شعار این بهاران هفتهای بی... گَه خانه نشینی چلّه ای بی!
پس یکی از مریدان که در جریان های انحرافی دست و پا بر آتش داشت او را گفت که: «یا شیخ جای نگرانی نیست، این بهار با بهار دیگری قرین شده است، و بهار دیگری در راه است که آن احوال ما متحول گرداند!!» مولانا بابا طاهر که متوجه رندی مرید گشته بود، در دم سرود:«بهار آیو به صحرا و در و دشت... مشائی هم بهاری داشت که بگذشت!!!
سرویس خواندنیهای «فردا» : در این فروردین که هوا مفرح ذات است،گاه بوق های انکر الاصواتی به سیاست بازی مشغول می شوند و فرح بهار را می زدایند. برای پیشگیری
***********************
آورده اند که روزی مریدان شیخی سر به جیب فرو برده و زانوی غم بغل کرده در زیر سایه درختی نشسته، دیدند. نزدیک که شدند دیدند مرد بیچاره عریان و لخت به گوشه ای نشسته و با کهنه پاره ای خود را پوشانده و اشک از دیدگانش جاری است. پس او را صدای زدند: «پیر مردا! از چه این جا نشسته ای!!؟» پس هیچ پاسخ نیامد و صدای ناله و فغان دو چندان گشت!!» پس باز به طریق دلداری دوباره او را صدا زدند و از این بی قراری و دل نگرانی او را پرسیدند! که این بار او با صدایی گرفته فرمود:
«بمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پرورده باد بهاری
چرا گردی بکوه و دشت و صحرا
بجانِ ته، ندارم مو یه کاری»
سر که از گریبان بیرون نمود، جمله مریدان دیدند که شیخ، مولانا بابا طاهر عریان است که سرشک از نرگسش جاری است و از غم بیکاری نالان است. مریدان حیران شیخ را به نظاره نشسته بودند که باز ادامه داد:
« بهار آیو، به هر مجلس شعاری
بهر لاله نشسته ده هزاری
بهر مرزی نیارم پا نهادن
مبو کز مو بتر سوز بیکاری!!
پس یکی از مریدان که در جریان های انحرافی دست و پا بر آتش داشت او را گفت که: «یا شیخ جای نگرانی نیست، این بهار با بهار دیگری قرین شده است، و بهار دیگری در راه است که آن احوال ما متحول گرداند!!» مولانا بابا طاهر که متوجه رندی مرید گشته بود، در دم سرود:
«بهار آیو به صحرا و در و دشت
مشائی هم بهاری داشت که بگذشت!!!
نداری ِ جوانان، گشته رویّه
هرکه کاری نداره رفته گلگشت»
و به طریق گلایه پوز خندی زد و مرید را گفت:
«بهار تِه، خزان کرده گلبن مو!
توّرم کنده ببو بیخ و بن مو
برس ای سوته دل یکدم به دردم
تِه ای داغ دل، تازه کن مو »
پس مرید فرمود: «یا شیخ تورم کنونی نسبت به همه دولت های پیشین، پیشی گرفته و این هم از کرامات این دولت عدالت محور است! و این رشد را ما در همه شاخص ها می بینیم! کاری که نه در دوره سازندگی نه اصلاحات نتانستند انجام دهند ما انجام دادیم! چرا که ما می توانستیم و کردیم!!» پس شیخ به طریق بی محلی سرود:
«جیبی همچون جیب نالان مو نه
غمی همچون غم هجران مو نه
نِه دِریا نِیَم ابر بهاران
حریف همسر گریان مو نه»
پس مرید را حرارتی فرا گرفت و فریاد برآورد: «در انتخابات پیش رو خواهید دید که بهار پیروز خواهد گشت!! و فریاد زد زنده باد بهار!!» پس مولانا که سال ها بود رختی و لباسی نخریده بود و عریان نشسته بود با خشم اینگونه خواند که:
«عزیزان موسم جوش بهاره
رسَد خرداد وقت انتخابه
دمی فرصت غنیمت دان درین فصل
که آن مرد دنی بی اعتباره
و با لحنی آرام دیگر مریدان را موعظه کرد که:
شعار این بهاران هفتهای بی
گه خانه نشینی چلّه ای بی
غنیمت دان اوقات انتخابات
که گل در لاله زاران فلّه ای بی
پ. خالتور