چرا مرگ را دوست نداریم؟!
پیوندهاى شناسایى در میانشان پوسیده، و اسباب برادرى قطع گردیده است. با اینکه در یک جا گرد آمدهاند تنهایند، رفیقان یکدیگرند و از هم دورند، نه براى شب صبحگاهى مىشناسند، و نه براى روز شامگاهى.
کد خبر :
293261
تبیان: مردم! شما را به یاد آورى مرگ، سفارش مىکنم، از مرگ کمتر غفلت کنید، چگونه مرگ را فراموش مىکنید در حالى که او شما را فراموش نمىکند؟ و چگونه طمع مىورزید در حالى که به شما مهلت نمىدهد؟ مرگ گذشتگان براى عبرت شما کافى است، آنها را به گورشان حمل مىکردند، بى آن که بر مرکبى سوار باشند، آنان را در قبر فرود آوردند بى آن که خود فرود آیند.( نهج البلاغه ترجمه دشتی/ خطبه ۱۸۸) و مرگ آینده دور یا نزدیکی است که در نهایت با آن مواجه خواهیم شد. مرگ چیست؟ شخصى به علىّ بن الحسین علیه ما السّلام عرض کرد: مرگ چیست؟ فرمود: براى مۆمن، مانند از تن در آوردن لباس چرکین و پر از شپش، و رهائى از قیدها و زنجیرهاى گران و ملبس شدن به فاخرترین لباس و (بوئیدن) خوشبوترین بویها، و سوارشدن بر (رامترین) مرکبها و مأوا گرفتن در مأنوسترین منازل، و براى کافران مانند از تن به در آوردن لباسهاى فاخر و انتقال از منزلهاى مأنوس و بر تن کردنچرکینترین و زبرترین لباسها، و رفتن به وحشتناکترین منازل، و (چشیدن) سختترین شکنجه هاست. و از محمّد بن علىّ علیهماالسّلام پرسیدند که: مرگ چیست؟ فرمود: همان خوابى است که شب هنگام شما را فرا مىگیرد، با
این تفاوت که مرگ مدّتش طولانى تر است و شخص از آن بیدار نگردد، مگر در روز قیامت، وقتى انسان در خواب انواع شادمانى را ببیند که نتواند وصف کند، و همچنین از اقسام ترس چیزهایى ببیند که قادر به توصیف حدّ آن نباشد، پس آن حال شادى یا ترس در خواب چگونه است؟ این است مرگ، پس خود را براى آن مهیّا سازید.(معانی الأخبار / ترجمه محمدى /ج۲ / ۱۹۷) مرگ و چیرگی او بر انسان: پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مى فرماید: خداوند، آفریدهاى را نیافریده است مگر آنکه بر آن فرماندهى قرار داده که بر آن چیرگى دارد، و این براى آن است که چون خداوند تبارک و تعالى دریاهاى شیب را بیافرید بر خود بالیدند و جوشیدند و گفتند: چه چیز بر ما چیرگى تواند یافت؟ و خداوند زمین را آفرید و آن را بر پشت دریا پهن کرد و گسترد و دریارام زمین شد. سپس فرمود: زمین بر خود بالید و گفت: چه چیز بر من چیره گردد؟ سپس باد بر خود بالید و طوفان به راه انداخت و دامن کشید و گفت: چه چیز بر من چیرگى تواند؟ و خداوند انسان را آفرید که ساختن آغازید و چاره اندیشید و آن را برگرفت که از باد و جز آن خود را نهان مىداشت، و بدین ترتیب باد هم خوار شد. و سپس انسان سر به
شورش برداشت و گفت: چه چیز قدرتى بیش از من دارد؟ و خداوند مرگ را براى او آفرید و انسان نیز به خوارى کشیده شد. (بهشت کافى / ترجمه روضه کافى/ ۱۹۱) و این مرگ محو کننده لذت های او و پایان بخش خوشی و ناخوشی های اوست. حضرت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله مىفرماید که: بسیار به خاطر بیاورید، محوکننده لذّتها را. پرسیدند که: چه چیز است آن؟ فرمود: مردن. (مصباح الشریعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان / ۵۰۷ ) و حضرت علی علیه السلام در این باره فرمودند: مرگ نابود کننده لذّتها، تیره کننده خواهشهاى نفسانى، و دور کننده اهداف شماست، مرگ دیدار کنندهاى دوست نداشتنى، هماوردى شکست ناپذیر و کینه توزى است که بازخواست نمىشود(نهج البلاغة / ترجمه دشتى/ خطبه ۲۳۰ ) وصف حال مردگان حضرت علی علیه السلام در وصف حال مردگان چنین فرمودهاند: در حالى که آنها داراى عزّت پایدار، و درجات والاى افتخار بودند. پادشاهان حاکم، یا رعیّت سر فراز بودند که سرانجام به درون برزخ راه یافتند، و زمین آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدنهاى آنان خورد، و از خون آنان نوشید پس در شکاف گورها بى جان و بدون حرکت پنهان مانده اند. نه از دگرگونیها نگرانند و نه از
زلزلهها ترسناک، و نه از فریادهاى سخت هراسى دارند. غائب شدگانى که کسى انتظار آنان را نمىکشد، و حاضرانى که حضور نمى یابند، اجتماعى داشتند و پراکنده شدند، با یکدیگر مهربان بودند و جدا گردیدند، اگر یادشان فراموش گشت، یا دیارشان ساکت شد، براى طولانى شدن زمان یا دورى مکان نیست، بلکه جام مرگ نوشیدند. گویا بودند و لال شدند، شنوا بودند و کر گشتند، و حرکاتشان به سکون تبدیل شد، چنان آرمیدند که گویا بیهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفتهاند. همسایگانى هستند که با یکدیگر انس نمىگیرند و دوستانىاند که به دیدار یکدیگر نمىروند. پیوندهاى شناسایى در میانشان پوسیده، و اسباب برادرى قطع گردیده است. با اینکه در یک جا گرد آمدهاند تنهایند، رفیقان یکدیگرند و از هم دورند، نه براى شب صبحگاهى مىشناسند، و نه براى روز شامگاهى. شب، یا روزى که به سفر مرگ رفتهاند براى آنها جاویدان است. خطرات آن جهان را وحشتناکتر از آنچه مىترسیدند یافتند، و نشانههاى آن را بزرگتر از آنچه مىپنداشتند مشاهده کردند.براى رسیدن به بهشت یا جهنّم، تا قرارگاه اصلىشان مهلت داده شدند، و جهانى از بیم و امید برایشان فراهم آمد. اگر مى خواستند آنچه را که
دیدند توصیف کنند، زبانشان عاجز مىشد. حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشمهاى عبرت بین، آنها را مىنگرد، و گوش جان اخبارشان را مىشنود، که با زبان دیگرى با ما حرف مىزنند و مىگویند: چهرههاى زیبا پژمرده و بدنهاى ناز پرورده پوسیده شد، و بر اندام خود لباس کهنگى پوشاندهایم، و تنگى قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث بردهایم، خانههاى خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیبایىهاى اندام ما را نابود، و نشانههاى چهرههاى ما را دگرگون کرده است.اقامت ما در این خانههاى وحشتزا طولانى است، نه از مشکلات رهایى یافته، و نه از تنگى قبر گشایشى فراهم شد. ( نهج البلاغه ترجمه دشتی/ خطبه ۲۲۱) چرا انسان مرگ را دوست ندارد مردى خدمت پیامبرخدا (صلی الله علیه) رسید و به او گفت: چگونه است که من مرگ را دوست ندارم؟ فرمود: آیا مالى دارى؟ گفت: آرى. فرمود: آیا آن را پیش از مرگ (به گور خود) فرستادهاى؟گفت: نه. فرمود: براى همین است مرگ را دوست ندارى. (الخصال / ترجمه جعفرى / ج۱ / ۲۷) از تیر اجل چه جان نخواهى بردن باید که همیشه دل نهى بر مردن تا چند براى مال و أسباب جهان هردم دل خلق عالمى
آزردن منابع: ۱) نهج البلاغه ترجمه دشتی ۲) دیوان امیرالمومنین علیه السلام/ میبدی، زمانی ۳) الخصال / ترجمه جعفرى / ج۱ ۴) مصباح الشریعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان ۵) بهشت کافى / ترجمه روضه کافى ۶) معانی الأخبار / ترجمه محمدى /ج۲