لطفاً اگر 800 میلیون دارید، بخوانید/تصاویر
بررسیها نشان میدهد سکته قلبی در بین جوانان رواج بیشتری یافته است. طبق آمار، دلایلی چون چربی خون، قند، مصرف دخانیات و مهمتر از همه دیدن خودروهای لوکس آلمانی، ضریب ابتلا به این بیماری را افزایش میدهد!
کد خبر :
269528
بازار خبر: پزشکان توصیه میکنند ضمن رعایت رژیمهای مناسب غذایی از مشاهده هرگونه پورشه و مرسدسبنز خودداری کنند. گفتنی است مرگ و میر ناشی از لمس کردن این موجودات نیز اثرات جبرانناپذیری روی مغز و اعصاب بر جای میگذارد. گزارشهایی در دست است که نشان میدهد رانندگی با آنها در کسری از ثانیه فشار خون را بالا برده، تپش قلب ناگهان افزایش مییابد و اعمال حیاتی بدن از کار میافتد. فرد دچار خشک شدگی دهان، سستی عضلات، مَنگی، هزیان و کما شده و در انتها به طرزی مشکوک فوت میکند. شایعاتی به گوش میرسد که طبق آن ناسا تشعشعات رادیواکتیو این موجودات را نیز تایید کرده
است. اینجا چه خبر است؟ شما هیچ وقت نمیتوانید بین اکسیژن و آب یکی را انتخاب کنید. نه به این خاطر که جفتشان حیاتی هستند. نه. بیشتر به این خاطر که نمیشود گفت کدام یک مهمتر هستند. نمیشود گفت کدام یک بهتر هستند. کدام یک به درد بخورتر هستند. واقعاً نمیشود. اینکه بگویید پورشه بهتر است یا مرسدسبنز، درست حکایت همین داستان است. قضیه وقتی بدتر میشود که بپرسیم پانامرا بهتر است یا سیالاس؟ خداوکیلی این جماعتی که میگویند: خُب سلیقهای است، هر کسی یک مدل را دوست دارد، ببخشید ببخشید خیلی اشتباه میکنند. یعنی اگر به یک طرفدار پورشه دو دستی بیاییم یک CLS بدهیم،
طرف میگوید نه نمیخواهم؟ نه. من به برند آبا و اجدادیم خیانت نمیکنم؟ نه. یا پورشه یا مرگ؟ حاضرم سوار گاری شوم ولی پشت فرمانش نروم؟ نخیر از این حرفها نیست. شما سوئیچ CLS را که نشان بدهی با حرکات موزون، سینهخیز، ملق زنان و با چند پشتک وارو، وارد عمل میشود. این وسواسیهای بنزباز هم الکی ژست تعصبی به خودشان نگیرند. همچینی که یک پانامرا از بغلشان رد میشود، آب دهنی قورت میدهند و ضعفی سرتاسر وجودشان را فرا میگیرد که بیا و ببین! اساتیدی که افاضه فضل میکنند: مرسدسبنز یعنی همهچیز، وقتی روی صندلی چرم دستدوز پانامرا قرار میگیرند، کلاً آن «همهچیز» را
به سه قِران خواهند فروخت. وقتی 911 چهاردرب میشود میدانید پانامرا چیست؟ پانامرا یک سری دکمه و آپشن است که یک خودرو به آن چسبیده شده است. اگر جا داشت، پورشه داخل باک هم یکی دو دکمه کنترلی میگذاشت. همین بس که روی آینهاش به اندازه کل کنسول زانتیا دکمه و نمایشگر دارد. کدام خودرو را دیدهاید که سیستم کنترل آلایندگی داشته باشد؟ اصلاً این روزها به هر کی بگویی آلایندگی ماشینت چقدر است، سوسول خطابت میکند. کدام خودرو را دیدهاید که صدای اگزوزهایش الکترونیکی کنترل شود. کدام خودرو را دیدهاید که برخی سیستمهای الکترونیکیاش را خودش تعمیر کند. والا هواپیماها هم
