ممنوعالکاری بهخاطر شباهت با احمدینژاد!
«اگر روزی خود آقای احمدینژاد اجازه بدهد حتما قبول میکنم که نقشش را بازی کنم! در غیر این صورت نه»
کد خبر :
319729
سرویس فرهنگی «فردا» : «اگر روزی خود آقای احمدینژاد اجازه بدهد حتما قبول میکنم که نقشش را بازی کنم! در غیر این صورت نه» این جمله بخشی از گفتههای محمود بصیری - بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون - است که در گفتوگو با خبرنگار عنوان میشود. هیچکس سراغم را نگرفت جز ... وقتی سراغ از بازیگر ممنوعالتصویر هشت سالهای را میگیریم و از او میپرسیم که آیا واقعا درست است که به خاطر شباهتش با محمود احمدینژاد - رییسجمهور سابق کشور - هشت سال از تلویزیون دور مانده است؟ میگوید: هشت سال پیش زمانی که انتخابات مربوط به ریاست محمود احمدینژاد به پایان رسید، مدام از سوی وکلا تماسهایی با من گرفته میشد و میگفتند که آیا خودت خبر داری که ممنوعالتصویر شدهای؟ که من آن زمان فقط به این حرفها میخندیم و اصلا باورم نمیشد که ظاهرا همین شایعات کمکم به واقعیت پیوست؛ دریغ ار اینکه هیچکس جز داوود رشیدی، محمود استاد محمد و مرضیه برومند سراغم را نگرفت. بازیگر سریالهای «آرایشگاه زیبا»، «هزاردستان»، «هتل»، «گل پامچال» که در محل خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) حاضر شده بود، دربارهی غیبت هشت سالهاش در عرصهی هنر و همچنین
فعالیتهای هنریاش، به پرسشهای ایسنا پاسخ داد. وزیر ارشاد و رییس سازمان صداوسیما میتوانند راحت بخوابند محمود بصیری خطاب به وزیر ارشاد و رییس سازمان صداوسیما میگوید: امیدوارم وقتی وزیر ارشاد و رییس تلویزیون مسئولیتشان را به افراد دیگری واگذار میکنند و به خانههایشان میروند، بتوانند راحت بخوابند. او در عین حال تاکید میکند که بابت اتفاقی که برایش افتاده و هشت سال ممنوعالکار بوده، از کسی شاکی نیست و هیچکس را مقصر نمیداند و حتی میگوید: دست آن کسی که این کار را کرده درد نکند! این بازیگر پیشکسوت که بیشتر ایفاگر نقشهای طنز است، دربارهی عدم حضورش طی این هشت سال در تلویزیون توضیح میدهد: وقتی برای بازی در سریال «کتابفروشی هدهد» قرارداد بستم و هنوز بازیام را شروع نکرده بودم، مدام با من تماس میگرفتند و میگفتند خبر داری که ممنوعالکار شدی؟! من در آن زمان باورم نمیشد. گذشته از این حرفها به دلیل اینکه برای «کتابفروشی هدهد» قرارداد بسته بودیم در آن سریال بازی کردم و جا دارد بگویم این مجموعه در زمان خودش خوب پخش نشد. بعد از آن هم بازی در سریال «خانه اجارهای» به کارگردانی رامین ناصرنصیر به من پیشنهاد
شد و حتی چندین قسمت هم بازی کردم ولی وقتی برای تلویزیون فرستادند و گریم مرا دیدند، آن قسمتها را پخش نکردند و بعد از رفتن آقای احمدینژاد همان قسمتها را پخش کردند و جالب بود که ابتدا قرار بود چند قسمت در این سریال بازی کنم اما تنها یک قسمت به من دادند که آن را هم حذف کردند. هشت سال پیش زمانی که انتخابات مربوط به ریاست محمود احمدینژاد به پایان رسید، مدام از سوی وکلا تماسهایی با من گرفته میشد و میگفتند که آیا خودت خبر داری که ممنوعالکار شدهای؟ که من آن زمان فقط به این حرفها میخندیم و اصلا باورم نمیشد؛ چرا که معتقد بودم برخی از افراد یکسری شایعات را خودشان به راه میاندازند و خودشان هم همان شایعات را به واقعیتها میپیوندند. بصیری به گفتههایش اضافه میکند: من اصلا از این قضیه ناراحت نیستم و الان هم نمیدانم چه بگویم؛ چرا که تصورم این است که حرف دیروز دیگر گفتنی نیست، باید راجع به فردا گفت. دلم سوخت برای ... وی همچنین در پاسخ به اینکه در دولت فعلی چقدر امیدوار هستید که کارهای زیادی به شما پیشنهاد شود؟ میگوید: اتفاقا در حال حاضر کارهای خیلی زیادی به من پیشنهاد شده که سناریوی آنها در خانهام است
اما احساس میکنم به درد من نمیخوردند که آنها را قبول کنم. جا دارد بگویم به خاطر ممنوعالکار بودنم طی این هشت سال حتی یک بار هم پیگیری نکردم در حالی که بعضیها به من میگفتند میتوانی شکایت کنی ولی من این کار را نکردم به دلیل اینکه من از هیچکس شاکی نیستم، هر کس که این کار را انجام داده دستش درد نکند ولی طی این هشت سال برای دو تا از کارهایم واقعا دلم سوخت که یکی از آنها پیشنهاد آقای کیانوش عیاری بود که با من حتی قرار هم گذاشت اما بعد رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد! فکر میکنم اگر اشتباه نکنم فیلم «خانه پدری» بود که قرار بود در آن ایفای نقش کنم. وزیر ارشاد یا وزیر انشاء؟ بصیری بیان میکند: حتی طی این چند سال که ممنوعالکار بودم، تیزر کارهایم را هم از فیلم و سریالها درآوردند که من آن زمان هم گفتم که اشکالی ندارد، چه بگویم؟! زمانی که رییس سازمان صداوسیما و یا وزیر ارشاد نگویند محمود بصیری کجاست، آیا واقعا وزیر ارشاد، وزیر ارشاد است؟ به نظر من وزیر انشاء هم نیست. معاون مالی صداوسیما جواب نامهام را نداد او ادامه میدهد: جا دارد در همینجا توضیح بدهم و گلهای از مدیران تلویزیون کنم. زمانی که سریال «هزار
دستان» را با مرحوم علی حاتمی کار میکردیم من با پول خودم 24 ماشین ارتشی را به خاطر علی حاتمی و سریال «هزاردستان» پیدا کردم و تعمیر کردم ولی الان دیگر اثری از آنها نیست، در حالی که اگر همان موتورها الان وجود داشت هر کدام 100 میلیون تومان قیمتش بود. من حدود چهار - پنج سال پیش خطاب به آقای تقدسنژاد (معاون مالی و اداری سازمان صداوسیما) نامهای نوشتم و در آن نامه قید کردم که 24 ماشین ارتشی را که خودم آنها را تعمیر کردم و از جیبم پول گذاشتم، نیست. پولم را که خوردند هیچ، فدای سر علی حاتمی اما حرف من این بود که این 24 ماشینی که من آوردم الان دیگر نیست. متاسفانه به نامهای که من در این خصوص نوشتم هم اصلا جوابی داده نشد. پیشنهاد بازی در «شاهگوش» در نقش احمدینژاد محمود بصیری که به گفتهی خودش ایفای نقش احمدینژاد در سریال «شاهگوش» داود میرباقری به او پیشنهاد شده بود، در بخشی دیگر دربارهی نپذیرفتن این نقش در سریال «شاهگوش» توضیحاتی را ارائه میدهد و میگوید: اوایل قرار بود نقش صاحب پژوی 504 که در سریال «شاهگوش» به او مشکوک میشوند را من بازی کنم. این کاراکتر که شبیه آقای احمدینژاد بود، ابتدا رُلش به من پیشنهاد
شد اما قبول نکردم. در دور دوم انتخابات احمدینژاد هم مرا به جایی دعوت کردند و گفتند که میخواهیم یک قرارداد با شما ببندیم. در همان موقع به من اعلام شد که در یکی از فیلمها قرار است در مقابل محمدرضا شریفینیا نقش دستیار کارگردان را بازی کنم، در همان حین که با عوامل صحبت میکردیم یکی از افراد آنجا به من گفت آقای بصیری کاپشن آقای احمدینژاد را دیدهاید؟ من در جواب گفتم: بله چطور؟ او به من گفت باید برویم و یکی از این همین کاپشنها برایتان بخریم! که من همان لحظه از جایم بلند شدم و گفتم که خیلی ممنون من حتی چای شما را نمیخواهم و آنجا را ترک کردم؛ به دلیل اینکه من نمیتوانم کسی را مسخره کنم تا چهار نفر بخندند در حالی که ایفای این نقش برای من پول خیلی زیادی داشت، اما کاری بود که مربوط به مسائل انتخاباتی میشد. وی میافزاید: بر این اساس به غیر از «شاهگوش» چندین کار دیگر هم به من پیشنهاد شد و از من خواسته شد که نقش احمدینژاد را بازی کنم. حتی یکی از کارهایی که به من پیشنهاد شد تله تئاتری با عنوان «من کپی نیستم» بود که سناریوی آن در حال حاضر هم در منزلم است. خود احمدینژاد اجازه بدهد نقشش را بازی میکنم بصیری
خاطرنشان میکند: اگر روزی خود آقای احمدینژاد حضورا بیاید و به من اجازه دهد که نقشش را بازی کنم، با رضایت خودش حتما قبول میکنم که این کار را بکنم در غیر این صورت نه. این جمله را به آقای میرباقری هم گفتهام. پول برای من ارزشی ندارد بلکه اصل کار برایم مهم است. بعضی روزنامهها به درد شیشه پاک کردن هم نمیخورند بازیگر مجموعه «زیزیگولو» سپس با بیان اینکه هنوز پیشکسوت نشده و در مرحله شاگردی است، با گلهمندی از برخی از روزنامهها خاطرنشان میکند: در حال حاضر روزنامههایی در حال کار هستند که به نظر من حتی به درد شیشه پاک کردن هم نمیخورند؛ چرا که گاهی کارهایی انجام میدهند که اصلا صحت ندارند، در مقابل من افرادی را سراغ دارم که حتی روزنامههای 60 سال پیش را هم پیش خود نگه داشتند و از آنها خاطرههای خوب دارند. به اعتقاد من یک روزنامه خوب باید حرفی برای گفتن داشته باشد تا همیشه در خاطرهها بماند؛ ضمن اینکه ما خبرنگار خوب داشتیم و داریم. بصیری ادامه میدهد: به عنوان مثال در گذشته یکی از روزنامهها با من مصاحبهای انجام داد و از من پرسید محمود استاد محمد چطور شخصیتی بود؟ که من در جواب گفتم ما محمود زیاد
داریم، هر محمودی که محمود استاد محمد نمیشود اما آنها جمله مرا عوض کردند و آوردند بصیری میگوید هر محمودی که محمود بصیری نمیشود! این بازیگر پیشکسوت تئاتر در بخشی دیگر از گفتوگویش با اشاره به بازیگری در تئاتر و اهمیت به این حوزه میگوید: به نظر من جوانان در ابتدا باید تئاترهای مختلف را ببینند تا خوب و بد را از هم تشخیص بدهند و بفهمند بازیگری چیست. گاهی اتفاق میافتد یک بازیگر در تئاتر کاملا حرفهای است اما در تصویر سینما و تلویزیون خوب درنمیآید و همان چهره روی صحنه تئاتر 20 است. این هنرمند در ادامه با اشاره به نقشی که در سریال «کتابفروشی هدهد» به کارگردانی مرضیه برومند داشت، یادآور میشود: بنده «کتابخانه هدهد» را فقط به جهت اینکه یک کار فرهنگی بود با جان و دل انجام دادم. جا دارد بگویم خانم برومند برای من خیلی زحمت کشیده است. همچنین افراد دیگری همچون زندهیاد محمود استادمحمد و داوود رشیدی عزیز که امیدوارم همیشه سلامت باشد، زحمات خیلی زیادی برای من کشیدهاند و در واقع آنها بودند که باعث شدند من اکنون به اینجا رسیدم. مادرم میگفت اول جواب خانم برومند را بده! او در بخشی دیگر درباره همکاریهایی بیشماری
که با مرضیه برومند داشت، توضیح میدهد: به یاد دارم زمانی که مادرم زنده بود همیشه به من میگفت وقتی با خانم برومند کار میکنی حتی اگر من مردم هم، خانم برومند صدایت کرد اول کار او را انجام بده و بعد بیا و من را ببر؛ چرا که خانم برومند از جمله کارگردانانی است که هیچ وقت کسی را الکی صدا نمیزند. وی به دلیل اینکه مرا کاملا میشناسد به من کاملا میدان میدهد و همیشه در کارهایش به من اجازه میداد تا از دیالوگهای بداهه استفاده کنم؛ ضمن اینکه هیچوقت پیش نیامده که خانم برومند به من بگوید فلان جمله را به کار نبر. او همیشه در کارهایش از من تشکر میکرد و به من انگیزه داده است. در «آبپریا»ی مرضیه برومند بازی کردم وی میافزاید: بعد از دوران هشت سالهای که بیکار بودم یک سکانس از سریال «آب پریا»ی مرضیه برومند را هم بازی کردم. ایشان دو سال پیش به من خبر دادند که سریالی به نام «آب پریا» را برای ساخت در دست دارد، همان سال از من خواست که یک سکانس از این کار را بازی کنم. طی این چند سالی که در عرصه هنر فعالیت داشتم حتی یک بار هم نگفتم اسم مرا در کجا بنویسند و در کجا ننویسند چرا که اصلا برایم مهم نیست و معتقدم من اگر خوب
بازی کنم بیننده دنبالم را میگیرد. بصیری با اشاره به بازیاش در سریال قدیمی «آرایشگاه زیبا» مرضیه برومند یادآور میشود: ابتدا در این سریال قرار بود 10 روز بازی داشته باشم ولی زمانی که خانم برومند اولین سکانس مرا در این سریال دید به من گفت که باید در کل کار حضور داشته باشی. من برای «آرایشگاه زیبا» خودم لهجه پیدا کردم و لازم است بگویم من زاده شهر کرمان شهرستان انار هستم نه قزوین اما تمام تکه کلامهایم مثل «هندوانه را با چی میبرن» و «چایی را دم کردی یا من خودم بیام دم کنم»، بداهه بود. سیمرغ هم بدهند دیگر خوشحال نمیشوم او همچنین بیان میکند: طی این هشت سالی که در تلویزیون حضور نداشتم چشمانم آب آورد و دو ماه پیش چشمانم را عمل کردم. من در کارم دوست ندارم حتی یک نفر هم از من دلخور شود به همین خاطر همیشه کار برایم مهم بوده نه پول. الان هم اگر مرا ببرند و به من جایزه سیمرغ بدهند خوشحال نمیشوم؛ چرا که وقتی میبینم این سیمرغها مال من نیست و این جماعت الکی هورا میکشند، من به خودم چه میتوانم بگویم؟ من اگر واقعا مرد باشم فلانی را دعوت میکنم و میگویم جایزه برای شماست نه برای من. بصیری در بخش دیگری از صحبتهایش
درباره فیلم سینمایی در حال ساخت «مدرسه موشها» به کارگردانی مرضیه برومند اظهار میکند: اخیرا خانم برومند مرا دعوت کرد تا به سر صحنه فیلم «مدرسه موشها»اش بروم. من وقتی در آنجا بودم واقعا از نحوه کار عوامل و چینش دکور کار کیف کردم. ماشین «هاپوکومار» را من ساختم او همچنین با بیان اینکه در اکثر کارهای تلویزیونی مرضیه برومند حضور داشته است، میگوید: در برنامه کودک «خونهی مادربزرگه» که باز هم به کارگردانی مرضیه برومند تهیه شده بود، ماشینی که شخصیت هاپوکومار سوار آن میشد را من ساخته بودم. بعد از آن برنامه خانم برومند بارها گفتند که این ماشین را یادگاری نگاه دارند اما این کار را نکردند و هیچ اهمیتی هم ندادند. این بازیگر پیشکسوت همچنین میگوید: مرضیه برومند به عنوان کارگردان حرفهای همیشه در کار به من میدان میدهد و در مقابل عیب و ایرادها را هم به زبان میآورد. ما مثل خانم برومند کم داریم. او در کارش با هیچکس رودربایستی ندارد و اگر کار را خراب کنیم حتی شده 30 بار هم صحنه را میگیرد و ادامه میدهد. بچه که بودم ادای همه را درمیآوردم بصیری سپس در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه چطور شد که وارد عرصهی بازیگری شدید؟
پاسخ میدهد: زمانی که بچه بودم از آدمهایی که در حال کار کردن بودند به راحتی نمیگذشتم و کارهایشان را همیشه با دقت نگاه میکردم و وقتی به خانه میآمدم، عین همان رفتارها را تکرار میکردم و ادایشان را درمیآوردم. مادر خدابیامرزم هم از سادات بود و خیلی از این کارها خوشش نمیآمد ولی وقتی میدید من این کارها را به قدری زیبا انجام میدهم همیشه میگفت «بچهی من تیآتر خوب در میآورد.» تیآتر در قدیم همان ادا درآوردن بود که الان اسمش شده تئاتر. زمانی هم که 13 - 14 ساله بودم همیشه در مراسمهایی مثل نیمه شعبان، لباسهایی را درست میکردیم، خودمان را گریم میکردیم و سناریو مینوشتیم و بازی میکردیم. من از زمان کودکی هم در تعزیه بازی کردم. به یاد دارم که در کودکی در مراسم تعذیه، نقش طفلان مسلم را بازی میکردم و وقتی بزرگتر شدم به من نقش خولی را دادند! جالب است زمانی که نقش طفلان مسلم را بازی میکردم مردم سر و صورتم را میبوسیدند و مرا تبرک میکردند و در مقابل وقتی بزرگتر شدم و نقش خولی را بازی کردم به زبان آذری به من میگفتند بر پدرت لعنت! تئاترهای الان دیگر تئاتر نیست بصیری در ادامه اشارهای هم به ورودش به عرصه
تئاتر میکند و میگوید: سال 71 بود که یک تئاتر با عنوان «پیروزی در شیکاگو» به کارگردانی داوود رشیدی انجام شد که در آن سالها یک تئاتر بینظیری بود و تمام سفرای ممالکت هر کدام به مدت 10 شب آمدند و تئاتر را تماشا کردند، حتی زندهیاد محمدعلی فردین هم دو شب در آن زمان پیش ما آمد تا به ما خستهنباشید بگوید، در حال حاضر هم من خیلی تئاتر میبینم که اصلا تئاتر نیستند بلکه فقط چیزی برای وقت پر کردن هستند. وی همچنین تأکید میکند: به نظر من سیاهی لشکر، یکی از بهترین دانشگاهها برای هنر است؛ چرا که در آنجا هنرپیشههای درجه یک و دو و منفی و مثبت دیده میشوند و ایرادهایی که از آنها گرفته میشود افراد حاضر در آنجا را متوجه میکند و در آنجا تازه میفهمند بازیگری چیست. من کسانی را میبینم که برای بازیگری کلاس هم میروند ولی چیزی از کار نمیدانند. او در ادامه در پاسخ به اینکه همدورهایهای شما در تئاتر و سینما چه کسانی بودند؟ خاطرنشان میکند: داریوش اسدزاده در سال 45 مسئول تئاتر نصر بود. در آن زمان وی قصد داشت یک تئاتر بسازد و قبل از اجرا از بازیگران خواست تا رُلهایشان را بخوانند و خودش به عنوان کارشناس کارشان را
ببیند که چه کسی به درد صحنه میخورد. در آن زمان همهی بازیگران بازی کردند، من هم بازی کردم. وقتی همه آنجا را ترک کردند داریوش اسدزاده مرا به دفترش دعوت کرد و از من پرسید میخواهی تئاتر بازی کنی؟ از همان موقع بود که من کار تئاتر را به صورت حرفهای آغاز کردم. همکاری با علی حاتمی از کجا شروع شد؟ این بازیگر پیشکسوت سپس با اشاره به کارهایی که با مرحوم علی حاتمی داشت، تصریح میکند: کار کردن با آقای علی حاتمی واقعا افتخار بود. از سریال «سلطان صاحبقران» بود که آقای داوود رشیدی مرا به ایشان معرفی کرد و از آن زمان بود که با وی آشنا شدم و در کارهایش حضور داشتم. در آن زمان هم، داوود رشیدی و هم محمود استادمحمد خیلی برای من زحمت کشیدند. به یاد دارم در آن زمان استاد محمد از من کوچکتر بود ولی 40 سال از لحاظ درسی از من جلوتر بود. وی زمانی که فوت کرد تمام روزنامهها نوشته بودند استاد محمود استادمحمد از دنیا رفت. در آن زمان من پیش خودم گفتم احتیاجی نبود اول اسمش استاد بیاورند؛ چرا که مرحوم استادمحمد، مادرزاد استاد بود. او انسانی بود که بیخودی صحبت نمیکرد، هیچوقت هم در کارهایش از پول حرفی به میان نمیآورد و فقط کار
برایش مهم بود. کار کردن با مرتضی احمدی کیف دارد بصیری در ادامه درباره بازیهایی که در کنار مرتضی احمدی - پیشکسوت بازیگری - داشت، توضیح میدهد: با آقای احمدی در سریالهای تلویزیونی منالجمله سریال «آرایشگاه زیبا» همبازی بودم ولی در تئاتر با ایشان کار نکردم؛ چرا که این بزرگان زمانی در تئاتر بودند که من حضور نداشتم. جا دارد بگویم کار کردن با مرتضی احمدی واقعا کیف دارد؛ چرا که او، هم خوش صداست، هم خوب حرف میزند و هم در کارش شیرین است. در کل شخصیت مرتضی احمدی خیلی شیرین و دوست داشتنی است. او در عین حال میگوید: سال 1347 بود که یک تلهتئاتر با عنوان «دماغ» به کارگردانی مسعود اسدالهی قرار بود ساخته شود که من به همراه ثریا قاسمی، بهمن زرینپور و چند بازیگر دیگر که الان اسم آنها را به یاد ندارم، بازی کردیم. وقتی محمود بصیری در گاراژ مکانیک بود! بصیری در بخشی دیگر از صحبتهایش دربارهی حرفه اصلیاش توضیح میدهد: همانطور که مطلع هستید حرفه و رشته اصلی من مکانیکی است و من قبل از اینکه به طور حرفهای وارد تئاتر، سینما و تلویزیون شوم، در گاراژ مکانیک بودم. شبکه دو برایم مقدس است این هنرمند همچنین در ادامه با تأکید
بر اینکه شبکه دو سیما یکی از بهترین شبکههای سیماست، بیان میکند: شبکه دو را دوست دارم؛ چرا که ورودم به تلویزیون با این شبکه بود و به همین خاطر این شبکه برایم خیلی مقدس است. سال 52 در «سلطان صاحبقران» مرحوم حاتمی بازی کردم، بعد از آن بود که محمود استادمحمد قصد داشت سریالی را با عنوان «گذر خلیل ده مرده» بسازد که علاوه بر من اکبر مشکین، جمشید مشایخی، خسرو شکیبایی، محمد مطیع، غلامحسین لطفی و آهو خرمند هم در آن ایفای نقش داشتند. مرحوم استادمحمد در آن زمان تنها 22 سالش بود ولی با همان سن کمش به جمشید مشایخی میگفت که مثلا در فلان بخش باید فلان حرف را بزنید. بنده علاوه بر «سلطان صاحبقران» در سریال «هزاردستان» مرحوم علی حاتمی و فیلم «مادر» هم بازی کردم و معتقدم که فیلمهای علی حاتمی را باید دید. ایشان یک «امیرکبیر» ساخت که ناصر ملکمطیعی نقش آن را ایفا کرد که به قدری زیبا پرداخته شده بود که همه خوششان آمده بود؛ این در حالی است که هر کارگردانی نمیتواند هر رُلی را موفق از آب دربیاورد. کار طنز، شوخی نیست بصیری در ادامه با بیان اینکه متأسفانه الان دیگر کاری که مردم را شاد کند کم است، میگوید: هر کسی طنزکار
نیست؛ چرا که اساسا طنز، کار شوخیای نیست. لازم میدانم در اینجا اشارهای هم به سیاهبازیهای مرحوم سعدی افشار کنم و بگویم که او در سیاهبازی یک انسان بینظیر بود. شخصا وقتی خبر فوت این بزرگان را میشنوم غصه میخورم. در آن زمان در شبکه خبر تلویزیون شنیدم که وقتی سعدی افشار فوت کرد، گفته شد سعدی افشار سیاهباز معروف دار فانی را وداع گفت و سیاهبازی تمام شد. من خیلی از این جمله ناراحت شدم. مگر میشود سیاهبازی تمام شود؟! هزاران نفر کار سعدی افشار را دیدهاند و کسانی هم هستند که مثل من عین او بازی میکنند و میتوانند این حرفه را ادامه دهند. و اما شباهت محمود بصیری به زنده یاد سعدیافشار او در عین حال از بازیهایی که در کنار زندهیاد سعدی افشار داشت، خاطرهای را تعریف میکند و میگوید: به یاد دارم در آن زمان که سعدی افشار زنده بود، یک کاری به من پیشنهاد شد که باید مقابل وی سیاهبازی میکردم که من در آن موقع به خودش گفتم به احترامش این کار را نمیکنم؛ در حالی که حتی صدایش را هم میتوانم مثل خودش دربیاورم. به قدری صدایم شبیه اوست که در سریال «زیزیگولو» که مثل او حرف زده بودم، جالب بود که در آن زمان دو نفر به
خاطر حضور من در زیزیگولو شرطبندی کرده بودند و گفته بودند که سعدی افشار در زیزی گولو بازی میکند. سال 73 این دو نفر 70هزار تومان شرط بندی کردند، در آن زمان مرحوم سعدی افشار وقتی دید که دوستش در حال باختن است و برای اینکه برد و باخت نشود به آنها اعلام کرد که در «زیزیگولو» بازی نکردهام ولی به جای محمود بصیری حرف زدهام! وی ادامه میدهد: من خودم شخصا سیاهبازی را میشناسم و اگر بشود یک بار میخواهم به یاد زندهیاد سعدی افشار سیاه بازی کنم تا یکسریها بیایند و ببینند. در حال حاضر در بعضی جاها میبینم که هنرسیاهبازی را خراب کردهاند و بعضیها به جای سیاهبازی کنسرت میدهند؛ در حالی که اگر سیاهبازی خوب انجام شود کار خیلی زیبایی است و عالی از آب درمیآید. احمدینژاد ماهی دو میلیون به بصیری میداد؟ بصیری در بخشی دیگر از صحبتهایش در پاسخ به پرسشی دیگر مبنی بر اینکه طی این چند سالی که در عرصهی هنر زحمت کشیدهاید، از تلویزیون راضی هستید؟ پاسخ میدهد: نه تلویزیون و نه وزارت ارشاد هیچکاری برای من نتوانست انجام بدهد، جز اینکه بیشتر به من لطمه زدند و هیچکاری هم برایم نکردند. خیلیها وقتی دیدند از من خبری
نیست میگفتند محمود بصیری مریض است و در خانهاش افتاده است و آقای فلان ماهی دو میلیون تومان به او حقوق میدهد! بنده در همینجا این حرفها را تکذیب میکنم و میگویم که حتی یک قران هم از هیچکسی پول قبول نکردم. طی این مدتی که من نبودم تنها کسانی که از من یاد کردند داوود رشیدی به همراه خانوادهاش، محمود استاد محمد و همچنین خانم برومند بودند. اولین بازیگر مردی هستم که نقش زن را بازی کردم این بازیگر که به گفتهی خودش اولین هنرپیشهی مردی است که نقش زن را در سینمای ایران بازی کرده است، در این ارتباط به فیلم «دستفروش» ساختهی محسن مخملباف اشاره میکند. این بازیگر همچنین با اشاره به نقش پیرزنی که در فیلم «دستفروش» محسن مخملباف ایفا کرده بود، یادآور میشود: در فیلم «دستفروش» نقش یک پیرزن را بازی کرده بودم و خیلی هم نقشم ماندنی شد، در همان جا اولین بازیگر زن سینمای ایران شدم. در آن زمان آقای اسکندری گریمور ما بود. جا دارد بگویم هر کسی در هر کاری نمیتواند گریمور شود. در حال حاضر بعضی از گریمها را میبینم که اصلا روی صورت بازیگر ننشسته و کاملا مشخص است. من بازیگر این چیزها را میفهمم ولی یکسری از افراد اصلا توجهی
ندارند و فقط نگاه میکنند ببینند کدام بازیگر خوشگل است. علی حاتمی، هم لایق علی بود، هم حاتمی این بازیگر در بخشی دیگر با اشاره به کارهایی که با مرحوم علی حاتمی در سینما و تلویزیون داشت، اظهار میکند: «مادر»، «سلطان صاحبقران» و «هزاردستان» از جمله کارهایی بود که بنده سعادت این را داشتم که در خدمت زندهیاد علی حاتمی باشم. در فیلم «مادر» بنده کاراکتری را بازی میکردم که لال بود و دیالوگ نداشت. خدا رحمت کند علی حاتمی را که واقعا طینت خوبی داشت و انسان بود. علی حاتمی هم لایق علی بود و هم لایق حاتمی. در اینجا میخواهم خاطرهای تعریف کنم و آن هم این است که یک روز به یاد دارم سر صحنه یکی از فیلمهای علی حاتمی سه خانم نقش سیاهی لشکر را بازی میکردند که علی حاتمی بعد از تمام شدن صحنهها به من میگفت پشت سر ماشینی که این خانمها را به منزلشان میرساند برو همین که زنگ خانهشان را زدند و داخل رفتند به خانهات برو. او همیشه میگفت کسی که با من کار میکند جزو خانواده من است و من نمیخواهم سر کاری که با من انجام میدهند، اتفاقی برایشان بیافتد. او اضافه میکند: در فیلم «هزاردستان» حاتمی دو نقش داشتم. جا دارد بگویم شاید من
الان هم روزی 60 بار اسم علی حاتمی را به زبان میآورم. کار کردن با او سر و پا لذت بود. پیشکسوتی لایق داود رشیدی است نه من وی با اشاره به آشناییاش با مرحوم حاتمی، یادآور میشود: از سال 1350 بود که به واسطه داوود رشیدی با مرحوم علی حاتمی آشنا شدم. اولین بار سر صحنه فیلم «خروس» بود که با آقای رشیدی آشناییام بیشتر شد و بعد از آن ماجرا آقای رشیدی مرا کمک کرد. او مرا به همراه خودش چهار سال به دانشگاه تهران در رشته هنرهای زیبا سر کلاسش برد. من از آن سالها تاکنون شاگرد ایشان بودم و معتقدم عنوان «پیشکسوت» لایق داود رشیدی است نه من که هنوز هم شاگرد ایشان هستم. همچنین جا دارد بگویم پدر آقای داوود رشیدی و همچنین پدر خانم برومند در حق من خیلی پدری کردند تا جایی که من نداشتن پدر را با وجود آنها خیلی احساس نکردم. تلویزیون در این سالها پیشرفت نکرده وی همچنین درباره اینکه جای طنز در آنتن این روزهای تلویزیون خالی است، تصریح میکند: به نظر من تلویزیون طی این سالها هیچ پیشرفتی نکرده است؛ تلویزیون ما الان دیگر بیننده سابق را ندارد و بعضی کارها را واقعا باید زورکی تماشا کرد چرا که کارهایی نیستند که بیننده را جذب کنند.
من بعضی از کارها را میبینم و واقعا غصه میخورم؛ به عنوان مثال وقتی صدای لالایی سریال «مختارنامه» را گوش میکنم واقعا لذت میبرم. من این صدا را ضبط کردم و همیشه گوش میکنم. جالب است که تا مدتها نمیدانستم که این صدا، صدای یک خانم است و فکر میکردم صدای دختربچهای است که لالایی میخواند. در هر صورت واقعا کار قشنگی بود. و اما دوندگیهای آقایی به نام دارابی ... بصیری با توضیح درباره لزوم حفظ چهرهها از سوی تلویزیون و اهمیت دادن به این مقوله به صحبتهایش خاتمه میدهد و میگوید: تلویزیون ما یک آقای دارابی دارد که در معاونت سیماست. من میبینم که وی خیلی دوندگی میکند و دلش میخواهد کاری را انجام دهد ولی یک نفره نمیشود این کار را انجام داد. در حال حاضر هم آقای روحانی روی کار آمده همه میگویند روحانی چکار کرده در حالی که به تنهایی نمیشود، کاری کرد. ما باید هم کمی صبر داشته باشیم و هم اینکه کمک کنیم نه اینکه بنشینیم و آمادهخور باشیم. اگر اینطور باشد تا آخر عمرمان مدام باید منتظر باشیم تا کسی برایمان چیزی بیاورد. جا دارد در اینجا بگویم از زمانی که بحث یارانه را به میان آوردند، همه رفتند و برای گرفتن آن اقدام
کردند اما من هنوزم که هنوز است دلم نمیخواهد یارانه بگیرم. منبع: ایسنا