كلاه پهلوي از مرز مسائل اروتيك تا خيالپردازی در تاريخ
اگر منصفانه صحبت كنيم كيف انگليسي يك نمونه بسيار خوب از روايتگري از مسائل تاريخي است كه در مقابل آن كلاه پهلوي قرار دارد. اين دو نمونه به خوبي نماينده روايت بد و خوب از تاريخ ملتي هستند كه توسط يك كارگردان ساخته شده است و در آينده مي تواند نمونه بسيار درس آموزي براي آينده فيلمسازان تاريخي باشد.
کد خبر :
295430
سرويس فرهنگ و هنر «فردا»؛ رسانه ملي در سير ساخت و ساز سريالهاي فاخر كه با نمره الف شناخته ميشود فرازو ونشيب بسياري داشته است. گاه اين سريالها به مانند « مختارنامه» به يكي از تاثيرگذارترين آثار تلويزيون تبديل ميشود و گاه نيز با ساخت سريال تاريخي چون «كلاه پهلوي»سيلي از انتقادات روانه صداوسيما ميشود.
قصه كلاه پهلوي البته تمام شد اما حواشي اين سريال گويي تمام شدني نيست. ساختار داستان اين سريال چندان مطلوب يك سريال تاريخي و پرخرج نبود. كلاه پهلوي سريال بود كه تغييرات اجتماعي و سياسي دوره پهلوي
را در يك شهر غير واقعي يعني در شهر «سامان» بررسي مي كرد اما مدعي بود و سعي داشت تا داستانهاي اتفاق افتاده در اين شهر را به تاريخ آن زمان نزديك كند. روايتي كه مشخص نيست تاريخ كدام قوم را حكايت مي كند كه در برخي از مواقع آنچنان وقيحانه و شرمآور است كه بايد به آن برچسب -18 را زد. اين درحالي است كه تاريخ غني ايراني در بسياري از مواقع احتياجي به داستان سازي ندارد؛ بلكه با روايت صاف و ساده وقايع تاريخي ميتوان به راحتي به روايتي يكدست و تاثيرگذار در اين زمينه دست يافت. دوران پهلوي نيز عصري از تاريخ ايران است كه چندان دور و غيرقابل دسترس نيست و از اين لحاظ ميتوان به
راحتي به منابع قابل استناد زيادي در اين زمينه دست يافت. بكارگيري صحنههاي اروتيك براي نشان دادن فساد عوامل و دست نشاندگان رژيم پهلوي مسالهاي است كه در سريال كلاه پهلوي به وضوح ديده ميشد. كلاه پهلوي درواقع از اين نظر روايتگر نوعي دسيسه بازي در قالب ساختار جنسي و تاريخي است. چيدمان سريال به گونهاي بود كه هر لحظه مخاطب را به يك ماجراي جنسي سخيف سوق ميداد. اما بايد اين سئوال را پرسيد كه آيا به واقع بايد همه خباثتهاي حكام پهلوي را در قالب مسائل جنسي نشان داده ميشد كه تا ذهن مخاطب را متوجه فساد اداري و مالي حكام عصر پهلوي كرد؟!
كلاه پهلوي به گونهاي خباثتهاي دوره پهلوي را به گردن عوامل و كارگزاران حكومت پهلوي مياندازد و از نقش استعمار انگليس به گونهاي زيرپوستي رد ميشود. حتي استعمارگران تا حدودي با داخل كردن فرهنگ خود كه ريشه در اصل فرهنگ غرب دارد در مقابل كارگزاران حكومت پهلوي كه افرادي تازه به دوران رسيده و شهوتراني هستند قرار مي گيرند. به عنوان مثال در اين زمينه ميتوان به نقش يك زن انگليسي در آزاد كردن زن صمصام خان از چنگال يك فرد شهوتران كه قصد تعرض به وي داشت، اشاره كرد. کارگردان این اثر گريزي هم به مسائل فرهنگي و ورود مدرنيته به ايران در زمان پهلوي در اين سريال زد.
چيزي كه در اغلب داستانهاي تاريخي كه وي كارگردان آن بوده بدان پرداخته شده اما نتيجه ورود مدرنيته به ايران چه بوده است، جز اينكه سنتها را پايمال كند. به وضوح دري در اين سريال سنتها را پوسيده،خشن و در قالب پدري محدود و شيرهاي نشان داده است كه آنقدر محدوديت بر روي دو دخترش اعمال ميكند كه آن دو به فكر فرار از خانه ميافتند. روايت تك بعدي كلاه پهلوي از يك سو و از سوي ديگر پررنگ كردن خباثتها و شهوترانيهاي بخشي از بدنه دستگاه حكومت پهلوي به گونهاي به ساختار كلي اين سريال تاريخي ضربه وارد ساخته است كه خيلي نميتوان برچسب تاريخي بودن را به چنين سريال زد.
چه اينكه اگر از تاريخدانان و اساتيد تاريخ معاصر در خصوص وقايع تاريخي كه در اين سريال نقش بسته است سئوال شود، كمتر كارشناسي در اين زمينه روايتهاي تاريخي اين سريال را منطبق با تاريخ بر ميشمارد. مشكل كلي كلاه پهلوي از اين حيث به چيدمان تاريخي روايت باز ميگردد. چيدماني كه پس از آن بايد منتظر اتفاق عظيمي بود كه در اين زمينه نميتوان تنها مسائل جنسي و فساد درباريان را علت آن دانست. نوع بازيگرداني شل و وارفته اين سريال نيز چندان مورد طبع مخاطب نيست. سيد ضياء الدين دري پيش از اين در سريال « كيف انگليسي» بازي بسيار تاثيرگذاري از بازيگران خود گرفته بود اما
بازيگرداني در كلاه پهلوه سطحي و قابل انتقاد است. البته بايد گفت اين دو سريال هم از لحاظ داستان و هم از لحاظ طراحي چهره و ... شباهتهاي زيادي به هم دارند اما بايد گفت كلاه پهلوي سايه اي بدشكل و ناپخته از سريال كيف انگليسي است كه با توجه به هزينه اي كه در اين سريال شده است و از طرف ديگر پخته تر شدن كارگردان در اين زمينه در مقابل ساخت چنين سريالي چندين علامت تعجب بايد گذاشت. به نظر ميرسد كه فيلمنامه نويسان سريال كلاه پهلوي كمتر با نگاه تاريخي و بيشتر با تمايلات شخصيشان به نگارش فيلمنامه پرداختهاند. عدم توجه به مسائل تاريخي و شايد سواد كافي براي نگارش چنين
اثري سبب شده است كه اصل و نگرش تاريخي به اين اثر مغفول بماند. درواقع سريال كلاه پهلوي بيشتر با وجهه و نگرش سينمايي ساخته شده است تا نگرش تاريخي و اين مساله لطمه جبران ناپذيري به ساختار كلي سريال وارد ساخته است. البته اين موضوع همانطوري كه قبلا هم ذكر شد به بدسليقگي نويسنده و كارگردان اثر باز مي گردد چراكه عدم اطلاعات تاريخي كافي و از سوي ديگر تلاش براي جذاب كردن سريال سبب شده است كه سريال كلاه پهلوي معلق ميان سينما و تاريخ بماند. به هر حال اگر منصفانه صحبت كنيم كيف انگليسي يك نمونه بسيار خوب از روايتگري از مسائل تاريخي است كه در مقابل آن كلاه پهلوي قرار دارد.
اين دو نمونه به خوبي نماينده روايت بد و خوب از تاريخ ملتي هستند كه توسط يك كارگردان ساخته شده است و در آينده مي تواند نمونه بسيار درس آموزي براي آينده فيلمسازان تاريخي باشد.