زائر عوام از خواص جلوتر است/ وقتی«کفی بالله حسیبا» معنا می‌شود

کی از دلنشین ترین اعمال مستحبی در زمان طواف دست تکان دادن و فرستادن بوسه ای عاشقانه برای خدا در محل شروع طواف است. واقعاً لحظه ای خاص و مثال زدنی از یک عشق ورزی ناب و حقیقی، در برابر عشق ورزی های مجازی و رگه دار است. اینجاست که می گوییم حج نمودی از یک وحدت وجود و فردیت حقیقی در اتصال با خدا و یکی شدن عاشق و معشوق است.

کد خبر : 275659

دکتر عماد افروغ: خدای مهربان را شاکرم که در ماه شعبان و رمضان توفیق انجام عمرۀ مفرده را نصیب بنده کمترینش نمود و خدای رئوف و رحیم را شاکرم که در زمانی بخشی از سفر نامه خود با عنوان شراب ناب را تقدیم عزیزان مخاطب می کنم که در ماه مبارک رمضان، ماه دعا و نیایش و تقوا قرار داریم .

*****************

امروز جمعه 14 /4/ 92 است. ساعت 5 صبح راهی مسجد الحرام شدیم و بعد از توجیهات لازم، طواف را شروع کردیم. هم حس و حال عجیبی داشتیم، هم جمعیت آن قدر زیاد و فشرده بود که تماماً مواظب بودی تا طوافت به هم نخورد، خودت بروی، تو را نبَرند و در این بین شمارش طواف را هم از یاد نبری. به هرحال، قطع نظر از این مواظبت ها و مراقبت ها، معنای قیامت از یک طرف و انّ اکرمکم عندالله اتقیکم را از طرف دیگر به خوبی حس می کنی. در اینجا همه، به ویژه مُحرمان، یک شکل اند و بین آنان به لخاظ صوری تفاوتی نیست. تعیّنات و امتیازات و دَک و پُزهای روزمره زندگی، هم به چشم نمی آید و هم خریداری ندارد. اگر زایر عوام به فکر صحت زیارت و طواف خویش است، زایر به اصطلاح خاص اجتماعی هم به همین فکر است. نمی توانم قضاوت کنم اما چه بسا به دلیل وارستگی های عوام، حس و حال این دسته از زایران عمیق تر و کیفی تر هم باشد.

بعد از انجام طواف، نوبت به نماز طواف در مقام ابراهیم (ع) می رسد. به دلیل انجام یک سری ساخت و ساز ها و روز جمعه بودن، نماز خواندن در این مقام بسیار دشوار شده است. تقریباً سختی طواف، با توجه به فشار جمعیت زایر، یک طرف و نماز خواندن در فضای بسیار محدود مقام ابراهیم (ع) ، با توجه به انبوه نمازگزارهم یک طرف. نماز طواف را که خواندی عازم مسعی(محل سعی) برای انجام سعی بین صفا و مروه می شوی و کاری می کنی که هاجر با تحمل مشقت های فراوان و بدون نومیدی از رحمت خداوند و برای پیدا کردن آب برای اسماعیل، انجام داد. این عمل خالصانه می تواند مثالی از صبر ومقاومت در برابر سختی های انجام وظیفه الهی و نا امید نشدن از نصرت و رحمت الهی و گشایش در سختی ها باشد. هفت بار و در مجموع 7 کیلومتر باید در رفت و آمد باشی و در نهایت هم نوبت به تقصیر می رسد که شاید مظهری از رهایی از وابستگی ها، خود ستایی ها، پرداختن به سیما و غفلت از درون و سیرت باشد. بعد از تقصیر که در عمره مفرده کوتاه کردن مقداری مو و ناخن باشد، مجدداً به قصد طواف نساء راهی خانه خدا می شوی. بار دیگر هفت بار و با قصد قربت طواف می کنی و نماز طواف نساء به جای می آوری. یکی از دلنشین ترین اعمال مستحبی در زمان طواف دست تکان دادن و فرستادن بوسه ای عاشقانه برای خدا در محل شروع طواف است. واقعاً لحظه ای خاص و مثال زدنی از یک عشق ورزی ناب و حقیقی، در برابر عشق ورزی های مجازی و رگه دار است. اینجاست که می گوییم حج نمودی از یک وحدت وجود و فردیت حقیقی در اتصال با خدا و یکی شدن عاشق و معشوق است.

حالا دیگر از احرام خارج شدی. از این به بعد و در ایام سفر می توانی به مسجد بیایی، طواف کنی، نماز بگزاری و با خدا راز و نیاز کنی. خب، ظاهراً یک مناسکی انجام می دهی، مناسکی که حداقل بخشی از آن در واقعیت و بدون آنکه نام مناسک رویش باشد اتفاق افتاده است، اما آن قدر خالصانه، خاضعانه و در مسیر خدا بوده که خدا به درخواست بنده خوبش حضرت ابراهیم (ع) آن را به سنت و منسکی واجب برای آنان که استطاعتی دارند تعیین نموده است. جالب است غالباً در حج کسانی را می بینیم که ممکن است در جای دیگر، نه تنها آنها، بلکه بسیار متمول تر از آنها را هم مستطیع ندانند. یاد این آیه شریفه افتادم: وَ اَذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فَجّ عمیق(حج، آیه 27)، مردم را دعوت به حج کن تا پیاده و سواره بر مرکب های لاغر از هر راه دور بیایند.

شاید بتوان برای این منسک، آدابی مربوط به شرط صحت و قبولی برشمرد و شاید بتوان برای آن حکمتی تعریف کرد، چه حکمتی که تصریح شده و چه حکمتی که تو به آن برسی، اما مثل هر عبادت دیگر رازش آن چنان بر تو آشکار نیست. این راز بر ما پوشیده است، اما ظاهراً انجام خاشعانه آن قرار است با ما کاری بکند. کاری که چه بخواهی و چه نخواهی بر تو انجام می شود، تو فقط باید مراقب شرط صحت و بالاتر از آن شرط قبولی آن باشی. این مناسک تو را به خود و غفلت های خود فرو می برد. تو به خود فرو می روی و خدا را می یابی. اینجا جایی است که خدا هم محور تعریف دوری تو از او، در قالب خطا و گناه، می شود و هم محور انابه و بازگشت به سوی او، از طریق تحولی که در درون تو صورت می گیرد. به تو می فهماند که قیامتی هم هست، محشری هم هست، به اعمال متّقیانه خود بیندیش، مابقی بهانه است. در اینجا باید به این نکته برسی که کفی بالله حسیبا، باید به این نکته برسی که نعم المولی و نعم النصیر. به این نکته برسی که الباقی اعتباری و توهم است. هر چه هست اوست و مرتبط با اوست. اوست که اصل است و با او و با محوریت او همه چیز تعریف می شود. هرچه رنگ و صبغه او را دارد باقی و ماندنی است و هرچه غیر اوست فانی و میراست. خدا محور بقا و نامیرایی و پایداری و ثبات است، الباقی کف روی آب است و محو شدنی.

اینجاست که می فهمی که معنای « براستی نزدیک ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست»، یعنی چه. کسانی که به خاطر او و فقط او ایمان و عمل صالح در توشۀ خود دارند. جالب است همه ما می دانیم که ایمان و عمل صالح چیست، اگر نمی دانستیم متوجه محدودیت های خود و نیاز خود به وحی و پیامبر (ص) نمی شدیم و مُهر صحه ای بر تشخیص اولیه خود نمی زدیم.

اما به هر حال، قطع نظر از این وجه عبادی، آیا باید این وجه عبادی که با حضوری چشمگیر نیز همراه هست، نسبت به بُعد جلالی و یا سیاسی اش بی تفاوت باشد؟ آیا این جمعیت روان و گردان حول خدا و کعبۀ او نباید یک تجلی سیاسی هم داشته باشد؟ حداقل بداند که گِرد هر حاکم و حکومتی نباید بچرخد، طواف و اطاعت کند. این طواف با محور توحید و خدا صورت می گیرد، اما آیا می توان و باید نسبت به وجه اجتماعی و سیاسی این طواف توحیدی بی تفاوت بود؟ فی الحال که این وجه و این تجلی چندان نمود و بو و رنگی ندارد و وجه عبادی و احتمالاً تنها چرخش بدنی آن پر رنگ است و از چرخش جلالی آن خبری نیست. اما باید در مورد این چرخش و طواف جلالی - سیاسی اندیشید. اینکه این طواف با توجه به کثرت نیازهای جوامع اسلامی چگونه باید باشد، سهم دیگران در این طواف و سمت و سوی آن چگونه باید باشد؟ اگر طواف جمالی - عبادی آن، ترجمانی از وحدت در عین کثرت است، بدون تردید طواف جلالی- سیاسی آن نیز باید ترجمانی از وحدت در عین کثرت باشد. آیا درک درد و مصیبت مشترک نباید و نمی تواند ترجمانی از وجه «وحدت» این وحدت در عین کثرت باشد؟ آیا بستر ضروری این فهم و مقابله با ریشه ها و عوامل مصیبت های مشترک نباید وحدت قلبی و عملی این جماعت انبوه و متراکم چرخان توحیدی باشد؟ و سازمان کنفرانس اسلامی و مجمع تقریب مذاهب اسلامی چه می کنند؟! چرا این قدر تشتت و خون ریزی جاهلانه و ابلهانه در جهان اسلام مشاهده می شود؟ بدون تردید ریشه این مشکلات را باید در خواص سیاسی و فکری این جوامع جستجو کرد نه در عوام آن، آنان که کنگره عظیم حج را بر پای داشته اند، اما این خواص سیاسی و حکومتی اند که باید بستر های تحقق این اهتمام را فراهم کنند و امان از خواص حکومتی- سیاسی. مشکل اصلی به نظر نمی رسد در خواص فکری و مردم باشد، هرچند از بی توجهی به رسالت فکری، عوام زدگی و میل به خرافات و تحجر هم نباید غفلت کرد. مشکل اصلی را باید در وابستگی حاکمان سیاسی، مصلحت گرایی، تقدیس حکومت، ابزارگرایی و تمایل به حفظ حکومت به هر وسیله ای و به طور عمده در منسک گرایی صرف، رفتارگرایی، نشانه گرایی و منفعت آنان در تفکرات جمود گرایانه و متحجر جستجو کرد.

امروز شنبه 15/4/92 است...

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: