هدیه امام حسین(ع) به امیرکبیر
آیتالله اراکی در خواب امیر کبیر را دید که گفت از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم آن لحظه که صورتم را بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت به یاد تشنگی ما ادب کردی، آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ،باشد تا در قیامت جبران کنیم.
کد خبر :
303165
فارس: ای کاش تاریخ برخی لحظات متوقف میشد تا بسیاری از وقایع ناگوار تاریخی اتفاق نمیافتد که یکی از این وقایع که آرزوی هر ایرانی است توقف تاریخ در مورد عزل امیرکبیر و سرانجام قتل اوست. که هنوز منتظر نمانیم که از گرمابه امیر به سلامت بیرون آید. اما امیر خونین از دنیا رفت تا بعدها در خواب بزرگ مرد دیگر آیتالله محمدعلی اراکی قصه آخرتش را بازگو کند آیتالله که در خواب امیرکبیر را دیده است که جایگاه رفیعی در عالم برزخ داشته است. سبب آن را میپرسد و امیر پاسخ میدهد : با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! دو تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم. گرچه پس از مرگ امیر، ناصرالدین شاه پشیمان شد اما
این امر سودی به حال خود و ملت نداشت و مرگ امیر به فرصتی تازهای برای فاسدان و بیگانه پرستان برای دست اندازی بیشتر به داراییهای کشور تبدیل شد. با مرگ محمدشاه قاجار، میرزا محمدتقی خان فراهانی معروف به امیرکبیر، تلاش زیادی برای به سلطنت رساندن ناصرالدین شاه به عمل آورد و در نهایت با تدبیر او، کار سلطنت، سامان یافت. از آن پس و همزمان با آغاز پادشاهی ناصرالدین شاه، امیرکبیر نیز به صدارت عظمی دست یافت و به رتق و فتق امور همت ورزید. استقلال نظر و خدمات عمومی و به طور کلی، سیاست داخلی و خارجی امیرکبیر که در جهت منافع و مصالح کشور بود، در محیط دربار و اجتماع رجال و شاهزادگان و وابستگان و حقوق بگیران بیگانه، قابل قبول و مورد پسند نبود. این افرادِ بانفوذ و قدرتمند که از اقدامات امیرکبیر رنجیده بودند، برای متوقف کردن امیرکبیر دست به هر کاری زدند ولی چون او را مستقیم و مستقل یافتند، اتهامات زیادی را به صورت شایعه به او وارد ساختند. ناصرالدین شاه در ابتدا به این بدگوییها توجهی نمیکرد. اما توطئه، گسترده بود و اصرار در ترساندن شاه، ادامه یافت. کمکم ناصرالدین شاه که هنوز بیست سال هم نداشت به امیر سوءظن پیدا کرد و او
را در 28 آبان 20 ( 1230 محرم 1268ق، 19 نوامبر 1851 م) از صدارت عزل کرد. اما در این میان بدگویی دیگران تا آنجا ادامه یافت که شاه وحشتزده، با عزل امیر از تمامی مقامها، او را به کاشان تبعید کرد. پس از مدتی فرمان قتل امیرکبیر نیز صادر شد و سرانجام امیر را در بیستم دی ماه 1230 ش (18 ربیعالاول 1268 ق، 10 ژانویه 1852 م) در حمام فین کاشان به قتل رساندند. امیرکبیر مردی کاردان، باهوش، وطندوست و باکفایت بود. که حتی دوست و دشمن به آن معترف بودند و به حسرت تاریخی ایرانیان تبدیل شد که اقدامات امیرکبیر به بار مینشست و اسیر دسیه درباریان نمی شد چه بسا ایرانی مقتدرتر داشتیم. *نظریات اتباع و سفرای دولتهای خارجی در مورد امیرکبیر کنت دو گوبینو سفیر مشهور فرانسه در ایران در زمان سلطنت ناصر الدین شاه بود و درباره ویژگیهای امیرکبیر می نویسد: امیرنظام .. می خواست عظمت دیرینه کشورش را باز گرداند در همه جا سربازخانه، کاروانسراو پل بنا کرد. توجه زیادی به کارخانه ها کرد واحداث صنایع جدید را تشویق کرد به اروپائیان نظر خوبی نداشت و می خواست دست آنها را کوتاه کند ولی از سوی دیگر می خواست معلومات نظامی و مهارت صنعتی آنان را اخذ
نماید و بالاخره دست روی نقطه حساس دولت یعنی اختلاس کارمندان گذاشت. او می خواست همه کارمندان دولت، خود او را الگو قرار بدهند که بسیار پاک بود و دزدی نمیکرد. خانم مری شیل همسر سفیر انگلستان که شوهرش نسبت به امیر بسیار سرگرانی دارد و همزمان با امیرکبیر در ایران بوده است پیرامون او معتقد است : (امیرکبیر) صدراعظمی که واقعاً برای حکومت لایق بود. و البته گاه هم در کمال بی احتیاطی به مقابله با دو شیر بر می خواست دو شیری که به گفته صدر اعظم پیشین بره مطیع و آرام را در میان گرفته بودند. امیر کبیر در کمال شکیبایی و متانت به سرنوشت خود تسلیم شد و تن به مرگ داد از این واقعه تهران تکان خورد و همگان وحشت زده در انتظار وقایع ناگواری نشستندو شاه در این میانه زیاد سرزنش نمی شد. بلکه محرکان او در انجام این جنایت، که در درجات بالای جامعه قرار داشتند بیشتر در مظان اتهام قرار گرفته بودند فریدون مشیری در مورد امیر شعر زیر را سروده : رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده! زمین ,هنوز همان سخت لال شده جهان هنوز همان دست بسته تقدیر هنوز، نفرین می بارد از در و دیوار، هنوز، نفرت
از پادشاه بدکردار، هنوز، وحشت، از جانیان آدم خوار هنوز لعنت، بربانیان این تزویر هنوز همهمه سروها، که «ای جلاد!» مزن! مکش! چه کنی، های، ای پلید شریر! چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام چگونه تیرگشایی به شیر، در زنجیر!؟» هنوز، آب به سرخی زند که در رگ جوی هنوز ، .... به قطره قطره ی گلگونه رنگ میگیرد از آنچه گرم چکید از رگ امیر کبیر! نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان نه خون، که داروی غمهای مردم ایران نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر هنوز ناله باد هنوز زاری آب هنوز گوش کر آسمان، فسونگر پیر ! « هنوز منتظر اینم تا زگرمابه، برون خرامی، این آفتاب عالم گیر ! « نشیمن تو نه این گنج محنت آباد است تو را ز کنگره ی عرش می زنند صفیر! » به اسب و پیل چه نازی؟ که رخ به خون شستند در این سراچه ی ماتم پیاده، شاه، وزیر چند دوباره بیاید کسی؟ - محال... محال .... هزار سال بمانی اگر ، چه دیر ... چه دیر .....