روح پسا احمدینژادی در کالبد تندروهای اصلاحطلب / قدرت طلبی فقط برای جناح رقیب بد است؟!
این نمونه پیچیده تر و هوشمندانه تر نه ظاهری سنتی دارد و نه ویژگی ها، ایدئولوژی و رفتارش دالی بر شباهتش با نمونه ی قبلی است؛ بلکه ظاهری جذاب، به روز، متجدد و روشن فکر دارد که خیلی دم از عدالت نمی زند. این نمونه، پیشرفته تر و هوشمندانه تر از آن نمونه ی اولیه است و ثانیاً قالب و شکلی بسیار شکیل تر و فریبنده تر یافته است...
نظر می رسد که رویکرد محمود احمدی نژاد که زیر سؤال بردن تمامی یا بخشی از زحمات گذشته، تخطئه صلاحیت اشخاص برجسته ی نظام، افشاگری و برچسب زنی بود، پدیده ای است اجتماعی که به نحوی متجدد، اتوکشیده و هوشمندانه تر، در کالبد اصلاح طلبان حلول کرده است. به نحوی که خودت شعار اخلاق محوری بدهی، ولی مواضع و سیاست ورزی به وضوح مغایر با اخلاق اسلامی باشد. همان طور که دولت اخلاق محور، فریادهای عدالت خواهانه اش گوش فلک را دریده بود ولی در عمل، ماحصل آن فریادها اختلاس سه هزار میلیاردی شد و خط قرمز عدالت با خط قرمز کابینه تعبیر شد. بسیاری اصلاح طلبان هم فریاد های اخلاق محوری شان در حالی بیان می شود که ...
باید علت یابی کرد که به چه دلیلی ما نتوانسته ایم در کشورمان به روشی کارآمد دست یابیم؛ روشی اخلاقی و منصفانه که هم حرمت ها و اصول اخلاق اسلامی در آن رعایت شود و نیز از آن طریق، پیروزی در انتخابات مختلف و کسب کرسی های گوناگون حاصل گردد. این سؤالی است که شاید پر بیراه نباشد اگر ریشه ی آن را در قدم اول، ضعف تحزب و در گام های بعدی، ناتوانی بومی سازی فعالیت حزبی متناسب با فرهنگ اسلامی و آرمان های انقلاب اسلامی جست و جو کنیم.
این رویکردی را باید پسا احمدی نژادی نامید، چون ریشه ی سیاست ورزی آن الهام گرفته از همان سبک مشهور و شناخته شده است که به محض محرز شدن پلیدی آن در اجتماع، از جانب مردم پس زده شد. اما از طرفی اولاً نمونه ای پیشرفته تر و هوشمندانه تر از آن نمونه ی اولیه است و ثانیاً قالب و شکلی بسیار شکیل تر و فریبنده تر یافته؛ به حدی که ممکن است کسانی که در افشای این هویت و این رویکرد پیش قدم می شوند، برخلاف نمونه ی اولیه که با حمایت مردم مواجه می شدند، با تخریب سنگین و حتی طرد از جانب مردم رو به رو گردند.
به تعبیری نمونه ی اولیه، نمونه ای ظاهر الصلاح و به اصطلاح غلط - که متأسفانه رایج شده- «حزب اللهی» و حق به جانب بود که فقط شعار می داد و عکسش عمل می کرد و این عملکرد معکوس بعد از لا اقل 6 سال به طور واضح هویت حقیقی اش بر مردم فاش شد. به این ترتیب مثلاً از این پس هر گاه فردی با آن ظواهر، ویژگی ها و خلقیات، دم از بر فرض، عدالت بزند، توسط مردم نادیده گرفته می شود.
ولی نمونه پیچیده تر و هوشمندانه تر دیگر نه ظاهری سنتی دارد و نه ویژگی ها، ایدئولوژی و رفتارش دالی بر شباهتش با نمونه ی قبلی است؛ بلکه ظاهری جذاب، به روز، متجدد و روشن فکر دارد که خیلی دم از عدالت نمی زند. چون عدالت مفهومی است که در این هشت سال مخدوش شده و معنی اختلاس و تورم به خود گرفته و جذابیتش را از دست داده است.
پس باید سراغ مفهومی جذاب تر و البته متناسب با شرایط، مطالبات و ذائقه ی روز جامعه عرضه کرد و آن اخلاق است. پس دو تفاوت که هر دو ظاهری است در این رویکرد وجود دارد؛ اولی فاعل و راوی است که این بار نه احمدی نژاد سنتی بلکه اصلاح طلبان متجدد هستند و از دیگر سو، مفهومی نه عدالتی است که مردم به آن حساسیت عمیقاً منفی پیدا کرده اند بلکه مفهومی است خوش ظاهر و خوش باطن به نام اخلاق.
اما همان طور که پیش تر هم ذکر شد، در مفهوم سابق عدالت استحاله شد و به اختلاس و تورم بدل گشت و در این مفهوم جدید، اخلاق استحاله می شود.
اگر بخواهیم در عرض چند سطر به اتفاقات گذشته بپردازیم، باید دلایل واقعی این عصبانیت و بغض شدید برخی اصلاح طلبان پس از باخت در انتخابات شهردار تهران را نه در این که خانم راستگو به آنان خیانت کرده یا خیر، نه در این که اصلاح طلبان بازی برده را واگذار کرده اند یا خیر، بلکه در این جست و جو کرد که عطش قدرت انحصار طلبانه و تمامیت خواهانه ای که به سراغ این جریان آمده، فراموش کرده که همواره شعارش این بوده که انحصارطلبی، فی الذاته صفتی است باطل و رذیله ای است ویرانگر چه برای خود آن شخص یا گروه و چه برای اطرافیان و دنیای بیرون آن شخص یا گروه.
از آن جا که حزب اسلامی کار، در متن حکم اخراج خانم راستگو آمده از حزب، اتفاقات انتخابات شورای شهر را دلیل اخراج ایشان ندانسته بلکه بی توجهی خانم راستگو به ارزش های اسلامی و اخلاقی را به عنوان علت اخراج ایشان معرفی کرده، علی رغم تمامی تفاسیر و اظهارات ضد و نقیض طرفین مناقشه، به عنوان حجتی محکم و حسن ختام یادداشت، روایت زیر از امام صادق (ع) تقدیم حزب اسلامی کار و اصلاح طلبان شورای شهر و دیگر شهروندان می گردد:
"اگر 50 نفر هم بگویند فردی حرفی را زده ولی خود آن فرد بگوید نگفتهام، فصدقه و کذبهم (آن فرد را تصدیق کن و آنها را که میگویند گفته، تکذیب کن)."