چنین چیزی ندارند. باد تایرهای پورشه پانامرا با توجه به شرایط آب و هوایی و دما خود به خود کم و زیاد میشود. سیستم تعلیقش پستی و بلندی را تشخیص میدهد. ترمزهای 2 دیسکه 6 پیستونه با هشداردهنده داغ شدن را چه میگویید؟ اینکه بعضی خودروها بال عقب برقی دارند، چیز عجیبی نیست. اما اینکه خودرویی بال عقبش در دو جهت حرکت کند عجیب است. همه شیشههای پانامرا از جنس دافع آب ساخته شدهاند تا راننده محترم اندکی در مشاهدهاش اختلال ایجاد نشود. از روی کنسول میشود تعیین کرد هر کدام از شیشهها چقدر باز شوند. حتی میشود تعیین کرد که درب صندوق عقب چقدر بالا بپرد. آینه بغلهای آن
در روزهای آفتابی خود به خود کدر میشوند. پانامراها دو نوع صدای بوق دارند. حتی روی خودروهای مدرن هم حضور یک خروجی برق به زور دیده میشود ولی روی این پورشه 4 خروجی برق 12 ولت نصب شده است. در تعریف کارایی چراغهای آن آمده است که نور را مثل رنگ روی جاده میپاشد. میشود تعیین کرد که نور داخل کابین چقدر و چطور باشد. خیلیها دوست ندارند وقتی حرکت میکنند نوری در اتاق باشد ولی پورشه با تعبیه نورهای موضعی آرامبخش نظر این خیلیها را عوض کرده است. وقتی هنر حرف میزند کسی که میلیونها دلار میدهد و یک تابلوی ونگوک میخرد، قرار نیست مفهوم اثر را بفهمد. آن را نمیخرد
که تحلیلش کند. زیر ذرهبین ببرد. آن را میخرد که از هنر خالص لذت ببرد. خریدار چنین مرسدسی، شاید هم خودش نداند ولی یکی از کلکسیونرهای آثار هنری است. سواری با سیالاس واقعیت ندارد. یک رویاست. هرکس پشتش مینشیند از آن به بعد حرف نمیزند. نه اینکه نخواهد، نمیتواند. شاید مرسدسیها از تولید چنین چیزی پشیمان باشند. آدم که یاقوتهای کمیاب را در اختیار همه قرار نمیدهد. هنرنمایی با سیستم کنترل کشش مستقل روی هر چهار چرخ آغاز میشود. سپس به فرمانی میرسیم که همچون یک سرباز صفر مرخصی واجب، حرف فرماندهاش را گوش میکند. وقتی پشت فرمان CLS قرار میگیرید انگار یک کسی
مغز شما را میخواند و بعد به همه مکانیزمهای خودرو میگوید. به محض اینکه سرعتتان در آستانه بیشتر شدن باشد، بدون آنکه بفهمید، همهچیز از یک کالسکه سلطنتی به یک جنگنده خشن تبدیل میشود. مرسدسبنز مدعی است اولین چراغهای هوشمند تمام LED را برای CLS طراحی کرده است. چیدمان روی کنسول دقیقاً طوری طراحی شده است که راننده با گرفتن فرمان در حالت ساعت 10 و 10 دقیقه روی همهچیز تسلط دارد. درون کابین باز هم قصه زیبای به هم رسیدن چوب گردو و چرم گاومیش را میبینیم. نورهای پنهانی که زیر داشبورد و لبههای برجسته قرار گرفتهاند به طرز باورنکردنی دلفریب هستند. میگویند صدای
