اما رسول ترک با تمام این گمراهیهایی که داشت، یک صفت و خصلت نیکو و عجیبی نیز داشت. او دوست داشت در ماههای محرم در هر شکل و حالتی که هست در جلسههای سوگواری و روضه سرور آزادگان عالم، حضرت حسین بن علی(ع) شرکت کند. او نسبت به امام حسین(ع) بسیار مؤدب بود، پدر و مادرش ارادت و محبت به امام حسین(ع) را از سنین کودکی در جان و قلب رسول کاشته بودند.
کد خبر :
301629
حسینیه «فردا»؛ عزاداری و گریه برای امام حسین «ع» یکی از اسباب آمرزش گناهان است و ثوابها و پاداشهای شگفتآوری نیز برای آن وضع شده است. در واقع اگر عزادار امام حسین«ع» با آن حضرت رابطه عاطفی برقرار کرده و از گناهانش افسرده و ناراحت و پشیمان باشد، گناه او هرچه بزرگ و فراوان باشد، آمرزيده ميشود. در مجلس عزاداری امام حسین(ع) افراد مختلفی از اقشار مختلف حضور پیدا میکنند؛ تفاوتی نمیکند که زاهد باشی یا بنده گناهکار، مهم این است که مجلس حسین(ع) دارالشفاست. مهم این است که روضه سیدالشهدا
انسان را از فرش به عرش رهنمون میکند. مهم این است که با خلوص دل وارد شوی. هستند افراد گناهکاری که به واسطه حضور در مراسم عزاداری سیدالشهدا و یا تحت تاثیر شخصیت وی متحول شده و در زمره مقربان وی قرار گرفته اند. در ادامه این مطلب نگاهی خواهیم داشت به بخشی کوچک از خیل عظیمی که فاصله میان تصمیم تا عمل را از میان برده و به حلقه یاران امام حسین (ع) پیوستند. از سپاه یزید تا آزادگی در سپاه حسین(ع) حربن یزید ریاحی از خاندان معروف عراق و از رؤسای قبایل کوفیان بود. وی به درخواست ابن زیاد، برای مبارزه با حسین فراخوانده شد.او به سرکردگی هزار سوار برگزیده گشت. گفتهاند وقتی
از دارالاماره کوفه، با ماموریت بستن راه بر حسین بیرون آمد، ندایی شنید که: «ای حر!مژده باد تو را بهشت ...» حر با سپاهش راه را بر حسین بست و مانع از حرکت او به سوی کوفه شد. کاروان حسین را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و حسین در آنجا فرود آمد. حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن علی جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین پیوست. توبه کنان کنار خیمههای حسین آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید. ظاهراً حر با اذن امام حسین اولین فردی است که به میدان رفت و در خطابهای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با
حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تاثیر قرار داده از جنگ با حسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزد حسین بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی، به مبارزه پرداخت و کشته شد. حسین بن علی بر بالین حر رفت و به او گفت: توهمانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشتهاست، حر و آزادهای، آزاد در دنیا و سعادتمنددر آخرت! «انت الحر کما سمیتک امک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة» و دست بر چهرهاش کشید. علاقهای که عاقبت «طیب» را بخیر کرد گفته میشود که در جمع لوطیهای جنوب شهر
تهران، نخستین فردی که راه اندازی دسته و هیئت داری را باب کرد، طیب حاج رضائی بودهاست. هرچند که شواهد و قرائن متعددی وجود دارد که قدمت رواج این پدیدهها در میان جاهلها و لوطیهای تهران را به اعصار به مراتب دورتر میبرددر هر حال طیب در جوانی و پس از تشرف به کربلا و زیارت امام حسین به جرگه مریدان سالار شهیدان پیوست. طیب از همان نوجوانی و جوانی روحیه ناسازگاری با جامعه داشت و بارها به دلیل دعوا و درگیری و چاقوکشی بازداشت شده بود. با تمام این اوصاف، مهمترین ویژگی او عشق و علاقه به امام حسین (ع) بود. از دسته سینهزنی طیب که به قول دوست و دشمن ، بزرگترین هیات
سینهزنیای است که تهران تا به حال به خود دیده، سخنان و نقلهای بسیاری گفته و شنیده شده است. میگویند طیب در دوران محرم دست به هیچ خلافی نمیزد، صورت خود را با تیغ نمیتراشید و خود را به طور کامل وقف عزاداری حسین شهیدان میکرد. حتی در روز عاشورا پا برهنه میشد و بر سر گل میمالید و در عزای امام شهیدان گریه میکرد. بیژن حاجرضایی فرزند طیب در مورد دلبستگی پدرش به امام حسین (ع) میگوید: «پدرم، عجیب حساسیت و علاقه به خاندان عصمت و طهارت بهخصوص حضرت امام حسین (ع) داشت و این را واقعاً میگویم که عاشق او بود، حتی در برابر بعضی اعتراضات مادرم در مورد بعضی
خرجهایش میگفت من زندگیام و پولی را که بدست میآورم؛ دو قسمت میکنم یک قسمت آن را خرج خودم میکنم و قسمت دیگر را خرج امام حسین (ع)، حالا یا برای او عزاداری میکنم یا به راه او خرج میدهم». همین عشق به الگوی آزادگان جهان، وی را نجات داد و این برای نخستین بار نیست که نام حسین (ع) فردی را از پستی های دنیا به عرش آسمانها میبرد و آخرین بار نیز نخواهد بود. همین عشق و علاقه سبب شد که وی «حر انقلاب» لقب بگیرد. در جریان 15 خرداد 1342 طیب به عنوان یكی از محركین اصلی شناخته شد و شاه برای تحریف مسیر حركت مردمی 15 خرداد، از قالب دین و اسلامیت ، بسیار میكوشید كه نهضت را به
صورت یك آشوب هرج و مرج طلبانه، و براساس اغراض و هدفهای مادی جلوه دهد ، به همین منظور طیب را دستگیر و روانه زندان كرد و شرط آزادی او را این موضوع قرارداد كه وی اعتراف كند برای ایجاد درگیری و تظاهرات و بوجود آوردن بلوا و كودتا ، از مرجع تقلید امام خمینی(ره) پول دریافت داشته و اقدام به اغتشاش نموده است . اما طیب چنین ننگی را به دامن خود نپسندید و برسردوراهی زندگی و مرگ ، مرگ جوانمردانه و شرافتمندانه را انتخاب كرد و بارها به دوستانش گفته بود حاضر نیستم به خاطر چند صباحی بیشتر زیستن دامان مرجع تقلیدی را لكه دار سازم. وی از طریق خانوادهاش در دوران زندان به امام(ره)
پیامی فرستاد که پاسخ امام(ره)، افکار او را به سمت روشنایی سوق میدهد. طیب در این پیام ضمن بیان زندگی و بدکرداریهایش قسم میخورد که به امام (ره) خیانت نکرده است و امام(ره) نیز در پاسخ میفرماید: «آخرین برگ کتاب زندگی آدم ،تعیین کننده است؛ ببین در آخرین صفحه کتابت چه مینویسی» تمام زندگی طیب با همین یک جمله تغییر میکند و وی تا پای چوبه داری که برای او تدارک دیده بودند، به قول خودش به فرزند زهرای مرضیه(س) و حسین(ع) خیانت نکرد . سرانجام طیب حاج رضایی به اعدام محكوم شد و حكم صادره در تاریخ 11/8/1342 به مرحله اجرا گذاشته شد . رانده شدن از مجلس عزاداری امام حسین(ع) یکی
از مشهورترین عزاداران حسینی که به لطف حضرتش رهنمون و عاقبتبه خیر شد «رسول ترک» است. عربدهکشی که به واسطه حبّ ابیعبدالله(ع)، پروردگار عالم او را به مقام انسانیت رساند و به جایی رسید که یک هفته قبل از مرگش، از زمان و محل آن آگاه شد! رسول آدمی قلدر و لات و لاابالی بود، او مردی بود که به فسق و زورگویی شهرت داشت، او یکی از قلدرهای شروری بود که گاه با مأموران کلانتریهای تهران نیز به طور جدی در میافتاد. اما رسول ترک با تمام این گمراهیهایی که داشت، یک صفت و خصلت نیکو و عجیبی نیز داشت. او دوست داشت در ماههای محرم در هر شکل و حالتی که هست در جلسههای سوگواری و
روضه سرور آزادگان عالم، حضرت حسین بن علی(ع) شرکت کند. او نسبت به امام حسین(ع) بسیار مؤدب بود، پدر و مادرش ارادت و محبت به امام حسین(ع) را از سنین کودکی در جان و قلب رسول کاشته بودند. یکی از شبهای دهه اول محرم بود و رسول ترک دهانش را از نجاستی که خورده بود با آب کشیدن به خیال خود پاک کرد چرا که باز می خواست به همان هیأتی برود که شبهای گذشته نیز در آن شرکت داشت. ولی این بار گویا فرق می کرد. پچ پچ مسئولان هیأت که با نیم نگاهی او را زیر نظر داشتند برایش ناخوشایند بود. بالاخره یکی از میان آنها برخواست و در مقابل رسول قد راست کرد و در برابر لبخند رسول، از او با لحنی تند خواست
که ازمجلس بیرون رود. طبق عادت رسول می بایست دعوایی راه می افتاد اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک کرد و رو به سوی خانه حرکت کرد. هرچند رسول آدمی بسیار قلدر و شرور بود ولی اعتقادش به آقاامام حسین (ع) به اندازه ای بود که به او اجازه نمی داد تا از خادمان حسینی (ع) کینه و عقده ای به دل بگیرد و دعوا کند. آن شب نیز مثل شبهای دیگر گذشت. صبح روز بعد مسئول هیاتی که رسول دیگر حق نداشت به آنجا برود به درب منزل رسول رفت و بعد از کلی معذرت خواهی، از رسول خواست تا در شبهای آینده در جلسات آنها شرکت کند . وی به رسول گفت شب گذشته در عالم خواب دیدم که در شبی تاریک در صحرای
کربلا هستم. تصمیم گرفتم که به طرف خیمه های امام حسین (ع) بروم ولی متوجه شدم که سگی در حال پاسبانی از آنجاست و به هیچ کس اجازه نزدیک شدن به آن خیمه ها را نمی دهد. او می گوید زمانی که می خواستم به آنجا نزدیکتر شوم سگ به من حمله کرد. وقتی خواستم خودم را از چنگال آن سگ رها کنم متوجه منظره ای عجیبی شدم. چهره آن سگ همان چهره تو بود. در واقع مسئول پاسبانی از خیمه ها ی امام حسین (ع) را رسول ترک برعهده داشت. این همان چیزی بود که در رسول انقلابی عظیم ایجاد کرد و به یکباره از رسول ترک، حربن یزید ریاحی دیگری ساخت. رسول یکباره اسیر زلف یار شده بود و از آن روز به بعد یکی از شیداترین و
دلسوخته ترین دلداده ها و ارادتمندان به امام حسین (ع) می شود به گونه ای که هر سخنی که از او درباره آقا بیرون می آمد، هر شنونده ای را گریان و منقلب می ساخت.