سندرُم دربی
جمشید محبی
کد خبر :
317538
سرویس ورزشی « فردا »- آدمهای عشق دربی خاصه آنها که عمری را گذراندهاند دوش به دوش روزگار به نوعی مبتلای این جشنواره دورنگند. گرفتارانی با نشانگان مشترک؛ سندرُم دربی! هفته پیش همین موقع که نفس میکشیدی در هوای آلوده این روزها، گذشته از اندک اکسیژن بخور و نمیر، سهم سینهها گوگرد بود و کربن و سرب! حالا به همه اینها عنصر دیگری هم اضافه شده، حالا در هر نفسی که فرو میرود چیزی هست مفرح ذات. هوا، هوای «دربی» است! آدمیزاد جماعت گیر و گرفت یک رقم، دو رقم ندارد توی زندگی. همیشه هم این طور نیست که تن زخمی آسیب باشد و مرهم، نسخه پزشک. گاهی، جایی وسط چاله چولههای روزمره میخوری به خِنسی. نه راه پیش داری، نه راه پس. گاهی حتی دلخوشیهای روزگار میشود نشانگان نامرادی. گاهی باید گذاشت و گذشت، گاهی باید موقتا هم که شده بیخیال همه چیز شد و دل سپرد به بیدلی! گاهی میشود شور گرفت و از دلشورههای هر روزه بُرید. گاهی مثل این روزها میشود رنگبازی کرد، عاشقی کرد، عشق فوتبال، عشق دربی! دربی مال کیست؟! دربی؟ بله، دربی. دربی سرخابی. مال کیست؟ دربی، دربی است خب، من و تو ندارد! دربی فقط دربی است، دربی سرخابی. قرار بر خالی نبودن
عریضه که باشد، میشود گفت دربی مال همه است. دستکم مال همه آنهایی که مایلند سهمی داشته باشند در این ضیافت سرخابی؛ استقلالیها و پرسپولیسیها از هواداران گرفته تا بازیکنان، مربیان، مدیران و همه دیگرانی که سهمی دارند، میخواهند سهمی داشته باشند اما خب این همه ماجرا نیست! آدمهای عشق دربی خاصه آنها که عمری را گذراندهاند دوش به دوش روزگار به نوعی مبتلای این جشنواره دورنگند. گرفتارانی با نشانگان (سندرُم) مشترک. دلداده رویدادی که پیشینیانمان را در ورزشگاه پیر تهران تنگ هم مینشاند و نام «امجدیه» را میانداخت سر زبانها و حالا سالیان سال است که حکم طبل بزرگی را دارد زیر گوش راست شهر، گاهی صدایش فقط از دور خوش است و گاهی هم البته ولوله میاندازد نه فقط در ورزشگاه «آزادی»، نه فقط در تهران که زمانهایی حتی تا دورترین نقاط کشور. ایران وقت دربی، قلب آسیاست. برای همه آنهایی که «سندرُم دربی» دارند، روزهای منتهی به ضیافت بزرگ دیگر خاکستری نیست، آدمها هم. بد و خوب انسانها به سیاه و سفید تقسیم نمیشود. در روزهای منتهی به دربی همه چیز یا آبی است یا قرمز. هوا هر چند دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین است. زمین هر چند دلمرده، سقف آسمان کوتاه، درختان گرچه اسکلتهای بلورآجین، غبارآلوده مهر و ماه، زمستان است اما برای عاشقان دربی، سرمای دی حکم بهارستانی دارد با گلهای سرخ و آبی اگر برویند! پسران «دایی» وقت برده تا دوباره رسیدهاند به «قلعه» استقلال در چله بیبخار امسال. دربی 78 اگر قرار است به اندازه هفتادوهفتمی یخ باشد این بار نمیچسبد به روان آزرده اهالی عشق دربی که آن صفر ـ صفر بیخاصیت، ضدحال گرمای ته تابستان بود و این که پیشروست به قاعده باید گرم باشد در حکم تنوری که از آن نانی در بیاید برای کلیت فوتبال این مملکت یا دستکم مردمی که قرار است وقت عزیزشان را بدهند دست دلال زمان و امیدوار که کمیسیونش سکته قلبی نباشد! حرف زدن از تاکتیک در فوتبال ایران اگرچه مصداق لطیفههای شب یلداست اما خب اینکه یکی هوار بزند مربیان این سرزمین در درک و انتقال آن صفر مطلقند هم بیانصافی است. بازی دو دوتا چهارتاست. قرار نیست معادله دو مجهولی طراحی کنند یا تنه به انتگرال بزنند! سهم نیمکت استقلال همان سانتر از جناحین همیشگی است و تکیه پرسپولیس بر هنرنمایی چند مهره سرعتی و تکنیکیاش. ترس اگر در
هر موقعیت دیگری برادر مرگ است اینجا در دربی خودِ خود مرگ است! ترس دارد مگر دربی؟ داشتنش که دارد. باختن در دربی مرگ است، سنکوپ است و مرگ، ترس دارد. این است که آدمها اگرچه ظاهرا رکورد نباختن برایشان مهم نیست اما خب هزار لعن و نفرین به جان میخرند به قیمت مساوی محافظهکارانه تا فقط آن رکورد لعنتی نشکند و نشکند که هیچ، گردن کلفتتر هم بشود اما همه میدانیم و همه بزرگواران در جریانند که رکوردها خلق میشوند که دیر یا زود بشکنند. بشکن! صف انتظار بشکن! ز برون کسی نیاید به یاری تو، اینجا، تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن! تا به حال کی نشسته پای این صرافت تاریخی که دربی شماره نیست برای شمردن از یک تا 77 و حالا 78 و بعدتر کی مُرده، کی زنده تا دربی صدم؟ برای آنکه مویی سپید کرده لابهلای پُز دادنهای روزگار، دربی تاریخچه است، کهنه و تُرد به اندازه شناسنامههای آنور انقلاب و برای امروزیترها میراث است. دربی یادگار رفتهها و ماندههای سرخابی است؛ عمو صَفرها، ناصرخانها، سلاطین بیتاج و تخت سرزمین مستطیل سبز. این هفتادوهشتی که نرمتر از راحتالحلقوم میچرخد در دهان ما، عمر ایرانپاکها را به یغما برده، شیره جان
حجازیها را مکیده، جوانی خیلی زندههای دیگر را به گرو گرفته و خواهی، نخواهی تک تک ما اهالی قبیله عشق دربی روزها را میفروشیم پای این قمار دو سر باخت! فردا روز، روز دربی که برمیخیزی به شال و کلاه کردن و پا در رکاب دربی گذاشتن یاد آنهایی که باید هم بیفت. رفتگان دربی بیشتر از خیرات شبهای جمعه، چشم انتظار «یاد باد»های روزهای دربیاند. مزار این جماعت خفته در خاک، زمین دربی است. یاد آر ز شمع مُرده، یاد آر، از سردی دی فسرده یاد آر، بر بادیه جان سپرده یاد آر، تسنیم وصال خورده یاد آر!ش منبع: تسنیم