باز و بسته شدن سانروف این خودرو اعتیادآور است. میگویند با نصب حسگرهای چهار جهته هیچ نقطه کوری در خودرو وجود ندارد. گویی سوار بر یک گوی شیشهای شده باشی. میگویند دیگر مرسدسبنز از واژه هوشمند برای این CLS استفاده نکرده است. صفت «هوشمندی» نمیتواند نبوغ این محصول را توصیف کند. تیپ شناسی خریداران ویژگیهای مشترکی بین خریداران این دو خودرو وجود دارد. مثلاً اینکه بهتر است مشتری، خریدار و مالک آن جوان و البته خانم نباشد. فلسفه طراحیاشان اینطور حکم میکند. البته این به معنی آن نیست که اگر یک خانم مسن پا درون آنها بگذارد، موتور روشن نمیشود. نه. قضیه مثل
این است که اغلب افراد پا به سن گذاشته سوار مرسدسبنز SL و یا پورشه 911 نمیشوند. انگار پدربزرگ با لباس رکابی و شلوارک در خیابان بسکتبال بازی کند. شاید ایراد نداشته باشد ولی عادی هم نیست. ترجیحاً مالک مرسدسبنز CLS باید یک آقای 30 تا 45 ساله باشد. با موهای جوگندمی و لباسهایی با مارک ایتالیایی. او باید یک کارخانهدار باشد. مدیر آرامی که اهل جار و جنجال نیست. خودروی قبلیاش هم بنز بوده. جالب آن است که آن را نفروخته. یعنی نتوانسته بفروشد. استفاده او از CLS دایمی نیست. هر بار که میخواهد سوارش شود حتماً قرار کاری دارد. از اینکه رویش خاک بنشیند عصبی میشود. هرگز و تحت هیچ
شرایطی آن را به فرزندش نمیدهد. البته شاید اجازه دهد خانمش پشت فرمان بنشیند آن هم وقتی که خودش روی صندلی شاگرد است. از این همه آپشن، بیشترین استفادهاش کولر، ماساژور و رادیوی ماهوارهای است. اصلاً ناراحت نمیشود که یک کودک دستفروش به آن بچسبد را آن را لک کند. ولی وقتی یک موتوری روی صندوق عقبش لم میدهد، روانی میشود. از آنهایی نیست که مدام به CLS برسد. همین که خودش بنزین میزند، کافیست. اما مالک پانامرا. قدری جوانتر است. حداکثر سی و هفت هشت ساله. تاجر پر شر و شوری است. واردکننده و صادرکننده. جنس خوب را میشناسد. آلمانیها را بیش از همه میپسندد. با اینکه
نمیخواهد قبول کند، کمکم در حال پیر شدن است ولی با پوشیدن لباسهای اسپرت خودش را جوانتر نشان میدهد. اتفاقاً استفادهاش از پانامرا زیاد است. چنین افرادی معتقدند چیز خوب باید خوب استفاده شود. اگر اعصابش خرد باشد وقتی استارت دکمهای را فشار میدهد ناگهان آرام میشود. از اینکه کمی گِل به چرخها چسبیده باشد، حس بدی ندارد. کمی جسور بودن هم بد نیست. هر بار که سوار میشود و پیاده میشود، حداقل یک بار با همه دکمهها وَر میرود. شاید آن را به همسرش بدهد و خودش در خودرو حضور نداشته باشد ولی قبل از آن همه مکانیزمهای کنترلی و ایمنی را فعال میکند. از آپشن
نقشهخوان جهانی بیش از هر چیزی استفاده میکند. چه قرار کاری و چه مسافرت، پانامرا همهجا حضور دارد. هیچ غریبهای غیر از خانوادهاش حق سوار شدن بر آن را ندارد. معتقد است غیر حرفهایها طوری گام میزنند که رکاب خودرو آسیب میبیند. به طرز وسواسی روی سلامت موتورش حساس است. این آدم پانامرا سوار اگر آن آدم سیالسی سوار را در خیابان ببیند برایش تره هم خرد نمیکند. البته در سوی دیگر، آن آدم سیالاس سوار کاری به این کارها ندارد چون اصلاً این آدم پانامرا سوار را نمیبیند!