حکایت یک شب در بیمارستان میلاد

ممکن است معضلات اورژانس بیمارستان میلاد را بعضی شنیده باشند اما تا نیمه شب و به تنهایی بیماری را به اورژانس بیمارستان میلاد نبرده باشید به خوبی عمق مشکل را درک نخواهید کرد. تمام شب را به نوشتن این سطور فکر می‌کردم و در خیال خود با صدای بلند می‌پرسیدم : اینجا “مقام مسئول” کیه؟ و دیگری جواب می‌داد : مقام نداره ، “مسئول” منم !!!!

کد خبر : 294131
داریوش گرگوند در ادامه یادداشت خود در «اتاق خبر» نوشت: این‌ که شخصی بیمار شود و روند ناخوش‌احوالی او به گونه‌ای باشد تا آدم را روانه بیمارستان کند موضوعی غیر‌معمول نیست. نیمه شب است و داریم به سمت بیمارستان میلاد حرکت می‌کنیم. در راه یک چشمم به مسیر است و یک چشمم به بیمار ناخوش‌احوالمان که از درد دستگیره درب ماشین را گرفته است و دارد با خودش ذکر می‌گوید. به سمت بیمارستان میلاد در حرکت هستیم و من دارم با خودم فکر می‌کنم، وقتی برسیم حتما کسی آنجا به ما کمک می‌کند، نظیر آنچه در فیلم‌ها دیده‌ایم عده‌ای نگران و با استرس به سمت ما می‌دوند و در حالی که مریض‌مان را می‌برند به گرد پای‌شان هم نمی‌رسیم، تا چشم به هم بزنیم یک نفر می‌گوید شما نمی‌توانید داخل شوید و درب اتاق را به روی ما می‌بندد. پشت در می‌ایستیم و آنها خودشان همه‌ی زحمت‌ها را می‌کشند، بعد از اینکه شما چند سکانس ببینید ما هم رفته‌ایم حسابداری و برگشته‌ایم. اما این‌ها همه برای فیلم‌هاست. در واقع وقتی به بیمارستان میلاد رسیدیم خبری از کمک و استقبال نبود. دست بیمارمان را گرفته‌ام، همان دست‌هایی که من را بزرگ کرده‌اند و حالا مثل برگ گل نازک و شکننده‌اند، داریم به سمت داخل اورژانس می‌رویم. اول از همه اطلاعات اورژانس را می‌بینیم، بعد متوجه مکانی می‌شویم که کارت شناسایی می‌گیرد و به ما ویلچیر می‌دهد و این می‌گوید که اینجا باید همه کارهایمان را به شخصه انجام بدهیم. در کودکی به ما گفته بودند که باید همه کارهایمان را خودمان انجام دهیم اما نمی‌دانستم که این پروژه بیست سال بعد در بیمارستان میلاد به بهره‌برداری خواهد رسید. می‌خواهم خیلی گذرا اتفاقات شب مذکور در اورژانس بیمارستان میلاد را برای‌تان شبیه‌سازی کنم و بعد از آن چند نکته‌ای را یادآور مقام مسئول محترم بشوم. پس از گرفتن ویلچیر شما به مرحله بعدی راه پیدا می‌کنید. باید در صف بایستید تا به باجه‌ای برسید و بگویید بیمار اورژانسی شما در چه حالی‌ به سر می‌برد. پس از اینکه به ابتدای صف رسیدید و مکالمه مسئول باجه با تلفن همراهش تمام شده باشد دفترچه بیمه‌تان را می‌گیرد و به شما یک برگه می‌دهد تا به پذیرش بروید. بیمار شما همچنان دارد از درد گریه می‌کند. به پذیرش می‌روید، صف هنوز وجود دارد ، بیمارتان را دور از ازدحام جمعیت تنها می‌گذارید و به او می‌گویید: زود بر‌می‌گردم. مدت زیادی طول نمی‌کشد، شاید دو یا سه دقیقه اما چه می‌شد اگر با دلی نگران لحظه‌ای هم از مریض‌مان دور نباشیم و مانند همان که در فیلم نشان می‌دهند با مراجعین رفتار شود. خلاصه پس از طی مراحل یاد شده به صف انتظار می رسیم. آنجا چند اتاق وجود دارد که به نوبت مراجعه‌کنندگان پشت درب آنها انتظار می‌کشند. وارد اتاق که می‌شوی پزشک شما را معاینه می‌کند و بعد از آن باید همه کارهایت را دوباره خودت انجام دهی. البته می‌گذرد و این هم قسمت ما بود تا شب‌مان را در بیمارستان میلاد سحر کنیم. جواب آزمایش را بعد از دو ساعت انتظار گرفته‌ایم و یک ساعت می‌شود که منتظر پزشک هستیم تا بیاید و معاینه را تکمیل کند. نمی‌دانم چطور ممکن است کسی بیمارش را به بیمارستان آورده باشد، از عجله کفش‌هایش را جا‌به‌جا پوشیده باشد و در بدو ورود با موجودی به خونسردی یک درخت مواجه شود. منشی که در برابر تمام نگرانی‌های شما حرفی جز "نمی‌دانم" یا "دکتر به زودی می‌آید" نخواهد داشت. همین طور که ذهنم به محتویات قانونی در مورد حمایت‌های پزشکی از تمامی اقشار جامعه سرک می‌کشد نگاه می‌کنم به مراجعین دیگر و سر حرف را با بعضی از آنها باز می‌کنم. یکی می‌گوید قبلا هم به اینجا آمده است ، هر بار وضعیت همین‌طور بوده است و باید چند ساعتی در انتظار دکتر نشست. آن یکی می‌گوید که پانسمان مریضش را خودش عوض می‌کند. چند نفری از خستگی بر روی صندلی‌ها خوابشان برده است. یک نفر نشسته است و دارد می‌لرزد و همراهش بالای سرش در فکر فرو رفته، شاید دارد با خودش می‌اندیشد که اگر پول لازم را داشت بیمارش را به بیمارستان بهتری می‌برد و از حس سرافکندگی خالی می‌شد. چند نفری هم بیمار بر روی برانکارد دارند و از این طرف به آن طرف می‌روند. دیگری از اینکه شرایط او و بیمارش را درک نکرده‌اند دلخور است و پرستار خطاب به او می‌گوید که همه مریض دارند و این آغاز بحثی‌ است که انتهایش به دعوا ختم می‌شود. البته این‌ها مشاهدات من از یک شب حضورم در اورژانس بیمارستان میلاد است. شاید فقط آن شب این‌طور بوده و شب‌های دیگر همه چیز بهتر است. شاید هم بد‌تر… بیمارستان است دیگر، اسمش رویش است و ما احتمالا مریض هستیم که به آنجا سر زده‌ایم. اما چند نکته‌ای که ذکر آنها خالی از اشکال نیست و مخاطب آن تمام کسانی هستند که فارغ از مقام و پست‌شان احساس مسئولیت می‌کنند. مقام مسئول محترم ، جناب وزیر ، آقای رییس… بسیار در اخبار دیده‌ایم که دست فلان رییس را می‌گیرند سرزده می‌برند به بیمارستان یا درمانگاه، همیشه هم هستند عده‌ای که گلایه کنند، مثل مسئولانی که همیشه قول رسیدگی می‌دهند. البته تا چند شب پیش که ما به بیمارستان میلاد سر زدیم هنوز بودند افرادی که ناراضی باشند و شواهد امر حاکی از عدم توجه مسئولان مربوطه بود. مقام محترم مسئول، جناب وزیر، آقای رییس… اگر سری به قانون اساسی بزنید فصل سوم "حقوق ملت" اصل ۲۹ را که بخوانید برای شما نوشته‌اند که همه اقشار جامعه باید از حق تامین اجتماعی و حمایت های پزشکی "یکسان" برخوردار باشند. دست شما درد نکند که این همه امکانات را مهیا کرده اید اما انسان به اورژانس (همان‌طور که از نامش مشخص است یعنی خیلی فوری) می‌رود برای اینکه عجله دارد و ناراحتی جسمانی سلامت او را تهدید می‌کند. در این وضعیت ایستادن در صف به همراه بیماری که دارد به خودش می‌پیچد و یا از درد بدنش تکان می‌خورد چه معنی خواهد داشت؟؟ شما را ارجاع می‌دهم به بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای شورای عالی نظام پرستاری که فرمودند : «طوری نباشد که بیمار و خانواده بیمار رنجی جز رنج بیماری داشته باشند» آیا این جمله مقام معظم رهبری مصداق بارز "بنی آدم اعضای یک پیکرند" نیست و آیا در حال حاضر به این شیوه با بیماران و اعضای خانواده آنها برخورد می‌شود؟ مشکل را به دکترها و پرستارها ارجاع نمی‌دهم برای اینکه با اندکی انصاف همه شاهد بوده‌ایم که این دلسوزان در شیفت شب از خواب خود کسر می‌کنند و تا حد امکان تلاش می‌کنند. البته خونسردی و عدم توجه پرسنل بیمارستان به قوت خود باقی است، این شاید ریشه در فضای کاری آنها داشته باشد اما مقام مسئول محترم، نمی‌توانید ادعا کند که عزمی برای تغییر این رویه خواهید داشت، زیرا در مکان تعبیه شده برای پزشکان اورژانس فضای بیشتری در جهت ارتقای سطح کیفی و کمی امکانات و خدمات وجود ندارد. چهار اتاق و چهار پزشک با چهار تخصص متفاوت در مقابل تعداد زیادی مراجعه کننده به اورژانس بیمارستان میلاد که به خاطر هزینه‌های سنگین درمانی از نقاط دور و نزدیک شهر به آنجا آمده اند. جناب وزیر، مقام مسئول محترم،آقای رییس… قرار مردم با انقلاب این نبود. قرار بود تا امکانات مناسب در اختیار مستضعفین هم قرار بگیرد، پس چگونه است که بیمارستان‌های اختصاصی با دکترهای از فرنگ برگشته، تجهیزات پیشرفته ، رسیدگی‌های پزشکی مناسب و آرامش خاطر نصیب قشر مرفه گردیده است و در مقابل صف‌های شلوغ، عدم رسیدگی مناسب به بیمار اورژانسی ، انتظار و بدرفتاری پرسنل، سهم مستضعفین است؟ چگونه است که هرکس پول بیشتری دارد از خدمات بهتر و بیشتری برخوردار می‌گردد و آنکه وضع مالی خوبی ندارد باید با مریض بد‌حالش در صف انتظار بایستد تا مگر دکتر بیاید و علاجی برای درد او بیابد. چه دردی از این بزرگتر که ملتی برای احقاق حقوق مغفول خود انقلاب کرده‌اند و امروز امورشان به دست کسانی افتاده است که صدای اعتراض در گوش آنها اثری از عکس‌العمل نخواهد داشت. مگر خدا صدای این دست‌های رو به بالا را بشنود.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: