جستاری در چیستی اعتدال
1. مرز عدالت و اعتدال ـ باریکبینیهای واژه شناختی گاه رهزن است و آدمی را در لایه های در هم پیچیده و البته شیرین زبانی نگاه میدارد، ولی نمیتوان یکباره از آنها چشم برگرفت. واژة اعتدال باب افتعال از مصدر عدل به معنی به خود پذیرفتن عدالت و یا استقرار عدالت در یک پدیده است، همین مقدار بسنده است تا به استناد آن، مفهوم واژه شناختی اعتدال را نهادینه شدن و درونی شدن عدالت شمرد. عدالت نیز در رایج ترین و در عین حال دقیق ترین تعریفی که ریشه در سخنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام دارد، قرار گرفتن هر چیز در وضع مطلوب است، بر همین اساس آن گونه که از فرهنگهای لغت عربی برداشت میشود، واژة معتدل در زبان عربی به عنوان صفت برای موضوعات مختلفی مانند نيزه (راست بودن نیزه)، شِعر (موزون بودن)، جسم (نه بلند و نه کوتاه بودن)، آب (نه گرم و نه سرد بودن)، روز (داشتن هوای ملایم)، قد انسان (خوش قد و قامت بودن) و شاخة درخت (دارای تناسب) به کار میرود و وجه مشترک همة این کاربردها همان استقرار تناسب و قرار داشتن در وضعیت مطلوب است. و دقیقاً مبتنی بر همین نکته، کوشش برای منسوب کردن پشتوانة نظری اعتدال به سنت و مفهوم مسلط ارسطویی و توماس اکوییناسی یعنی میانة هر چیز را گرفتن الزاماَ درست نیست و کمالگرایی دینی هم میتواند پشتوانة نظری اعتدال باشد. اعتدال به این معنی آخر به هیچ روی مذموم نیست و خود از برترین مصادیق عدل به شمار میرود. امید است که اجمال این سخن تنها ملال زدا باشد نه ابهام فزا.
2. قلمرو اعتدال ـ بر اساس تعریف پیش گفته اعتدال تنها جنبة فردی ندارد، و افزون بر مقیاس فردی، در ساختارهای اجتماعی خرد و کلان هم می توان از اعتدال سخن گفت، بنا بر این، تحقق اعتدال تنها به رفتار معتدلانه افراد برنمیگردد، بلکه اعتدال در خانواده، سازمانها، نهادها و کلیت جامعه چه در سطح ملی و چه در سطح فراملی قابل تصور است. هر گاه عدالت در هر یک از این واحدهای اجتماعی درونی شود، میتوان گفت اعتدال در آنها تحقق یافته است.
3. ناظر به رفتارها بودن اعتدال و بیمعنی بودن تسری آن به حیطة باورها و ارزشها ـ بوعلی در منطق شفا، یکی از تقسیم بندیهای دو لفظ متقابل را عدم و ملکه میداند. اگر موضوعی قابلیت متصف شدن به یک صفت را داشته باشد، میتوان آن صفت را برای آن موضوع در نظر گرفت و یا از آن سلب کرد، ولی اگر چنین قابلیتی در آن موضوع وجود نداشته باشد، ایجاب و سلب آن صفت فاقد معنی است، مثلا انسان قابلیت بینایی دارد ولی دیوار چنین قابلیتی ندارد لذا گزارهای که از بینایی یا عدم بینایی یک انسان سخن بگوید معنیدار است ولی همین گزاره در بارة ديوار فاقد معنی و یا بیهوده است. اعتدال و عدم اعتدال هم از نوع ملکه و عدم ملکه هستند، اعتدال تنها در مواردی معنی دار است که آن پدیده قابل اتصاف به اعتدال باشد و نمیتوان این صفت را برای همه چیز به کار برد، حتی اگر از عام و فراگیر بودن اعتدال سخن بگوييم مراد عام و فراگیر بودن اعتدال در مواردی است که قابلیت اعتدال را دارد. بر همین اساس، دایره باورها و ارزشهای دینی که در آنها زیادهروی معنی ندارد اعتدال نیز فاقد معنی است، مثلا توحید به مثابة يک اندیشه، معادباوری به مثابة يک اندیشه، نبوت و امامت به مثابة یک باور، واجبات دینی به مثابة یک تکلیف و دهها نمونه از این دست از ثبات برخوردارند و اعتدال در آنها ـ لااقل در یک درک عرفی ـ فاقد معنی است. ارزشها نیز چنین است، مثلا ارزشهایی مانند خداباوری، روحیه عبادت، مجاهدت در راه خدا، صداقت، خلوص نیت، پاکی درون و دهها نمونه از این دست هم از ثبات برخوردارند و اعتدال در آنها فاقد معنی است چون افراط و تفریط در آنها ـ به مثابة یک ارزش یا باور و نه یک رفتار ـ قابل تصور عرفی نیست. به عبارتی روشنتر اعتدال تنها در حیطة رفتارهاست و هیچ کس گمان نبرده است که مثلاً رییس جمهور منتخب بر آن است در بارة اعتقاد به خدا، باور به معاد، واجبات دینی و مانند آن اعتدال را حاکم کند و یا بر آن است باورها و ارزشهایی را که قانون اساسی مبتنی بر آنها تدوین شده است، در بوتة اعتدال نهد. باور میتواند منشأ اعتدال یا عدم اعتدال باشد، ولی خود باور به مثابة يک اندیشه متصف به اعتدال و عدم اعتدال نمیشود، بلکه چگونگی عمل بر اساس یک باور یا ارزش است که با چنین صفتی سنجیده میشود.
4. عدم اعتدال پذیری همة رفتارها ــ در حیطة رفتارها نیز تنها آن دسته از رفتارها میتوانند و یا باید رنگ اعتدال به خود بگیرند که افراط و تفریط در آنها قابل تصور است، افراط و تفریط نیز گاه در همة شرايط نکوهیده است و گاه این افراط یا تفریط در یک شرایط خاص اهمیت می یابد که باید از آن دوری جست. بنا بر این این گونه نیست که بتوان فهرستی ثابت و همیشگی از فعالیتهای دور از اعتدال تهیه و ارائه کرد و همگان را همواره از آنها بر حذر داشت، به عنوان نمونه گاه یادداشت نویسی علیه یک کشور خارجی حرکتی تندروانه ارزیابی میشود و گاه تسخیر یک سفارت به عنوان یک حرکت انقلابی و نه الزاماً افراطی ستوده میشود. اعتدال در صحنة اجتماعی با مصلحت و خرد جمعی سنجيده میشود. بنا بر این اعتدال به هیچ روی به معنی محافظه کاری و خروج از انقلابی گری نیست، اعتدال یعنی میانه روی در هر رفتاری که میانه روی در آن امکانپذیر و پسندیده است و اعتدال در هر امری هم متناسب با خود آن امر معنی مییابد و شرایط زمانی و مکانی هم در تشخیص این تناسب نقش محوری دارند.
5. اعتدال به مثابة سیاست اجرایی ـ اعتدال به مفهومی که گفته شد در ساختار کلی نظام برنامهریزی و تصمیمگیری کشور به مثابة یک سیاست اجرایی است. این برداشت دو دلالت دارد: نخست آن که اعتدال ناظر به حل یک مشکل عمومی در جامعه است، و دیگر آن که مبنا قرار دادن آن در زمرة اختیارات رییس جمهور است. سیاستهایی که معطوف به یک مسألة عمومی نباشند، اغلب نه به درستی از سوی نظام اجرایی درک و هضم میشود و نه به نتیجة روشنی میرسد. این واقعيت بر کسی پوشیده نیست که کشور ما در چند سال اخیر اسیر تندروی هایی بود که نظام را با چالش هایی جدی در حوزة سیاست خارجی، سیاست داخلی، مسائل فرهنگی و حتی اقتصادی روبرو کرده بود و شعار اعتدال به صورت مشخص و صریح در واکنش به این تندروی ها مطرح شده است، به عبارت دیگر مسألة کشور ما در حال حاضر تندروی و افراط است نه تفریط و کوتاهی. از سوی دیگر، بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سیاستهای کلی نظام پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام از سوی رهبری معظم انقلاب ابلاغ می شود. اعتدال در مقایسه با شعارهایی مانند عدالت گرایی و حتی جامعه مدنی که شعار دو رییس جمهور پیشین بود جنبة اجرایی دارد نه سیاست کلی و نیاز به طی فرایند پیشبینی شده در قانون اساسی ندارد. به نظر این جانب، یکی از اشکال های دو شعار پیشین این بود که هر دو از جنس سیاست کلی بودند و اعلام آنها در قلمرو اختیارات رییس جمهور نبود. شاید اگر روزی شورای نگهبان بپذیرد که ساز و کاری بهتر و مردم پسندتر برای بررسی صلاحیت های نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری وجود دارد و برای این کار به انتقادها و پیشنهادهای دیگران هم توجه کند، این نکته را از نظر دور ندارد که یکی از نکاتی که مستند به قانون اساسی باید مورد توجه قرار گیرد همین است که جنس شعارهای نامزدهای ریاست جمهوری از جنس سیاستهای کلی نظام نباشد.
