قاعده «القاعده» چیست؟/ وقتی دولت لیبرال سلفی‌گری را نظام‌مند می‌کند

دموکرات ها از این ایده حمایت و پشتیبانی کردند. ما با دستگاه اطلاعاتی پاکستان و عوامل پاکستانی وارد عمل شدیم تا مجاهدانی را از عربستان و سایر کشور ها استخدام کنند. سپس اندیشه‌ی وهابیت را تزریق کردیم و توانستیم بر شوروی سابق در سایه‌ی عملیات این افراد پیروز شویم.

کد خبر : 284754
علی‌رضا رضاخواه: «سیمور هرش»، روزنامه نگار شهیر آمریکایی، 6 سال پیش در مقاله‌ای نسبتاً طولانی در نشریه‌ «نیویورکر» از همکاری «جورج بوش» رئیس‌جمهور وقت آمریکا و برخی کشورهای منطقه برای تضعیف ایران، سوریه و حزب‌الله لبنان خبر داده بود.

وی تصریح کرده بود: برای تضعیف محور مقاومت در خاورمیانه، دولت جورج بوش تصمیم به تغییر اولویت‌هایش در این منطقه گرفته و با همکاری برخی دولت‌های عربی و از طریق ایجاد سازمان‌های زیرزمینی در لبنان، پروژه‌ی مقابله با حزب‌الله لبنان در بیروت را کلید زده است.

نتیجه‌ این همکاری به وجود آمدن گروه‌های تکفیری افراطی شد که گرایش‌های بسیار زیادی به «القاعده» دارند. او در مقاله‌اش صراحتاً عنوان کرده بود که با هدف تضعیف دولت بشار اسد و فشار به حکومت سوریه برای مذاکره و کنار آمدن با رژیم صهیونیستی، جریان موسوم به محور سازش با چراغ سبز جورج بوش به حمایت‌های مالی و لجستیکی گسترده‌ای از گروه‌های افراطی تکفیری پرداخته است. چند سال بعد و به دنبال آغاز موج تحولات در خاورمیانه شاهد تکرار همان سناریو، این بار از سوی یک رئیس‌جمهور دموکرات هستیم.

افزایش حضور جریان‌های تندرو در سوریه و فعالیت گسترده‌ی تکفیری‌ها در کشورهای اسلامی از حاشیه‌ی خلیج فارس گرفته تا شمال آفریقا، بیانگر احیای نسل جدیدی از القاعده می‌باشد که هرچند در تاکتیک و روش‌های عملیاتی چون حملات انتحاری، کشتار مردم بی‌گناه، خشونت بی‌حد و حصر و ... شباهت زیادی با نسل‌های پیشین دارد اما یک تغییر استراتژیک و کلیدی در اهداف آن دیده می‌شود و آن هم چرخش از مبارزه با «کفار» به مبارزه با فرق و مذاهب داخل امت اسلامی است. انفجارهای زنجیره‌ای تکفیری‌ها در عراق که این روزها به بخشی از زندگی روزمره‌ی مردم در این کشور تبدیل شده است، کشتار مسلمانان بی‌گناه در افغانستان و پاکستان، انفجارهای اخیر در ضاحیه و طرابلس لبنان و جنایات فجیع گروه موسوم به «النصره» در سوریه برخی از بارزترین نمونه‌های تحولات اخیر در منطقه می‌باشد.

* بنیادگرایی اسلامی؛ پروژه یا پروسه

بررسی ریشه‌شناسی واژه‌ی (fundamentalist) به معنای «بنیادگرا» نشان‌گر خواستگاه غربی- مسیحی این واژه است. هرچند این روزها بیش از همه از این اصطلاح برای برچسب‌زنی به جریان‌های اسلامی استفاده می‌شود. جالب این است که در گذشته به پروتستان‌ها «بنیادگرا» می‌گفتند؛ چراکه ایشان در برابر کاتولیک‌ها که مرجعیت دینی و کتاب مقدس را از طریق تفسیر انحصاری کتاب مقدس به وسیله‌ی روحانیون پذیرفته بودند، تنها بر مرجعیت کتاب مقدس تأکید داشتند و به نوعی نص‌گرایی معتقد بودند. پروتستان‌ها می‌خواستند از خلال تاریخ و زمان، نقبی به اصول نخستین مسیحی و شیوه‌ی زندگی مسیح و حواریونش (یا همان سلف صالح) بزنند و شعار بازگشت به مبانی خالص مسیحی را تحقق بخشند. بعدها «پیوریتنیسم»، همان انگاره‌ی مذهبی که امروز اصلی‌ترین عنصر فرهنگی و مذهبی تمدن آمریکایی است، ادامه‌ی همین مسیر در مسیحیت پروتستان قلمداد شد.

