كتاب يعني چه؟

کد خبر : 324850
سرویس فرهنگی « فردا »:

چلمله، قارپ، پردوش، رونجو، برجاس، تفاح، ترفبا، نوغان. اين كلمات چه معنايي دارد؟ اينها در زمان‌هاي قديم - كم و بيش- كاربرد داشته‌اند و مردم در حين گفت‌وگو، از آنها استفاده مي‌كردند. اما به مرور زمان كاربرد خود را از دست داده‌اند و اكنون كمتر كسي معنا يا حتي تلفظ اين كلمات يا كلماتي از اين دست را مي‌داند. البته لازم هم نيست كاربران عادي زبان از معنا يا لفظ اينها باخبر باشد زيرا اين كلمات تاريخ مصرف خود را از دست داده‌اند. همين كه پژوهشگران درباره اين كلمات تحقيق و تفحص كنند تا اين كلمات در بايگاني زبان فارسي باقي بمانند كافي است. از ياد نبريم كه واژه‌ها همچون ساير پديدارها بنا به نياز مردم به وجود مي‌آيند يا آنكه به واژه‌نامه‌ها تبعيد مي‌شوند و ديگر مورد استفاده قرار نمي‌گيرند. همه اينها قبول! و البته هيچ جاي نگراني در ميان نيست؛ مردم هر دوره يا مردم هر جامعه‌اي بنا به مقتضيات زندگي خود، واژه‌ها را به عمد يا به سهو پالايش مي‌كنند، ممكن است كلمه‌اي كه ما ايراني‌ها استفاده مي‌كنيم، مورد قبول فارسي زبان‌هاي تاجيكستان قرار نگيرد و البته عكس اين مطلب نيز صادق است، براي مثال تاجيك‌ها به پارچه مخمل «دوخوابه» مي‌گويند در حالي كه در سرزمين ما اين تركيب به معناي خانه يا آپارتماني با دو اتاق خواب است! همه اين رويكردها، جلوه‌اي طبيعي دارند: مردم اين سرزمين نسبت به مردم سرزميني ديگر نيازهاي مجزايي دارند و با وجود اشتراك در زبان، از كلمات به شكلي ديگر يا به معناي ديگر بهره مي‌برند، اما از اين واقعيت‌ كه بگذريم، مي‌رسيم به واژه‌هايي كه بهره‌گيري از آنها در هميشه تاريخ، لازم است اما ظاهرا بنا به دلايلي ديگر به فراموشي سپرده مي‌شوند. براي مثال بيم آن مي‌رود كه با شرايط فعلي جامعه كتاب‌گريز ما -كه مطالعه مفيد و روزانه چنين جامعه‌اي روزبه‌روز كمتر و كمتر مي‌شود- كلمه «كتاب» هم به كلمات فراموش شده بپيوندد و تاريخ مصرف خود را از دست بدهد! البته جاي هيچ‌گونه تعجبي در ميان نيست، اگر آحاد جامعه‌اي به پديدار خاصي نيازمند نباشند يا مورد كاربرد آنان قرار نگيرد يا آنكه با آن پديدار آشنايي نداشته باشند، مسلم است كه واژه‌اي براي نامگذاري آن برنمي‌گزينند يا آن نام را از ياد مي‌برند، براي مثال در بخشي از قاره آفريقا -كه هيچ وقت باران نمي‌بارد- واژه‌اي معادل «باران» در زبان‌شان وجود ندارد! آخر شما بگو وقتي براي ماكاروني و كيك و دستمال كاغذي تبليغ مي‌شود اما براي كتاب، تبليغ - و البته نه تبليغ تجاري بلكه تبليغ فرهنگي- نمي‌شود، چگونه مي‌توان انتظار داشت اهميت كتاب حفظ شود؟ وقتي شعر و ادبيات - اركان اصلي و اساسي نگارش- از يادها رفته است، چگونه مي‌توان كتاب را گرامي داشت؟ وقتي نويسنده و شاعر، مجبور است براي امرار معاش مسافركشي يا دستفروشي يا كارهايي چنين انجام دهد، چگونه مي‌توان از كتاب صحبت كرد؟ به راستي اگر بخواهيم در حفظ ظاهر بكوشيم و صرفا به ارائه گزارش يا بيلان كار توجه كنيم، البته كه ارائه ارقام خيلي مهم است. اما وقتي هيچ كدام از مراكز فرهنگي، از شعر پيشرو سرزمين ما حمايت نمي‌كنند و اگر هم ظاهرا قصد حمايت دارند، كساني را مسئول اين كار مي‌كنند كه آن كسان فرق شعر نو را با نثر نمي‌دانند و شعرهاي نو آنها! نثر كامل است! چه انتظاري مي‌توان داشت؟

منبع: تهران امروز
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: