ناگفتههای رضا صادقی پس از 9 ماه
این چند وقت برای استیج دق کردم! دلم تنگ نشده است!؟ من از مردم و همه دوستانم عذرخواهی میکنم. همه آنهایی که افتخار میدهند و به زودی به کنسرت من خواهند آمد. من را ببخشند بابت اولین یا دومین آهنگ چون مطمئنا اشک اجازه نخواهد داد که بخوانم. بابت یکی دو آهنگ اول من را ببخشند که اگر نتوانستم بخوانم و خواهش میکنم خودشان جای من بخوانند.
ایسنا: آخرین بار وقتی در تیر ماه سال نود روی سن میرفت پیغامی را در کاغدی سفید در پشت صحنه برنامه به دستش دادند که روی آن نوشته بود: «حکم دادگاه دارم و نباید روی سن بروی».
صادقی خندید و کاغذ را مچاله کرد و در جیباش گذاشت. روی سن رفت، خواند و در ابتدای برنامهاش هم گفت: «تعجب نکنید که دست و پایم میلرزد و استرس دارم. دلیلاش را شاید یک روز به شما بگویم.»
نه ماه از آن روز گذشته و من حوالی همین روزهای عید در استودیوی شخصی صادقی همان کاغذ مچاله را زیر شیشه میز کارش دیدم.
فهمید که کاغذ را دیدهام و گفت: «امروز هنوز آن روز نرسیده و تو اولین کسی هستی که باید درباره این کاغذ بدانی. شک نکن. شاید آن روز من نباشم و تو باید ماجرای آنرا به گوش خیلیها برسانی تا بدانند. ولی هنوز وقتش نرسیده....»
نه ماه جواب تلفن هیچکس را نمیداد. از دوستان و نزدیکان و دور و بریها گرفته تا خبرنگاران و نزدیکان رسانهایاش تا خیلیها نگران احوال او باشند. روزها گذشتند و اتفاقات و تلخیها یکی بعد از دیگری سراغش آمدند. بخاطر ماجراهای حقوقیاش پایش به دادگاه باز شد. دور و بریهای نزدیکاش با کلاهبرداریهای ناجوانمردانه، حتی حساب شخصیاش را خالی کردند و با تهدیدهای مختلف، زندگیاش را گذراند. چند تن از اقوام و نزدیکانش فوت کردند تا رضا صادقی، غمگینترین آدم دنیا باشد.
اما سرانجام حاضر شد سکوتش را بشکند و حرف بزند. حرف بزند تا همه بفهمند کجا بوده و چه میکرده؟ چه میکرده و چرا حاضر نبود درباره همه این ماجراها که برایش ساختند، حرف بزند.
این مصاحبه را تا انتها بخوانید با این توضیح که در هفتههای آینده غافلگیری جذابی را برای دوستداران این خواننده تدارک دیدهایم که بسیاری از این ماجراها را در آن بازگو خواهیم کرد.
* سال ۹۱ قرار بود سال طغیان «شیر خسته» باشد اما اینگونه نشد و رضا صادقی در سکوتی عجیب و ناراحت کننده فرو رفت. این اولین مصاحبه تو بعد از همه این جار و جنجالهاست رضا. چه حرفی داری و دفاعت از این سوال من چیست؟
اول سلام. سلام به تو و همه آدمهایی که میخواهند این مطالب را بخوانند. سال نو را به همه آنها تبریک میگویم. سال پر آسایش و پر آرامش و پر امنیتی داشته باشند. به خصوص سال خوبی باشد برای سفرههای مردم. من شعرها و کلامی که مینویسم سعی میکنم از صمیم قلبم باشد یعنی احساسم بیشتر میگوید نه من. ترانه سرا نیستم و هیچ وقت ترانه نگفتم بلکه ترانه من را گفته است. یقینا شاید آن سالی که من نوشتم «شیر خسته» شاید خیلی از آن آدمهایی که اطراف بودند و موشهایی بودند که وقتی شیر خسته را دیدند غرّیدند. دست به دست هم دادند که من را در یک پروسه خیلی عجیب و غریبی از زندگیام قرار بدهند. اشتباهات خودم و اعتمادهای بیجا و توقعهای بیجای خودم از آدمهایی که فکر میکردم میتوانند دوستان خوبی باشند همه باعث این مسائل شد. اما در یک پروسه زمانی دیدم هر حرفی بخواهم بزنم و هر حضوری داشته باشم حضور پر از غم و شکایت و گلایه خواهد بود. دوست نداشتم اینقدر از من انرژی منفی بگیرند. بله قبول دارم در خیلی مواقع دوستان خوبم را از اتفاقات حواشی خودم بیخبر گذاشتم ولی باور کنید اصلا اتفاقات خوبی نبود و اتفاقات فوق العاده بدی بود. اما یکی از بزرگترین خوبیهایش این بود که در این مدت تصمیم گرفتم دور بشوم و یک مقدار عقب بروم و در بیشه خودم تنها باشم. خیلی از چرکهای اطرافم ریخت و پاک شد. خیلی از آدمها را خیلی بهتر شناختم و خیلیها را بهتر آنالیز کردمو به این نتیجه رسیدم که «چو ناکس به ده کدخدایی کند کشاورز باید گدایی کند.»
*ولی با تمام این حرفهایی که بیان کردی من قانع نشدم و این حق هوادارانت بود که در تمام این مدتی که نبودی به نوعی حتی از این حال بد تو خبردار شوند و از نگرانی خارج شوند. این حق را به من میدهی که به قول عادل فردوسیپور قانع نشوم؟
بله این قضیه را قبول کردم. قبول کردم که آنها باید خبردار میشدند ولی من خبری نداشتم. من همه محبتهای این دوستانم را میدیدم. احساس میکردم اگر الان بیایم و برای آنها از حالم بگویم به جز اینکه حال آنها را بد میکنم کار دیگری انجام نمیدهم.
*و الان با این بازگشتت قرار است که حالشان را خوب کنی؟ با یک انرژی بسیار بالا در سال ۹۲؟
شک نکن. در این یک سال آن شیر خسته خدا را شکر ترمیم شد. دوستانی که ماندنی بودند نه فقط گفتنی به من کمک کردند. از همه مهمتر محبت خدا و انرژی خدا را داشتم. الان خیلی قدرتمند خیلی سرپا دارم میآیم. مطمئنم که حداقل یک گوشه کوچکی از همه کارهایی که دوستانم انجام دادند را شاید بتوانم جواب بدهم.
*یک سوال میپرسم و ناراحت نشو. اینکه میگویی با قدرت برمی گردم یکی از دلایلش احتمالا این نیست که تو دیگر از اواخر سال قبل و تقریبا اوایل امسال به قولی داماد شدهای!؟
بله! همیشه میگویند پشت هر مرد موفقی یک زن قدرتمند هست. من از بابت خیلی خوشحالم و انشاالله با همین قدرت در حال جلو آمدن هستم.
* برویم به سراغ آلبومت. اولین حرفهای تو در مورد آلبومت را گوش میدهیم. یک مقدار میخواهم رضا در مورد جزئیاتش سخن بگویی تا جایی که خودت صلاح میدانی.
آلبوم من همانطور که میدانید اسمش «همین...» است. قبلا چند اسم برایش انتخاب کرده بودم ولی با دوست خوبم آقای «جلیلپور» به این نتیجه رسیدم که «همین» بگذاریم. یعنی رها کنیم بر اساس تفکرات خود آدمها نسبت به این آلبوم. من گفتم در این آلبوم خیلی از ستارههای زمینی استفاده کردهام. یعنی ستارههای آسمانی را با احترامی که برایشان قائل هستم سعی کردم از آنها دور شوم و رهایشان کنم تا با آسمانیها بچرخند. ولی از ستارههای زمینی بیشتر استفاده کردهام. «آرون حسینی» عزیز و «شجاعت شفاعی» و «اسماعیل حسینی» و مجموعهای از این بچهها لطف کردند و برای من کارهای بسیار زیبایی انجام دادند. سعی کردم برگردم به یک سری کارهای قدیمی که دوستانم همیشه میگفتند دوست داشتند و دیگر از من نمیشنوند. آنها را دوباره شنیدم و تا حدودی فهمیدم چه چیزهایی آنجا بود که در این مدت نبود و سعی کردم اصلاحش کنم. امیدوارم مردم خوششان بیاید و سعی نهایی من این بوده است.
*نسبت به آلبومهای قبلی، رضا صادقی در این آلبوم چه فرقهایی کرده است؟
در این آلبوم خیلی قدرتمند با یک پرچم خیلی بلند گفتم که هنوز عشق یک رنگ است. هنوز هم که هنوز است با کفش آهنی ایستادهایم. یک مدت به این نتیجه رسیده بودم که من خواننده احساس هستم. من حداقل اولین خوانندهای در مملکتم بودهام که عمیقا پرداختم به احساسهای خیلی شخصی آدمها ولی در یک پروسه زمانی آنقدر جنگ و جدل اطرافم بود که فقط به این مساله پرداختم چه کسی بد است و چه کسی خوب است. من کجا بدی کردم و او کجا بدی کرده است. در این آلبوم سعی کردم یک مقدار بیشتر، به خصوص در این حال و روز نه چندان خوب مردم مملکتم، به احساسشان بپردازم. اگر بتوانم چند ثانیه آرامشان کنم یا شادشان کنم این کمکی است که میتوانم به مردمم انجام بدهم و بیشترین تلاشم در این آلبوم همین بوده است. فرق ترانهها خیلی خیلی زیاد است با نگاههایی که قبلا داشتم. از شاعرهای ستاره زمینی استفاده کردم. همین فرقها را قطعا در آلبوم «همین» خواهید دید. من آلبوم «همین» را در کنار «وایسا دنیا» قرار میدهم و امیدوارم به همان اندازه نگاهش و به همان اندازه انرژیاش، مردم از من پذیرا باشند.
*از پروسه آلبومت بیرون میآیم. به دلایلی که میخواهم در آن پروژه ویژهای که قرار است یک یا دو هفته آینده در «موسیقی ما» برای اولین بار رونمایی شود آنجا بیشتر به آلبومت بپردازیم. سوالم از تو این است که رضا واقعا این همه مدت از استیج(سن) دور بودی و آن حال و هوایی که در کنسرتهای تو بود، واقعا جزو یکی از پرانرژیترین اجراهای زنده در ایران را بدون اغراق داری. میخواهم ببینم در این چند وقت دلت برای استیج تنگ نشده است؟
این چند وقت برای استیج دق کردم! دلم تنگ نشده است!؟ من از مردم و همه دوستانم عذرخواهی میکنم. همه آنهایی که افتخار میدهند و به زودی به کنسرت من خواهند آمد. من را ببخشند بابت اولین یا دومین آهنگ چون مطمئنا اشک اجازه نخواهد داد که بخوانم. بابت یکی دو آهنگ اول من را ببخشند که اگر نتوانستم بخوانم و خواهش میکنم خودشان جای من بخوانند. چون آنقدر در این یک سال نفس نکشیدم که فکر میکنم حداقل برای دو آهنگ اول احتیاج دارم نفس بکشم و زنده شوم و بعد از زنده شدن دوباره بخوانم. چون من خوانندهای نبودم که اول آلبوم بزنم و بعد خواننده شوم. مردم از روی اجراهای من در بندرعباس فهمیدند خوانندهای هست به اسم رضا صادقی. من از اجرای صحنهای خواننده شدم نه آلبوم. این خیلی عذاب آور بود یعنی از همه عذابهایی که آدمهای نزدیک به من که من خیلی به آنها اعتماد داشتند و متاسفانه ضربه بدی به من زدند دردش بیشتر است که از صحنه دور باشم. ولی مطمئن باشید این دفعه اگر روی صحنه باشم و همیشه میگویم هربار روی صحنه میآیم فکر میکنم این آخرین بار است که خواهم آمد. این دفعه هم که بیایم با این دید خواهم آمد و با تمام قدرتم کنار آدمهایی خواهم بود که در این مدت با ایمیلهایشان و محبتهایشان و بزرگیشان به من نشان دادند که حداقل عمو رضا را دوست دارند چه باشد و چه نباشد. من میآیم که ماندنی باشم نه خواندنی.
* یک جایی یک جملهای را گفتی گه در همان جمع خصوصی من را به فکر فرو برد. میخواهم یک مقدار در مورد تمام این نه ماه با تو حرف بزنم و هر طور که خودت دوست داری در این باره صحبت کن. یک جا گفته بودی که حاضرم برگردم بندر در هتل هما و پشت پیانو بنشینم و بخوانم اما به هر قیمتی روی استیج نروم. در مورد این نه ماه و این جمله حرفهای آخر تو را میشنوم.
ببین من نه برای ژیلا خواندم و نه برای ویلا. نه برای «های» خواندم و نه برای «هوی». من برای آدمهایی خواندم که صدای من و موزیک من را در گوشهای از خاطراتشان حفظ کردند. به من افتخار دادند و میگویند ما آهنگ تو را که گوش میدهیم یاد خاطراتمان میافتیم. خب اینها را داشته باشید و کنار بگذارید. همه تفاسیر به کنار، در این مدت طولانی احساس کردم یک جاهایی به من گفته میشود بیا این کار را انجام بده تا بتوانی بخوانی. بیا اینجا را امضاء کن تا بتوانی بخوانی. این حرکت را انجام بده تا بتوانی بخوانی. اینجا را رضایت بده تا بتوانی بخوانی. اینجا را کوتاه بیا تا بتوانی بخوانی. من آدم لجبازی هستم اما با خودم نه با کارم. این جمله را تایید میکنم که گفتم. حاضر بودم و هستم کماکان اگر قرار باشد روزی رضای صادقی که به همه گفت که «این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنین» یا گفت «وایسا میخواهم پیاده شوم»، گفت «هرکی فهمید که بریدی میخواد از تنت ببره» و همه اینها را گفت، اگر قرار باشد کوتاه بیاید فقط به خاطر خواندن، مطمئن باش با افتخار برمی گردم شهرم. شهری که همیشه آغوشش برای من باز بوده و میروم در هتل هما پشت پیانو مینشینم و سازم را میزنم حتی نمیخوانم و لذت میبرم تا اینکه بیایم بخوانم و فقط برای خواندنی شدن روی استیج باشم. رضای صادقی به خاطر عزتش رضا صادقی است به خاطر عزتی است که خدا به او داده است. به خاطر محبتی است که مردم به او داشتهاند. رضای صادقی اگر رضا صادقی است به خاطر صدایش نیست. اگر به صدا باشد من وقتی همکارانم مثل آقای اصفهانی و آقای خواجه امیری و بقیه دوستانم میخوانند، باید ساکت شوم. من در صدا اصلا مقایسه نمیکنم چون آنها خیلی صدای خوبی دارند ولی رضا صادقی حس است، باور است. فقط حس و باور است. اگر حسم را با باورم ادغام کنم و به مردم بدهم من را میپذیرند. هر وقت این کار را نکردم پذیرفته نشدم. درست است دارم دق میکنم که روی استیج نیستم ولی اگر آن گونه روی استیج بیایم دیگر دق نمیکنم نابود میشوم. اصلا خیلی ساده نیست که تو نه ماه شاید نزدیک به ده ماه سکوت کنی و هرکه هرچه دوست دارد بگوید و تو حرفی نزنی. هرکه هرچه خواست گفت و تو ساکت بمانی. یکی گفت «رضا بدهکار من است». یکی گفت: «اگر من گذاشتم این بخواند» و یا دیگری گفت «بیا من برایت درست کنم». یکی گفت «رضا باید از این مملکت برود». یکی از آن طرف دنیا به من زنگ میزد: «شما آنجا چه کار میکنید اینجا بیایید بهتر است». گفتم آقا من ماندهام همین جا. همین جا کنار گرانیهای همین مردم و ارزانیهایش و کنار خوبیهایش و کنار ضبطهای بیکیفیتش. کنار ضبطهای با کیفیتش، کنار ماشینهای مدل پایین و مدل بالایش و کنار همه آدمهای خوب و بدش میمانم. روزی که خیلی سرپا بودم و لازم باشد برای خوش خوشان میروم نه برای ناخوشان. اگر باز هم میگویند تکرار میکنم من آدمی نیستم که محض خواندن روی استیج بیایم. حاضرم باز هم تکرار کنم که بروم هتل هما نوازندگی کنم یک عده آدمهای خوب بیایند دور و بر من و روی میزهای رستوران بنشینند و به من توجه نکنند و من فقط با سازم لذت ببرم. اما همان رضای حس و اعتقادم باقی میمانم و شک نکن.
* حالت را بد کردیم و ما را ببخش. من به احترام همه حرفهایت سکوت میکنم و جمله آخر تو را میشنویم برای مخاطبانت. با ذکر این نکته که همه کسانی که این جملهها را میخوانند بدانند که این مصاحبه در وخیمترین اوضاع روحی رضا صادقی گرفته شده است ولی قرار است که به زودی اخبار خوبی داشته باشیم.
از تو خیلی خیلی تشکر میکنم به خاطر این مدت. در این مدت این محبتها و پیگیریهای تو را نسبت به حال و روز خودم میدیدم ولی از تو هم عذرخواهی میکنم چون برای تو هم که دوست خوب من هستی حرفی برای گفتن نداشتم. قبل از اینکه این حرف آخرم را بزنم تبریک میگویم به «محسن چاوشی» عزیز به خاطر آلبوم خیلی خوبش. به «احسان خواجه امیری» عزیز به خاطر آلبوم خیلی خوب و عالی که ارائه کرد. به «محمد علیزاده» به خاطر آلبومی که آمد و میدانم که چقدر دوست داشت این آلبوم زودتر بیاید و به او تبریک میگویم. به «محسن یگانه» عزیز هم تبریک میگویم به خاطر آلبوم حبابش و کنسرتهای خیلی خیلی خوبش. اینکه بچهها روی استیج میروند و مردم را شاد میکنند من واقعا دستشان را میبوسم و به همه آنها تبریک میگویم. و حرف آخرم این است که من دارم با تمام ذهنتیم و با توکل بر خدا حس میکنم که این یک شروع دوباره است. چون آلبوم «همین» آلبومی است که من برایش روح و فکر و وقت و ذهن و هم قلبم را گذاشتم. خیلی از آدمهایی که برای این آلبوم به خصوص «آوای هنر» به خصوص آقای «جلیلپور» آقای «جعفری» و آقای «نیکونیا» واقعا نمیدانید که شبانه روز برای این آلبوم وقت گذاشتند که بتواند برسد و بتواند به یک نتیجهای برسد. امیدوارم امسال سالی باشد برای همه ما که بتوانیم یک مقدار آرامش داشته باشیم چون دیگر این ناآرامی دارد حال همه را بد میکند. از همه دوستان ساده صبورم تشکر میکنم که در این مدت با ایمیلهایشان و با کامنت و بودن و دیدن و با تلفن چنان انرژی به من میدهند که بعضی اوقات خجالت میکشم از بزرگی و محبت آنها. آن حرکت خیری که انجام دادند و به آن مرکز خیریه رفتند و لطف کردند و آن نوشتههایشان به دست تک تک آنها را میبوسم و مطمئن باشید و شک نکنید این دفعه آمدهام بگویم که این بار ایستادهایم تا آخرش با کفش آهنی. روی استیج شک نکنید که دو آهنگ اول را خودتان باید بخوانید چون من نمیتوانم بخوانم.
* امیدوارم که آلبوم «همین» بازگشت پرقدرت تو به بازار باشد.
من آن دفعه هم به تو گفتم. پنج درصدش که به عهده من بود انجام دادم و نود و پنج درصد دیگرش اول دست خدا و بعد دست مردم است. انشاالله که آن هم از ما بپذیرند.