جریان سلفی‌گری تکفیری در اسلام نیز همچون جنبش‌های اعتراضی مسیحی، ناشی از یک حرکت انشعابی از بدنه‌ی اصلی دین مادر و ایجاد فرقه‌ای نو توسط «ابن تیمیه حرانی» در قرن هفتم هجری بود. ابن تیمیه معتقد بود که مسلمانان حق ندارند در فهم قرآن برداشت‌های عقلی خود را حاکم کنند. وی بر این باور بود که «باید بسنده کنیم به آن‌چه از ظاهر قرآن می‌فهمیم و درباره‌ی متشابهات قرآن هم باید سکوت کرد»(نص‌گرایی). ابن تیمیه بسیاری از مواردی را که مسلمانان نشانه‌ی احترام به بزرگانشان می‌دیدند مصداق شرک معرفی کرد و با ارائه‌ی ایده‌های متفاوت درباره‌ی اسلام و کفر، بسیاری از مسلمانان را تکفیر کرد. او برای تبلیغ سخنانش بارها مناظره کرد، سال‌ها زندان رفت و کتاب‌ها و شاگردان بسیار متعصبی برجاگذاشت که سال‌ها روش او را در حوزه‌های علمیه‌ی شام، مصر و حجاز ادامه دادند.

با این حال ابن تیمیه مخالفان سرسخت و جدی هم در میان اهل سنت داشته و دارد. «سَبُکی» محقق معاصر وی می‌گوید: «او در پوشش پیروی از کتاب و سنت، در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و ارکان اسلام را در هم شکست. با وحدت مسلمانان مخالفت کرد و سخنی گفت که لازمه‌ی آن جسمانی بودن خدا و مرکب بودن ذات اوست. با چنین سخنانی حتی از 73 فرقه هم بیرون رفت.» علاوه بر این واقعیت که اندیشه‌های ابن تیمیه به عنوان سنگ بنای فرقه‌ی وهابیت بدعتی ناهمگون در بدنه‌ی اصلی دین مبین اسلام است، اسناد و مدارک متعددی در رابطه با تزریق این اندیشه به بدنه‌ی اسلام توسط استعمار انگلیس وجود دارد.

به هرحال اندیشمندان سیاسی در تبیین چرایی شکل‌گیری اندیشه‌های بنیادگرایانه و تکفیری در اسلام که تبلور آن در شبکه‌ی تروریستی القاعده قابل مشاهده است، نظریات مختلفی را ارائه کرده‌اند. برخی با تأکید بر عوامل بیرونی، افراط‌گرایی در اسلام را واکنشی به حضور نیروهای خارجی و استعمارگر دانسته و برخی متأثر از اندیشه‌های مسیحی، آن را به ذات شرّ انسان پیوند زده‌اند. برخی نیز اندیشه‌ی افراط در جوامع اسلامی را محصول تقابل سنت و مدرنیسم تعریف کرده‌اند. همه‌ی این استدلال‌ها هنگامی قابل قبول است که با اصالت قائل شدن برای بنیادگرایی در اسلام، این پیش‌فرض را بپذیریم که اندیشه‌ی تکفیری و تبلور عملی آن یعنی شبکه‌ی تروریستی القاعده، یک پروسه و فرایند طبیعی در بطن تاریخ اسلام است. این در حالی است که بررسی تاریخی روند شکل‌گیری آن‌چه غربی‌ها آن را بنیادگرایی در اسلام می‌خوانند، نشان می‌دهد که این اندیشه بیش از آن‌که یک پروسه و فرایند طبیعی برآمده از ساختار دین و شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جوامع باشد، پروژه‌ای ساخته و پرداخته‌ی استعمار و غرب است.

این ما بودیم که القاعده را به وجود آوردیم

هیلاری کلینتون، وزیر سابق خارجه‌ی آمریکا چندی پیش در نشستی با برخی از اعضای کنگره، پیرامون چگونگی مواجهه‌ی آمریکا با القاعده در خاورمیانه با اذعان به این واقعیت که دولت رونالد ریگان برای مقابله با نفوذ شوروی در افغانستان، دو گروه القاعده و مجاهدین را به وجود آورد، صراحتاً گفت: این ما بودیم که القاعده را به وجود آوردیم. وی اظهار داشت: ما گذشته‌ مشترکی با سازمان القاعده داریم. کسانی را که امروز با آن‌ها در افغانستان و پاکستان می‌جنگیم 20 سال پیش خودمان به وجود آوردیم؛ زیرا در جنگ علیه شوروی سابق از آن‌ها استفاده می‌کردیم. ما القاعده را به وجود آوردیم زیرا نمی‌خواستیم شوروی سابق بر آسیای مرکزی چیرگی یابد و ریگان، رییس‌جمهور وقت آمریکا با مشارکت کنگره‌ی آن زمان که تحت رهبری دموکرات‌ها بود، از طرح ایجاد القاعده جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی استقبال کرد.

کلینتون در ادامه تصریح می‌کند: دموکرات‌ها از این ایده حمایت و تأکید کردند. ما با دستگاه اطلاعاتی پاکستان و عوامل پاکستانی وارد عمل شدیم تا مجاهدانی را از عربستان و سایر کشورها استخدام کنند. اندیشه‌ی وهابیت را تزریق کردیم و توانستیم بر شوروی سابق در سایه‌ی عملیات این افراد پیروز شویم.

پیش از این نیز «ژاک اتالی» مشاور عالی فرانسوا میتران، رییس‌جمهور سابق فرانسه، 2 هفته قبل از حمله‌ی نظامی آمریکا به افغانستان در نشریه‌ی «اکسپرس» نوشت: گروه‌های تروریستی که آمریکا در افغانستان با آن‌ها درگیر است، همان گروه‌هایی هستند که خود غرب به ویژه آمریکا آن‌ها را به وجود آورد. اتالی می‌افزاید: رهبران این گروه‌ها از جمله بن لادن، شاگردان سابق سازمان سیا هستند. منابع مالی آن‌ها را آمریکا و متحدان نزدیکش فراهم کرده‌اند و پیام‌های مرگ‌بارشان را شرکت‌های بزرگ غربی به سراسر جهان مخابره می‌کردند. در یک کلام، این امکانات سیاسی، فنی و مالی غرب بود که امروز علیه خودش به کار رفته است. واقعیاتی که اسناد آن را در مصاحبه‌ها و مقالات افرادی چون ویلیام کیسی، رییس سابق سیا، زبینگیو برژینسکی، مشاور سابق امنیت ملی آمریکا و بسیاری دیگر از شخصیت‌های سرشناس غربی می‌توان دید.

جوجه‌ها به لانه‌شان بازمی‌گردند

«مالکوم ایکس» از رهبران جنبش حقوق مدنی در آمریکا و سخنگوی وقت جنبش «ملت اسلام» در 22 نوامبر 1963 هنگامی که یک خبرنگار آمریکایی نظرش را در رابطه با ترور جان اف کندی، رییس‌جمهور آمریکا پرسید، گفت: «Chickens Coming home to roost» یعنی «جوجه ها به لانه شان بازمی‌گردند». مالکوم ایکس از این اصطلاح انگلیسی استفاده کرد تا به صورت کوتاه به خبرنگار بفهماند، اتفاقی که برای جان اف کندی روی داد نتیجه‌ی عملکرد وی در ترویج خشونت علیه سیاهان و مدارا با طرفداران نژادپرستی در ایالات متحده بوده است. واقعیتی که سرانجام دامن رییس‌جمهور آمریکا را نیز گرفت.

شاید اگر مالکوم ایکس هنوز زنده بود و سؤالی مشابه در رابطه با پدیده‌ی تکفیری‌ها و حامیان آن در خاورمیانه از وی پرسیده می‌شد، باز هم از همان پاسخ بهره می‌جست. نگاهی به چگونگی عملکرد شبکه‌ی تروریستی القاعده نشان می‌دهد این جریان چه به صورت سازمان‌یافته و چه به صورت یک اندیشه‌ی خشونت‌طلب، همواره بیشترین تهدید را متوجه جریان‌های حامی خود کرده است.

استفاده از گروه‌های تکفیری برای پیش‌برد اهداف سیاست خارجی، آزمون خود را در منطقه خاورمیانه پس داده است. حمایت فکری، مالی و اطلاعاتی برخی از کشورها در منطقه و خارج از منطقه از گروه‌هایی چون طالبان، القاعده، سپاه صحابه، لشکر جهنگوی، شبکه‌ی حقانی و ... انعکاس مطلوبی در این کشورها نداشته است. زیرا اندیشه‌ی تکفیری چاقویی است که برخلاف آن‌چه مرسوم است دسته‌ی خود را هم می‌برد. آن‌چه امروز پاکستان را به یکی از بی‌ثبات‌ترین کشورهای خاورمیانه تبدیل کرده است، آن‌چه باعث شده سفارت ترکیه در مالی مورد حمله قرار گیرد، قتل فجیع سرباز انگلیسی در خیابان‌های لندن، حمله به ساختمان مرکز تجارت جهانی در نیویورک، بمب‌گذاری اخیر در ماراتن بوستون، قدرت‌گیری روزافزون القاعده در داخل خاک عربستان، افزایش تهدید جریان‌های سلفی در آلمان، همه و همه پژواک قاعده‌ی القاعده هستند؛ این واقعیت که «جوجه‌ها به لانه‌شان بازمی‌گردند».

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: