آیا کسی دلش برای علم می سوزد؟

کد خبر : 322583
سرویس فرهنگی « فردا »:

بیشتر یک درد دل ساده و کم اهمیت است. همین.

بنده که تقریبا از دنیای اطراف خودم غافلم و بیشتر مشغول درس و بحث. اما می شنوم که گاه و بیگاه صحبت از پیشرفت و علم و دانش می شود. گاهی هم از سانسور و قانون حرف زده می شود. گاهی از کتاب و کتابخانه و جایزه و غیره. با این امور گهگاهی ارتباط دارم. اگر کتابی می خواهم سری به کتابخانه های مختلف می زنم. یا در تهران سراغ کتابخانه دانشکده ادبیات می روم. در کتابخانه تاریخ قم هم بالای 133 هزار کتاب هست که از آن استفاده می کنم. حالا چند سالی هم هست که سعی می کنم کتابهای دیجتیالی را در کنار خودم داشته باشم تا کمتر نیاز به کتاب چاپی پیدا کنم. به شاگردان هم توصیه می کنم این کار را بکنند و دست کم در هر ترم یک کلاس را به اجبار وا می دارم همراه خود لپ تاپ بیاورند و متن ها را از آنجا دنبال کنند. این اواخر برای گردآوری کتابهای دیجیتالی به سراغ سایت های مختلف داخلی و خارجی می روم و چون خیلی مهارت ندارم از دوستان عزیز کمک می گیرم. در باره برخی از نسخ خطی هم تلاش می کنم تا از سایت های داخل و بیرون نسخه هایی را که بکارم می آید بدست آورم. در این باره با دوست دانشمندم جناب دکتر وثوقی که هم اتاق هستم صحبت ها داریم و تجربه ها را منتقل کرده و متنی می یابیم رد و بدل می کنیم. این روزها که به کمک یک دوست عزیز بیش از دویست نسخه از کتابخانه ملی فرانسه گرفتم، حقیقت ناراحت شدم. بیشتر از این بابت که صدها و دهها سال پیش بهترین نسخه های ما به خارج رفته است. بهترین که عرض می کنم شوخی نمی کنم واقعا بهترین. از فارسی و عربی و ترکی. اما به هر حال خدا را شکر می کنم آنها شرایطی را فراهم آورده اند که دسترسی به آن نسخ اکنون فراهم است و با همین اینترنت کم سرعت که قرار بود پر سرعت شود و هنوز نشده در یکی دو روز این نسخه ها دانلود شد و اکنون می توانم تعدادی را به دانشجویانم بدهم. از دانشجویان خواستم تا برخی از نسخه های مورد نیاز برای درس فرهنگ و تمدن و همین طور ملل و نحل را از سایت مجلس بگیرند. متاسفانه آن قدر نسخه ها کم رنگ و بی خاصیت شده که امکان استفاده از آنها وجود ندارد. گفتم نسخه مورد نیاز را از کتابخانه ملی بگیرند. معلوم شد از آنجا باید صفحات را تک تک دانلود کنند. تازه می گویند سه چهار هزار نسخه بیشتر نیست. هزاران نسخه ملی هم که یا هنوز فهرست نشده یا اگر شده فهرستش منتشر نشده است. معلوم نیست بقیه نسخه ها چطور باید به دست مردم برسد و دانشجویان و استادان از کجا بدانند که چه نسخی در آنجا هست که می شود در تحقیقات استفاده کرد. چند هزار نسخه فهرست نشده مانده که کسی توضیح نمی دهد چرا و به چه دلیل. وضعیت بدتر در کتابخانه ... است که هزاران نسخه نفیس آنجا هست و برای گرفتن هر یک باید هفت خوان رستم را طی کرد و از عواقبش جرات ندارم اسمش را بیاورم. گفتند و العهدة علی الراوی که در مشهد هم برخی از نسخ بی ارزش را روی سایت گذاشته اند. آنجا که داستان نفایس دارد و افتضاحی که هیچ گاه حل نشد. چه می شد اگر فقط اندکی از سایت گالیکا یا کمبریج یا کتابخانه برلن یا همین عربهای سعودی تقلید می کردند؟‌ آیا این تقلید بد است؟ خدا وکیلی این تقلید بد است؟ آخر محدویت درست کردن برای علم تا کی؟‌ یک نفر نیست بگوید در این شرایط در همین حوزه محدود کار ما که نسخه است و کتاب تاریخ این قدر محدویت برای چیست؟ اگر این وضعیت را می دانستید متوجه می شدید که در مقایسه با آنچه قبلا بوده، عقب تر رفته ایم. در این مملکت چه علمی تولید می شود که جایزه کتاب سال بگذارند؟ بین چه کتابهایی گزینش صورت می گیرد؟‌ بین چند ترجمه؟‌ بین چند اثر که اصلا در مقیاس جهانی معنا و مفهوم ندارد؟ کدام رقابت علمی هست؟ آن هم مراسم آنچنانی که هیچ نشانی از پیشرفت ندارد و به صورت تکراری اجرا می شود؟‌ حالا این که سهل است، در باره مسائل دم پا افتاده یک مرکز علمی مثل دانشگاه تهران هم بی توجهی الی ماشاءالله. شاید ارزش گفتن نداشته باشد که در همین دانشکده. امروز صبح یک چایی خواستیم. مستخدم سربزیر آمد و گفت:‌ یک ماه است چایی و قند به ما نداده اند. بعد هم رفت و از رستوران طبقه زیرین آورد. سه استاد در یک اتاق. اینها چطور با دانشجویانشان همزمان صحبت کنند؟ شش ماه است در همین دانشکده خواهش و تمنا که در بخش ما برای کلاسها اینترنت وایر لس باشد. بارها و بارها درخواست کردیم اما دریغ که گوش شنوایی باشد. امروز که پرسیدم گفتند فلان آقا ... به هر حال اجرا نشده است. البته وقتی مسوول اداری این را بگوید دیگر دنبال کردن ماجرا چه فایده دارد؟‌ حالا حساب کنید، دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات، تنها دانشکده ای که بناست حرفهای خودمان را بزند و مثلا تولید علم کند، یک وایرلس نیست که دانشجو یا استاد بتواند با لپ تاپ سر کلاس وصل شود. وقتی سرکلاس می روی، امکان ندارد چیزی را از اینترنت بگیرید. خوب در اتاق اینترنت سیمی هست، اما این ربطی به کلاس ندارد. این وضع نسخ خطی، این وضع کتاب، این وضع امکانات، آن هم ترس بی اندازه که مبادا یک اثر مشکلی در جامعه ایجاد کند، آن هم درست در وقتی که میلیونها نفر در همین کشور فیس بوک دارند و ماهواره. وقتی که صدها هزار کتاب به زبان های مختلف از داخل هر خانه ای قابل دانلود و استفاده است. در این شرایط نشستن و مدام از پیشرفت گفتن. آن وقت به قول آقای دکتر وثوقی در اواسط قرن هیجدهم، این فرنگی ها به چین رفته اند و نسخه های فارسی آنجا را دیده اند و مقاله در باره اش نوشته اند و برده اند و فهرست کرده اند و حالا هر کجا را دست می زنی، نشانی از آنها در پشت جلد کتاب یا در کتابی دیگر می یابی. کاش حد خود را می دانستیم. کاش می فهمیدیم چه قدر عقب مانده ایم. کاش می فهمیدیم چطور باید یک گام به جلو برداریم و صدها کاش دیگر که هرچه جلو می رویم امیدمان ناامید تر می شود، اما باید بکوشیم تا همین ته مانده امید را حفظ کنیم. [شقشقة هدرت ثم قرت]

منبع: خبر آنلاین

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: