گام اول روحانی سنجیده بود/ بهتر بود مکالمه با اوباما به فرصت دیگری موکول میشد
در رقابتهای انتخاباتی اخیر ریاست جمهوری گزینهای مورد توجه ملت ایران قرار گرفت که بحث تغییر در شیوهها برای دفاع از منافع و حقوق مردم این مرز و بوم را بهعنوان یکی از وعدهها مطرح ساخته بود. زمانی که اکثریت نسبی ملت به چنین گزینهای رأی میدهد منطقاً میبایست فرصت جدیدی برای تجربه عملی لایههای ظاهری سرمایه سالاری آمریکا برای بخشی از جوانان کشور فراهم شود.
عباس سلیمینمین: کشف ماهیت پدیدههای پیچیده و چندوجهی در یک روال عادی تقریباً ناممکن است زیرا چنین پدیدههایی که دارای لایههای مختلفاند، بهسهولت اجازه نمیدهند عمق نگاه ناظرین از سطوح جاذب و آرایششده به واقعیتهای پنهان متوجه شود.
سرمایهسالاری حاکم بر جهان امروز از جمله پدیدههای بسیار غامض است و تا زمانی که ملتها تن به زیادهطلبی آن میدهند قابل شناخت نیست. اما بهمحض آنکه در برابر زیادهخواهی و مشی تاراجگونه آن ایستادگی میشود، نقابها فرو میافتد و چهره واقعی نمایان میشود.
ملت ایران در جریان مطالبه بهحق خود پیرامون نفت اولین تجربهاش را در شناخت آمریکا بهعنوان پرچمدار سرمایهداری جهانی کسب کرد. انباشتی از این تجربیات تلخ بعد از کودتای 28 مرداد 1332 شناخت عمیق و همهجانبهای از سرمایهداری سلطهگر را رقم زد.
از آنجا که حتی نرمترین روشهای سیاسی دکتر مصدق در دفاع از حقوق و شئون ملت ایران مانع از آن نشد که آمریکا متوسل به قوه قهریه و نظامیگری برای سرکوب نهضت ملی شدن صنعت نفت (بهعنوان مطالبهای حداقلی) نشود، ایرانیان در یک اتفاق کمنظیر به این جمعبندی رسیدند که راهی جز پایان دادن به سلطه بیگانه و استبداد دستنشانده آن ندارند. ازاینرو ارادهای مصمم و استوار شکل گرفت و شکنجهها و شهادتها را به جان خرید و در نهایت خیزش سراسری ملت ایران در نیمه دوم دهه پنجاه بعد از مدتها مردم را بر سرنوشت خود مسلط ساخت.
متأسفانه بعد از پیروزی انقلاب، نهتنها استقلالطلبی صاحبان این دیار در عمل به رسمیت شناخته نشد بلکه فعالیتهای همهجانبه و گستردهای برای بازگردانیدن مجدد ایران به زیر سلطه، از سرگرفته شد.
این اقدامات از طرحهای متعدد کودتای ناموفق تا ترور شخصیتهای مؤثر در استقلال ملت ایران، از نفوذ در جریانات سیاسی تا دامن زدن به خط تجزیهطلبی در استانهای مرزی کشور، از تحریک صدام به حمله به ایران تا درگیر شدن مستقیم با دولت ایران در خلیجفارس (حمله به سکوهای نفتی و مورد هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری ایرانی) و ... را در بر میگرفت.
جمعبندی نهایی از شکستها در عرصه رویارویی مستقیم با ملت ایران تغییر مشی بود، لذا واشنگتن تداوم عداوت خود با استقلالطلبی این دیار را در عرصه دیپلماسی عمومی و تخریب زیرساختهای فکری این حرکت ملت ایران دنبال کرد. یعنی بهجای تأمین مواد شیمیایی صدام برای بهکارگیری علیه ایران و کمک به گروههای تروریستی برای حذف فیزیکی نخبگان ایرانی به تقویت امواج با هدف تضعیف باورها بهعنوان عامل مؤثر در مقاومت ملت ایران در برابر زورگوییها پرداخت. واشنگتن امروز بر این باور است که توانسته از این طریق درصد قابل توجهی از ایرانیان را متأثر از ژستهای تبلیغاتی خود کند.
از سوی دیگر در رقابتهای انتخاباتی اخیر ریاست جمهوری گزینهای مورد توجه ملت ایران قرار گرفت که بحث تغییر در شیوهها برای دفاع از منافع و حقوق مردم این مرز و بوم را بهعنوان یکی از وعدهها مطرح ساخته بود. زمانی که اکثریت نسبی ملت به چنین گزینهای رأی میدهد منطقاً میبایست فرصت جدیدی برای تجربه عملی لایههای ظاهری سرمایه سالاری آمریکا برای بخشی از جوانان کشور فراهم شود.
شخصیتی چون آقای روحانی که سوگند یاد کرده، ذرهای از منافع و اصول ملت ایران عدول نکند مورد اعتماد قرار گرفته تا بعد از پیروزیهای چشمگیر در عرصه قدرتنماییهای سخت چون مسئله سوریه که عقبنشینی آشکاری در واشنگتن رقم زد، در عرصه دیپلماسی این مطلب را محک زند: مشکل دشمنی آمریکا با ایرانیان آیا به مسدود بودن راه گفتوگوی مستقیم یا به ماهیت نظام سرمایهداری بازمیگردد؟
سفر آقای روحانی به مجمع عمومی سازمان ملل فرصت مناسبی فراهم ساخت تا اولین گامها برای تجربه مجدد تجربه شدهها برداشته شود. ریاست جمهوری ایالات متحده اگرچه تعدیل شده برخی جملات ارائه شده از سوی واسطههای سیاسی طرف ایرانی را در نطق خود گنجاند و همچون خانم آلبرایت سخن از درک ناراحتی ایرانیان از کودتای آمریکا در ایران به میان آورد اما هرگز این اقدام ضدبشری را که مقدمه اقدامات ضدانسانی فراوان دیگری بود، محکوم نکرد.
بهعوض بهصراحت از رژیم نژادپرست صهیونیستها ــ که پایهگذار جنگافروزیهای بیشمار از ابتدای تحمیلش بر منطقه توسط انگلیسها بودهایم ــ بهعنوان متحد اصلی آمریکا یاد کرد. بهعبارت سادهتر واشنگتن خود را در جبهه جنگافروزان کمافیالسابق تعریف نمود.
خوشبختانه ریاست جمهوری ایران در پاسخ از اتحاد برای صلح سخن گفت، از آنجا که اسرائیل بدون جنگافروزی نمیتواند ادامه حیات بدهد، در همین تجربه اول نیز بر اهل نظر مشخص شد که آمریکا اصرار دارد در جبهه اتحاد برای جنگ باقی بماند.
همچنین بعد از ملاقات آقای ظریف با وزرای خارجه آمریکا و انگلیس اظهارات رسانهای سکانداران سیاست خارجی این دو کشور همچنان نشان از تفرعن داشت. لذا باید اجازه میدادیم همین گامهای اول مورد تجربه تحلیل دقیق افکار عمومی قرار گیرد و برداشت گام دوم برای پاسخگویی به تلفن آقای اوباما را به فرصت دیگری موکول میکردیم. شاید این تجربه یعنی شناخت بیشتر ماهیت واسطههای سیاسی برای آقای دکتر روحانی نیز لازم بوده است.
در مجموع باید اذعان داشت اظهارات ریاست جمهوری ایران نسبت به همتای آمریکایی خود از قوت و عمق بیشتری برخوردار بود اما فراموش نکنیم که در چنین عرصههای خطیری نباید شتابزدگی به خرج داد. تا زمانی که آمریکا رسماً خود را بهعنوان پشتیبانی اصلی نژادپرستان تحمیل شده بر منطقه معرفی میکند نهتنها دشمن ملت ایران بلکه دشمن همه ملتهای آزاده جهان شناخته میشود که با جنگافروزی منافع نامشروع خود را پی میگیرد. گام اول آقای روحانی که صرفاً در حد ملاقات وزرای خارجه و برخی محک زدنها برداشته شد بسیار سنجیده و قابل تحسین بود. اما متأسفانه گام دوم یعنی برقراری ارتباط تلفنی با اوباما نشان از تأثیرگیریها در عرصههای پیچیده داشت.
اجتهاد سیاسی در صحنه عمل حکم میکرد که در مواجهه سیاسی با دشمن با چشمانی بازتر عمل کنیم و با استناد به قرائن حرکتهای بعدی خود را تنظیم نماییم. از یکسو اعتماد نظام به آقای روحانی سرمایه گرانسنگی است و از دیگر سو پیروزیهایی که ایران در سطح منطقه کسب کرده است پشتوانه کمنظیر به حساب میآید. نباید در این شرایط به جملاتی چون «ما قصد سرنگون کردن نظام ایران را نداریم» دل خوش کرد، آمریکا اگر میتوانست لحظهای در انجام این اقدام غیرانسانی تأمل نمیکرد.
موقعیت واشنگتن تا این حد سقوط کرده که حتی دولت سوریه را نتوانست سرنگون سازد، اصرار بر مذاکره با ایران نیز ناشی از نوعی استیصال این کشور در مسائل بینالمللی بهویژه خاورمیانه است. اختصاص نطق رئیس جمهور آمریکا در سازمان ملل به ایران و تکرار بیش از بیست بار نام این سرزمین نشان از تعیینکنندگی امروز ملت ایران دارد. بنابراین در عرصه تجربههای تجربهشده میبایست از دشمن فرصت گرفت و کمتر به آن فرصت داد.