عطر مدینه
یاسر مسافر
کد خبر :
300881
قاسم است اینکه چنین دست به شمشیر شده نوجوانی كه به عشق تو حسین پیر شده پر پرواز گشوده به دلش تاب نبود حرفش این بود : عمو ! رفتن من دیر شده زده زانوی غم و غصه و محنت به بغل نگران بود چرا این همه تاخیر شده از زمانی که اذان گوی حرم پر زد و رفت اشک حسرت ز سر و روش سرازیر شده مدد نامه ی بابا ز عمو اذن گرفت همچو شیری که رها از غل و زنجیر شده كمتر از ساعتی بر او چه گذشته است خدا كه قد و قامت او دستخوش تغییر شده سنگ باران شد و زیر سم مركبها رفت پیش گوییّ عمو بود كه تعبیر شده می وزد بوی گلاب تن تو در صحرا به گمان عطر مدینه است كه تكثیر شده