سیاست برای برخی رگ کلفت گردن است!/ خطر رواج سلفیگری با لعاب تشیع
این جریان در کنار درک سطحی اش از دین، رندانه وارد قضایای سیاسی شده و بهره برداری میکند و متوهمانه خود را حق مطلق و نماینده واقعی خدا روی زمین و دیگران را خارج از مسیر و مملو از القائات شیطانی و غربی می داند. این جریان همواره مترصد بوده تا با حربه رعب و اغوا افکار خود را جامۀ عمل بپوشاند...
با مشاهدۀ تغییر ناگهانی موضع برخی از صاحب منصبان و متصدیان قدرت رسمی نسبت به سیاستها و رفتارهای دولت مستقر، که البته از قبل قابل پیش بینی بود، بر آن شدم تا با زمان بندی و تنظیم و تدوین مجموعه مصاحبه ها، میز گردها، سخنرانی ها، یادداشت ها و مقالات کوتاهی که به صورت پراکنده از سال 1378، یعنی از سالی که امکان دسترسی اینترنتی به مطالب وجود دارد، از بنده بازتاب یافته و تاکنون به صورت مجموعه چاپ نشده را در قالب سه مجلد تقریباً دو هزار صفحه ای و با تقسیم بندی قبل، حین و بعد نمایندگی و با عنوان «ما قال و من قال» به زیور طبع بیارایم و در اختیار علاقه مندان خاص قرار دهم.
تحریف تاریخی و انتساب برخی مواضع به افراد، موج بی اخلاقی ها و افتراهای کم نظیر و بی حساب و کتاب و سوء استفاده از فقدان حافظۀ تاریخی مردم و کاشت جهل و برداشت حماقت از سوی رندان سیاسی و عمله رسانه ای و مطبوعاتی آنان، مقابله با منش سوفسطایی مسلکان و حقیقت سوزان و حافظان منافع و مصالح شخصی و گروهی و البته زیر لوای دفاع از دین و ارزشهای انقلابی و نظام جمهوری اسلامی، روشنگری نسبت به حامیان ایدئولوزیک و مفسران تعبیری خاص از دین، تعبیری که جز بندگی و تکلیف انسان ها برای تحکیم منافع و جایگاه خود و البته به نام بندگی خدا و رواج اخلاق بردگی و رمه گی چیز دیگری را به رسمیت نمی شناسد؛ از انگیزه های اصلی چاپ و انعکاس این مجموعه است.
به نظر می رسد که این مجموعه که به گونه ای میتوان از آن به مثابۀ نبض زمان در موقعیت تاریخی یاد کرد، بتواند از برخی مواضع، هشدارها و نقدهای همراه با راه حل ها و البته بی توجهی ها، نقش بر دیوار و آب زدن ها و عنادها و مخالفت ها با مواضع انتقادی، حمایت ها و لابی ها و تغییر مواضع ناگهانی و 180 درجه ای افرادی که در زمان مورد لزوم خون به دل اصحاب نقد کردند، پرده بر دارد. براستی اشکال کار کجاست؟ اگر بگویید نمی دانستیم، می گوییم عده ای گفتند و هشدار دادند، اگر بگویید می دانستیم اما مصلحت چیز دیگری بود، می گوییم کدام مصلحت و مصلحت چه کسی!؟ اصولاً جایگاه مصلحت کجاست و جایگاه شما کجا؟ حداقل، مرد و مردانه آنچه عمل و زبان شما غیر مستقیم فریاد میزند، شفاهاً هم مطرح کنید و بگویید که اشتباه کردیم و یا حداقل بگویید کدام موضع صحیح تر بوده است؟ اگر به واقع مدعی حقیقت اید، شجاعانه و حقیقت گرایانه به اشتباه خود اعتراف کنید، تا حداقل مردم قضاوت صادق بودن دربارۀ شما داشته باشند.
اما بعید میدانم احساس اشتباهی به شما دست داده باشد یا بدهد. شما بهتر از بنده میدانید که همۀ اینها یک بازی بوده است، یک بازی دو طرفه و متقابل. زمانی در مصاحبه ای گفته بودم که آدمی می ماند که چه کسی از چه کسی استفاده ابزاری کرده است، خوب که می نگرم می بینم که هر دو از یکدیگر استفاده ابزاری کرده و بهره برده اند. براستی، هم اکنون نیز این استفاده ابزاری ادامه نمی یابد!؟
آیا بر این پندارید که مردم شعور کافی برای فهم این واقعیات و این شکافها و اشتباهات و تغییر مواضع ناگهانی ندارند؟ آیا به لحاظ شرعی و عقلی و اخلاقی توجیه کافی برای فریب مردم دارید؟ آبا بر این پندارید که مردم فاقد تشخیص کافی برای منافع و مصالح خود هستند و شما مجازید برای هدایت آنان هر اقدامی را مرتکب شوید و هر پندار و خیالی برای آنان روا دارید؟ نکند متوجه صورت مسأله نیستید و کماکان در جهل مرکب گرفتارید؟ در این صورت، اگر در جهل خود صادق باشید و قصد فریب نداشته باشید، حتی اگر مردم را جاهل بپندارید، میتوان شما را به شواهد و مدارک اطراف ارجاع داد. آیا ندیدید با منتقدان چه کردند و حامیان و موافقان و متملقان به چه مواهب و نعماتی و مقاماتی رسیدند؟
موافقان و مخالفان را میتوان در کل به چند دسته تقسیم کرد:
1. منفعت جویانی که آگاهانه و در لوای دین و دینداری در این سالها به منافع خود سامان بخشیدند و طبیعی است که انتظار اتخاذ موضع انتقادی در زمان مقتضی از آنها انتظاری بیهوده و ناروا بوده است. در مورد این افراد باید منتظر شد و دید که چگونه با تغییر فضای غالب سیاسی تغییر موضع میدهند و نان به نرخ روز میخورند.
2. طرفداران پر و پا قرصی که کماکان بر مواضع خود استوار می مانند و به اصطلاح تغییر موضع نمی دهند. اما براستی موضع حاکم دولت مستقر چیست؟ دینی، ایرانی، لیبرال، سوسیال، توده وار، پراگماتیسم و یا ...؟ بنابراین با فرض وجود این دسته از حامیان باز هم باید منتظر تغییر مواضع باشیم. این دسته نیز با دستۀ اول تفاوتی ندارد.
3 . ساده لوحانی که محروم از ژرف نگری اند و فراتر از نوک بینی خود را نمی بینند و با تحول شرایط، متغیر و متحول میشوند . این دسته بر خلاف دستۀ اول به دنبال منافع شخصی و گروهی نیستند، اشکال آنها در عدم فهم کافی و عمق دید است. این دسته متناسب با جایگاهشان می توانند تأثیر گذار باشند. حسب ساده لوحی خود موج ایجاد میکنند و البته مواضع انتقادی آنها، هرچند بی موقع، نیز میتواند موج آفرین باشد.
4. کسانی که ساده نیستند و می دانند چه میکنند و از فرصت ها برای پیشبرد اهداف ایدئولوژیک خود به احسن وجه استفاده میکنند. اینها را اهل منافع صرف نمی دانیم، جزء حامیان ذاتاً متلوّن هم قلمداد نمی کنیم. اینها را به طور عمده کسانی می دانیم که درک صحیحی از انقلاب اسلامی ندارند. درک تکلیف گرا و بی توجه به حقوق و عاملیت انسانی دارند و تفسیر مردم سالاری دینی از مشروعیت و فلسفه سیاسی نظام را بر نمی تابند. تفسیری بسته و بی توجه به تغییر و تحولات اجتماعی، تفسیری سلفی و اخباری از دین که خود را در مقام هادی و راهبر قرار داده و الباقی حکم صغاری دارند که فاقد صلاحیت و توان تشخیص خیر و شر و منافع و مصالح خود بوده و باید به طرق مختلف، دست آنها را گرفت و هدایت کرد. یک نوع تصویر و تفسیر چوپان و گوسفندی. خود در مقام چوپان و مابقی در حکم گوسفند.
به طور قطع، با توجه به پیشینۀ تاریخی این دسته و اتفاقات پنجاه سال گذشته نمیتوان از آن در قالب تعبیر سوم یاد کرد. این جریان در کنار درک سطحی اش از دین، رندانه وارد قضایای سیاسی شده و بهره برداری میکند و متوهمانه خود را حق مطلق و نماینده واقعی خدا روی زمین و دیگران را خارج از مسیر و مملو از القائات شیطانی و غربی می داند. این جریان همواره مترصد بوده تا با حربه رعب و اغوا افکار خود را جامۀ عمل بپوشاند و به گونه ای به دلیل برخی بی مهری ها و از طریق اختلاف افکنی ها و توهم آفرینی ها، جبران مافات کند و تفکر عوام فریبانه و منجی گرایانه خود را رواج دهد. بی توجهی به عقل و تفکر و جایگاه کرامت و عزت و اختیار و مسئولیت انسانی، غالی گرایی و درک غلط از فلسفه مهدویت و انتظارگرایی های نامعقول و بی توجهی به صبغه و پشتوانه عقلی ولایت فقیه از مشخصات این جریان است.
تعبیر آنان، تعبیری دم دستی است که برای خلاقیت و عاملیت انسان و جایگاه در خور او به عنوان خلیفه عام خدا وقعی قائل نیست. تعبیری عوام فریبانه و ظاهر بینانه که در پس باور توده وار دینی و با استفاده ابزاری از طینت پاک و عواطف روشن و خالص دینی مردم می کوشد تا دو روزه زندگی و دنیای خود را سامان بخشد و آخرت دیگران را با آباد کردن دنیای پر زرق و برق و قدرت طلبانه خود تباه کند. دین در دست آنان ابزاری برای تلاش برای ارتقاء منزلت، قدرت و ثروت است. در نگاه دینی و معرفتی آنان، توجه به عقل و فکر و قابلیت های الهی، سؤال داشتن و سؤال کردن و زیر سؤال بردن ثروت و فساد ناشی از موقعیت صنفی و رسمی، مساوی است با نامسلمانی و خروج از دایرۀ دین و نظام سیاسی دینی. محاورۀ آنان با دیگران بیانگر حق بودن خود و باطل بودن دیگران است. آخر مگر نه این است که ما [دسته چهارم] یا همان صاحبان قدرت، وارثان وعده داده شدۀ خدا روی زمین هستیم و مگر نه این است که خدا بر شما منت نهاده و ما را بر شما حاکم نموده است؟ چرا قدر این وراثت و این نعمت الهی را نمی دانید؟ بدانید که مخالفت با ما و جایگاه ما باعث سلب و زوال نعمات الهی از شما خواهد شد و خداوند نعمت ما را از شما خواهد ستاند. به اوامر و نواهی ما توجه کنید. در برابر ما خاضعانه و تکلیف گرایانه سر تعظیم فرود آورید. به ما اعتماد و اطمینان کنید، ما به شما می گوییم دنیا چه گونه است. به نگاه و تفسیر معرفتی، فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود اعتماد نکنید. اینها وساوس و خطوات شیطانی اند. ما به شما می گوییم دنیا چه گونه است. تفسیر شما از مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی واژگونه است. شما اسیر پندارهای واهی و غلط هستید. حجاب ها را کنار بزنید، مؤمن باشید تا متوجه باشید که ما چه نعمات و مواهبی برای شما هستیم. نزد آنان، و البته در ظاهر، مایه سیاست یک رگ کلفت گردن است و یک شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه، و خدا می داند که در پس این شعار چه منافعی برای عده ای و چه ساده لوحی و عشقی برای عده ای دیگر که نهفته نیست!
5. نقادان مصلحی که به دور از منفعت طلبی ها و یا مصلحت سنجی های رایج و در چارچوب اندیشه سیاسی امام (ره) و گفتمان انقلاب اسلامی و مبانی و صبغۀ فلسفی، عرفانی، کلامی- فقهی و آرمان ها و ارزشهای آن می کوشند تا در وهلۀ اول حافظ هسته مرکزی فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی، یعنی مردم سالاری دینی و دو مؤلفۀ حقانیت و مقبولیت آن از طریق اجتهاد پویا و متوجه تعامل دین و جامعه باشد. توجه به تغییر و تحول اجتماعی، فلسفه تغییر و تلاش در جهت مدیریت این تحولات، بر اساس اصول و بُن مایه های اسلامی در کلیت عقاید، اخلاقیات و احکام و اصول مبرهن فقهی از ویژگی های این نقادان است.
آسیب شناسی عمده آنان در چند سال گذشته معطوف به ابزارگرایی و سیاستها و رفتارهای ماکیاولیستی و بی توجهی به اخلاق به مثابه عنصر ممیّزه انقلاب اسلامی، بی توجهی به جامعیت حقوق شهروندی و تقلیل آن به وجه اقتصادی- توزیعی بی برنامه و فراموشی وجه تولیدی اقتصاد و مؤلفه های سیاسی و فرهنگی آن، نادیده انگاشتن حقوق فردی و آزادی های اساسی، تفاسیر قشری، عوام فریبانه و سطحی و کلاه بردارانه از دین، آن هم از سوی کسانی که بهره ای از ابعاد حِکمی و عقلی اسلام نبرده اند، سیاست زدگی و فراموشی نقش ابزاری قدرت و حتی اقتصاد، مانور فردی صاحبان قدرت، به ویژه در قوۀ مجریه، در رأس نبودن قوه مقننه و توجیه و سکوت نهادهای نقاد دینی و بی توجهی نظری و عملی به مبانی جمهوری اسلامی و استلزامات آن است.
شاید گزاف نباشد اگر بگوییم مهمترین نقد این دسته از افراد متوجه قداست بخشی به حکومت و فراموشی نقش ابزاری آن و عدم توجه به مشارکت مردمی در ابعاد و سطوح مختلف باشد. براستی حکومتی وجود دارد که بین قداست بخشی به حکومت و توجه به حقوق و مشارکت ذو ابعاد مردم بتواند جمع کند؟ از سوی دیگر آیا میتوان بین قداست بخشی به حکومت و فی نفسه هدف دانستن آن و اشعری گری و توهم و به کارگیری اهرم های استیلایی و هژمونیک حاکمان، قائل به جدایی شد؟ آیا بی توجهی به ابعاد حِکمی، فقهی و عرفانی و معنوی انقلاب و ایجاد معبر برای نفوذ سطحی اندیشان و متوهمان جز با تقدیس قدرت رسمی و فراموشی نقش ابزاری آن امکان پذیر است؟ قائلان به فضیلت قدرت رسمی به قیمت نادیده انگاشتن قدرت نقد و قدرت غیر رسمی و مشارکت و حقوق همه جانبه مردم از چه بینش، منش و روشی برخوردارند؟
در تاریخ اسلام چه نسبتی بین اخباری گری و سیاستهای امنیتی و استبدادی وجود دارد، در چه عصری شاهد منسک گرایی، ظاهر گرایی، نماد گرایی و تفکر توده وار و احساسی و هیجانی دینی، از یک طرف و سیاستهای استبدادی و تقلیل قواعد عقلی و شرعی و عرفی به اختیارات حاکم، از طرف دیگر بودهایم؟ و امروز جهان اسلام با چه تفکری، گرفتار برادر کشی و حماقت ها و جهالت های نا موجه است؟ چه کسانی امروز بر طبل عوامزدگی و اخباری گری در عمل و اقتدار گرایی و گسترۀ نا منضبط و بی حد و حصر اختیارات حکمران و با توجیهات نا مستدل و نا موجه دینی، می کوبند؟
براستی چه تحلیلی میتوان برای اقتدارگرایی و منش استبدادی و یکه سالارانه قوه مجریه و عمل نامنضبط و غیر قانونی رییس دولت مستقر به دست داد و چه کسانی در این زمینه مسئول اند؟ آیا اگر نبود تفوق جریان اخباری گری به عنوان حامی اصلی دولت از یک طرف و سیاستهای مرتبط عوام فریبانه و منسک گرایانه از طرف دیگر، ما امروز شاهد بی توجهی به قانون و سیاستهای فرصت طلبانه و پر نوسان بودیم؟ به نظر سؤالی اساسی میآید، چه نسبتی است بین یک تفکر سلفی گرا و پان ایرانیسم؟ هر دو رجعتی متوهمانه به یک امر موهوم و نا پخته تاریخی و بی توجه به تغییر و تحولات دارند؛ و اما تفاوت این دو در ظاهر به وجه دینی و البته اشعری مسلکانه سلفی گری و تفکر ناسیونالیستی و اصالت بخشی به فضای جغرافیایی و روابط و پیوندهای خاکی و خونی و تا حدودی فرهنگی پان ایرانیسم بر میگردد. بماند که ذهن آشنا با هویت ایرانی، متوجه وجه محتوایی و مضمونی دینی و یکتا پرستانه آن خواهد بود. هویتی که مضمونی خدا گرایانه در ذات خود دارد. حتی در این صورت نیز اگر این خداگرایی به قیمت نادیده انگاشتن انسان و حقوق او و تحولات اجتماعی باشد، چیزی از سلفی گری کم نخواهد داشت و برگردانی از همان تفکر سلفی است. تنها تفاوت این دو، همان گونه که اشاره شد در ادعای عام گرایی سلفی گری و ادعای خاص گرایی ایرانی گری است.
سلفی گری بر ظاهر گرایی در قالب شریعت گرایی اصرار می ورزد و ایرانی گری نیز بر گذشته ای موهوم و نامعلوم پای می فشرد. این گذشته موهوم اگر صراحتی هم داشته باشد در همان وجه دینداری با خصائل نگاه سلسله مراتبی، تلفیق دین و سیاست و آشتی نا پذیری حق و باطل است. قطع نظر از زمینه و بستر تاریخی مدعیان تفکر سلفی، علی القاعده آنها نیز باید بر این عناصر اصرار ورزند. خصائلی که به احسن وجه و بدون ذبح عاملیت انسانی و تحولات اجتماعی در گفتمان انقلاب اسلامی نمود یافته است. به هر حال، آنچه از مقایسه این دو قابل استنباط است، بی توجهی به تحول و تطور تاریخی، بی توجهی به عقل و ضرورتهای زمانی و مکانی است؛ و البته این در شرایطی است که طایفه هم- کانون و هم- منشأ تفکر سلفی- ایرانی گری را در قول و عمل صادق بدانیم. اما واقعیت این است که نگرش ماکیاولیستی و پراگماتیستی این طایفه ما را از انتساب صداقت در نظر و عمل به آنها محروم می سازد. بعید میدانم که حامیان ایدئولوژیک آنها اولاً متفتّن به این ارتباط باشند و ثانیاً با وجه تفکر ایرانی گری افراطی و نا موجه این جماعت هم عقیده باشند. ظاهراً آنها فریب آگاهانۀ وجه اول، یعنی سلفی گری آنها را خورده اند. میگویم فریب، چون با دلالت ایرانی گری آنها هم عقیده نیستند، میگویم آگاهانه، چون بعید میدانم این استفاده ابزاری یک طرفه بوده باشد. به طور قطع، این بده بستان، طرفینی بوده است. به هر حال حامیان ایدئولوژیک کماکان آماده اند تا حمایت علی الاطلاق خود را از جماعت سلفی در هر لباس و پوششی ابراز نمایند. روکش دفاع از ولایت فقیه یا تصنعی و فریبنده است و یا بر پایه درکی غلط از ولایت فقیه و بی توجه به مبانی عقلی و حضور مردم به مثابه شرط اثباتی مشروعیتی است که حقانیت، مؤلفه دیگر آن است. استقرار نظام سیاسی و مشروعیت حقوقی آن در گرو توجه به هر دو عنصر است. فهم این دو عنصر نیز در تعریف مشروعیت، به فهم و درک انسان و جایگاه شرعی او در مفهوم نظارت و مقبولیت او در استقرار نظام سیاسی است.
واقعیت این است که در شرایط کنونی، تحلیلی جامع از وضع موجود و ریشه یابی آن امری ضروری است. به طور قطع، تصویر برداری از شرایط موجود، بدون داشتن یک چارچوب نظری و دوربین نمایانگر و واقع نما، اگر نگوییم نا محتمل، بشدت ناقص، تار و منحرف خواهد بود.
شاید بتوان در مجموع شرایط موجود را مشتمل بر فاصله گیری از مردم سالاری دینی به ویژه وجه مردم سالاری آن، شکاف فزاینده بین قدرت رسمی و قدرت غیر رسمی، فقدان مشارکت مدنی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و در عرصه های تصمیم گیری، مشارکت و نظارت، بی توجهی به تفکیک قوا و انضباط در تصمیم گیری و رفتار، خرافه گرایی و انتظارگرایی نا معقول (چه واقعی و چه پنداری)، بی توجهی نهادهای مدنی دینی و عرفی به نقد و نظارت، اقتصاد بهم ریخته و معلول تصمیمات شتابان و بی برنامه، رانت جویی و رانت خواری گسترده در قالب تفکرات دینی و وانمود گرایی های انقلابی، سیاستهای منقبض سیاسی و بی توجه به اصول و مندرجات فصل سوم قانون اساسی، ادامه ظرف تاریخی و ساختاری متمرکز و به جای مانده از رژیم گذشته، آشفتگی در اداره کلان جامعه و بی توجهی به ملزومات اداره فقهی و عدم توجه به ضعف ها و خلأها و فقدان بستر سازی برای تحول لازم در این خصوص و موارد مرتبط دیگر دانست.
تاریخ این مطالب نشان میدهد که به موازات افزایش کمّی و کیفی نقدها، موج فشارهای از درون و بیرون نیز فزونی یافته است. تاریخ این مطالب گواه آن است که شعار نقد و نقد پذیری تنها برای عوام فریبی بوده و در عمل شاهد انواع و اقسام روش ها و ترفندهای غیر انسانی در مواجهه با منتقدان بودهایم. هرچند امروزه به دلیل رُخ نمایی قواعد و سنن اجتناب ناپذیر و حتمی الوقوع الهی و اصل باز گشت عمل و مواجهۀ افترا زنان و هتاکان با عمل زشت خود، چندان شاهد مانور غیر اخلاقی سابق آنان نیستیم، اما اولاً مردم باید بدانند که با چه کسانی و در چه برهۀ زمانی سر و کار داشتهاند، باشد که بیش از یک بار از سوراخ و ماری گزیده نشوند. از سوی دیگر، سنن الهی همیشه در حال عمل است و این ماییم که با اعمال خود زمینه تحقق آنها را چه با اعمال نیک، چه با اعمال شر خود فراهم میکنیم. حاشا که اعمال ما بد باشد! به علاوه، هیچ ضمانتی نیست کسانی که تاکنون بهره مند از روش های غیر انسانی بوده و به اصطلاح مزه آسان قدرت زیر دندانشان رفته است، مجدداً متمسک به این روش ها نشوند.
به نظر می رسد و یا به عبارت بهتر امیدوارم چاپ این مطالب بتواند به مثابه سدّی در برابر مواضع و تحلیل های غلط عمل کند. امیدمان باید در وهلۀ اول به مردم و آگاهی های آنها باشد، و الا سرمایه گذاری آنها بر جهالت مردم آن قدر زیاد است و خوشبین از این سرمایه گذاری ها هستند که بعید میدانم این جماعت، به راحتی گوش شنوایی برای فهم و درک واقعیات پیشاروی داشته باشند
والسلام
عماد افروغ
12 /1 /1392