادیه آفریقا برای به دست آوردن قدرت و زمین نبرد میکند. این را مقایسه کنید با فعالیتهای القاعده در یمن. جایی که هدف اصلی ضربه زدن به نیروهای آمریکایی است.
استراتژی آمریکا در قبال القاعده و این دسته گروه های تروریستی اشتباه است. نباید همه این گروهها را ذیل یک عنوان قرار داد و برای مبارزه با آنها از یک استراتژی بهره برد. بلکه باید به تناسب اهداف و تفاوت ساختاری و عملیاتی، برای هر کدام برنامه ای جداگانه طراحی کرد. استراتژی جدید نباید به ایدئولوژی به عنوان محل اشتراک همه نیروهای منتسب به القاعده بنگرد. مبارزه با این گروهها، نیازمند ترکیبی پیچیده و گسترده از عوامل مختلف است: جاسوسی، دیپلماسی، تحریمهای مالی، فشارهای قانونی و در شرایطی اقدام نظامی. تنها در صورت شناخت درست ماهیت این گروهها و سطح ارتباطشان با القاعده است که میتوان اقدام مقتضی و مناسب را در مورد آنها به کار برد.