6. پشتوانة دینی اعتدال ـ در متون دینی ما مفهوم اعتدال با واژگان گوناگونی مانند قصد، الاقتصاد، وسط بودن و مشتقات آن بیان شده و گاه نیز مانند آية 29 سورة مبارکة اسراء، بدون کاربرد واژهای خاص و در قالب بیان مصداقها معرفی شده است. جستجو و یافتن تمامی این بیانها و کاربردها کمک مؤثری به درک مفهوم، قلمرو و بایستگیهای اعتدال از نگاه قرآن و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام میکند. توجه به این چند نمونه خالی از لطف نیست. در کتاب المحاسن برقی، یک باب با عنوان الاقتصاد فی الاکل و مقداره ( باب 37، ج 2، ص 439) وجود دارد؛ در کتاب الکافی هم یک باب با عنوان الاقتصاد فی العباده (ج 2، ص 86) وجود دارد؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام در فراز پایانی خطبة 16 نهجالبلاغه که بعد از بیعت با ایشان ایراد کرده اند، میفرمایند: الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ ، یعنی راستروی و کجروی گمراهی است و راه میانه راه درست است، کتاب خدا و آن چه از فرستاده خدا در دست است به آن گواهی میدهد و سنت پیامبر از طریق آن نفوذ مییابد و راه رسیدن به انجامی نیکو همین است؛ آن حضرت در خطبة 94 در وصف پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم، یکی از ویژگیهای ایشان را میان هروی میشمرند: سیرته القصد؛ و در بخشی از خطبة 127 نهج البلاغه میفرمایند: وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ وَ خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ ... یعنی دو گروه از مردم به خاطر من هلاک خواهند شد، دوستدار افراطی که دوستی اش او را به غیر حق میکشاند و دشمن افراطی که دشمنیاش او را به غیر حق میکشاند و بهترین حالت مردمان نسبت به من میانه روی است، پس به آن پایبند باشید؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام در حکمت شمارة 109 نهج البلاغه فرموده اند: نحن النمرقه الوسطی بها یلحق التالی و الیها یرجع الغالی، یعنی ما بالش یا پشتی های (و مطابق ترجمه مرحوم علامه شهیدی تکیه گاه های ) میانهای هستیم که پسینیان به آن میپیوندند و تندروها به آن بازخواهند گشت؛ امام سجاد علیه السلام در فرازی از دعای 20 صحیفة سجادیه خطاب به خداوند عرضه میدارند: ... وَ مَتِّعْنِي بِالاقْتِصَاد ... یعنی بارخدایا مرا به میانه روی بهره مند ساز؛ هم ایشان در فرازی از دعای 30 صحیفة سجادیه از خدا میخواهند که ... وَ قَوِّمْنِي بِالْبَذْلِ وَ الِاقْتِصَادِ ... یعنی مرا به بخشایش و میانه روی مستقیم بدار؛ امام باقر علیه السلام در روایتی که مرحوم کلیتی در کتاب الکافی، ج 2، ص 75 نقل کرده است، از شیعیان خود خواستهاند که مانند بالش یا پشتی های میانه باشند، نه بزرگ و نه کوچک، که بتوان به خوبی به آن تکیه زدَ: يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ كُونُوا النُّمْرُقَةَ الْوُسْطَى ....؛ آن امام همام همچنین ذیل آية شریفة کذلک جعلناکم امه وسطا فرموده اند: نحن الامه الوسط ... (الکافی، ج 1، ص 191).
این نمونه ها و ده ها و بل صدها نمونة دیگر که میتوان در متون دینی نشان داد، حکایت گر پشتوانة محکم دینی این شعار است. اعتدال به این معنی که گفته شد، جایگاهی بسیار شاخص هم در متون اخلاقی و ادبی و اجتماعی ما مسلمانان دارد که امید است روزی بازشناسی شود. این چند بیت از مولوی ناظر به همین معناست:
در خبَر، خیر الامور أوساطها
نافع آمد زاعتدال أخلاطها
گر یکی خلطی فزون شد از عرض
در تن مردم پدید آید عرض
بر قرین خویش مفزا صفت
کان فراق آرد یقین در عاقبت
نطق موسی بُد بر اندازه و لیک
هم فزون آمد ز گفت یار نیک
(مثنوی، دفتر دوم، ص 327)
اعتدال به مفهومی که گفته شد، میتواند رویکردی عام و فراگیر باشد و بسیاری از قلمروهای رفتاری قوة مجریه را در برگیرد، ولی از یاد نبايد برد که اعتدال هر چند شاه کلید است، ولی کلید حل همة مشکلات نیست بلکه تنها قفل هایی را میگشاید که اولا از جنبة نظری قابلیت متصف شدن به اعتدال را داشته باشند و ثانیاً از جنبة عملی، گره موجود در آنها ناشی از افراط و تندروی باشد.