ماجرای مجریان تاریخ مصرفدار از زبان واحدی
اقبال واحدی معتقدست مجریانی که سواد کافی و ادبیات مناسب در اجرا ندارند و صرفا به دلیل نوع پوشش و چهرهشان معروف میشوند، تاریخ مصرفشان کوتاه است و در خاطره مخاطب هم ماندگار نمیشوند.
مهر: اقبال واحدی معتقدست مجریانی که سواد کافی و ادبیات مناسب در اجرا ندارند و صرفا به دلیل نوع پوشش و چهرهشان معروف میشوند، تاریخ مصرفشان کوتاه است و در خاطره مخاطب هم ماندگار نمیشوند. سید محمدعلی اقبال واحدی مجری برنامههای تلویزونی فارغالتحصیل رشته کارگردانی با گرایش جامع فیلمسازی از مرکز آموزش فیلمسازی وزارت ارشاد است. اوج فعالیت تلویزیونی واحدی به تولید و اجرای سفرنامه صبا در برنامه صبح بخیر ایران باز میگردد؛ برنامهای که بینندههای فراوانی را با خود همراه کرد و در ذهن مخاطب ماندگار شد. این مجری را سالیانی است که در قاب شیشهای تلویزیون میبینیم. در فصل سرد و گرم. در سالهای گوناگون. استمراری که به دلیل شاخصههای اجرا و البته شخصیت او بوده و به وی در نقش یک مجری تلویزیونی ماندگاری بخشیده است. اقبال واحدی مرد خوشرو و مهربانی است و همچون اجراهایش سرشاز از انرژی و لبخندست. او که مردی خانوادهدوست است برای نوروز هم برنامههای خاص خود را دارد. به همین بهانه با این مجری سرد و گرم چشیده که لبخند از لبانش دور نمیشود، از دنیای اجرا حرف زدهایم. از ویژگیهای مجریان و ایدهآلها، از برندسازی و مجریان سوپراستار و از "جوهره" که اقبال واحدی آن را پیش از دانش و آموزش دلیلی برای موفقیت یک فرد در مقوله اجرا میداند. *برای آغاز بحث بهتر است از مقوله اجرا از گذشته تا امروز شروع کنیم. ما در طی هماهنگیهایی که برای دعوت مجریان به خبرگزاری داشتیم با این معضل روبرو شدیم که مجری مدنظر میخواست بداند طرف مقابلش چه کسی است و خیلیها حاضر نبودند با دیگر همکارانشان دور یک میز گفتگو بنشینند. شاید در حوزههای دیگر مثل سینما، تئاتر کمتر با این مساله برخورد کنیم. چرا در حوزه اجرای تلویزیونی دوستان اینقدر سخت کنار هم قرار میگیرند به طوری که شاهد شکلگیری یک رقابت ناسالم هستیم؟ - البته من از شما درباره دیگر مهمانانتان نپرسیدم. چون من خودم را چیزی نمیدانم و کسی که خودش را چیزی نبیند این مسائل برایش مطرح نمیشود و اتفاقاً بسیار خواستار این امر است که در کنار یک مجری دیگر قرار بگیرد و از این طریق لین جدیدی برایش ایجاد شود. برای مثال خبرگزاری مهر یک جایگاه خاصی دارد و این خودش کافی است تا کسی که از او برای مصاحبه دعوت میشود، رغبت خاصی برای قبول این دعوت داشته باشد. اتفاقاً دو روز پیش، یک روزنامه محلی از گناباد برای مصاحبه با من تماس گرفت و من خیلی خوشحال شدم که در گناباد هم مخاطب دارم. * در هماهنگیهایی که برای دعوت مجریان داشتیم، دوستان تحمل کنار هم نشستن را نداشتند و این کمتحمل بودن در نسل جدید مجریان بیشتر بود. شما به عنوان کسی که بیش از دو دهه سابقه اجرا دارد، این مساله را چگونه آسیب شناسی میکنید؟ - به نظر من تغییر فرهنگ به ویژه فرهنگ مد، سوپراستاری و ژورنالیستی باعث این امر شده است. من چون با همه همکارانم در بخش اجرا دوستی دارم نمیخواهم درباره این موضوع صحبت کنم. من میدانم که چرا آنها این دیدگاه را دارند ولی باید خودشان دلیل امر را بگویند. * در یک رسانه این مجریان هستند که پل ارتباط بین رسانه و مخاطب میشوند. مجریان با بیان و رفتار خود فرهنگسازی میکنند. یک دههای میشود که در به ویژه در تلویزیون شاهد حضور مجریانی هستیم که نه ادبیات درستی دارند نه پوشش متناسب با ارزشها و عرف جامعه. برخی از آنها حتی فن بیان هم ندارند و حداقل تسلط به ادبیات و موضوعات روز نیز در آنها دیده نمیشود. و حال این مجریان میشوند الگوی جوانان ما. - رسانه ما یک رسانه خاص در کشور است چون رسانهای دولتی است، بنابراین تفکری که از طریق این رسانه القا میشود موضع رسمی نظام است و مخاطب هم آن را حس میکند. به طور مثال من یک مطلبی را در تلویزیون گفتم و بعد آن مطلب تغییر کرد وقتی به خانه رفتم و به مادرم گفتم که مطلب تغییر کرده او از من قبول نکرد و گفت تلویزیون گفته که چنین است. با اینکه خود من آن مطلب را در تلویزیون گفته بودم اما مادرم گفت تو اینجا پسرم هستی ولی در تلویزیون در مقام یک مجری حرفت حجت است. یک مجری وقتی با حضور در تلویزیون، مطلبی را میگوید چون از کانال رسمیترین رسانه کشور مطلب را انتقال میدهد، آن موضوع برای مخاطب حجیت پیدا میکند. این امر تاثیر تلویزیون را نشان میدهد. اجرا و گویندگی مسئولیت سنگینی است، به ویژه مجریانی چون من که مولف هم هستند و خودشان مسئولیت تهیهکنندگی را نیز برعهده دارند مسئولیتی دوچندان دارند و باید حواسشان جمعتر باشد. مهمتر از همه اینها این است که مجری باید بهروز باشد و من برای این موضوع ابتدا اطلاعاتم را درباره یک مطلب تکمیل کرده و سپس تلاش میکنم ارتباط باورپذیری را با مخاطب و خانوادهها ایجاد کنم. برای مثال اگر من در یک روستا دنبال پیدا کردن نشانی جایی باشم، روستاییان مرا راهنمایی میکنند و حتی مرا به نام میشناسند و میخوانند. این امر نشاندهنده ماندگاری و بر اثر صداقت است. مخاطب باید احساس کند که این کانال برای دیدن امن است. من معتقد به سوپراستار هستم. بدین معنی که باید کسی را بزرگ و روی او سرمایه گذاری کرد. در این صورت آن فرد جزو سرمایههای آن شبکه میشود. شاید مخاطبان نام برخی از برنامهها را ندانند ولی مجریاش را میشناسند. این مساله حتی در روزنامهها هم دیده می شود. مثلاً خواننده میداند فلان مطلب را فلانی نوشته ولی روزنامهای که مطلب در آن درج شده برایش مهم نیست. اگر تلویزیون بتواند در رابطه با مجری برندسازی کند و مجری هم قابلیت این مسئولیت را داشته باشد، این کاربُرد خوبی خواهد شد. * این اتفاق دارد به شکل معکوس رخ میدهد. رسانه یک نفر را بزرگ میکند ولی دیگر کنترل آن شخص از دستش درمیرود و حتی برخی مجریان بر سر مخاطب هم منت میگذارند و گاه با ادبیاتی ناخوشایند با مردم هم صحبت میکنند. - این گونه رفتار مجری در وهله اول به ضرر خود اوست. شاید در لحظهای خوشایند مخاطب باشد اما مجری با این کار تاریخ مصرف خود را پایین میآورد. شاید به خاطر تعدد شبکهها و مبارزه با شبکههای برون مرزی آن طرفِ آب یک چنین روندی در اجرای مجریها ایجاد شده است. برخی از شبکههای برون مرزی آن طرف آبی که برای ایرانیها برنامه تولید میکنند واقعاً جذابیت دارند مانند "نشنال جغرافیا" که با قدمت بالا در جایگاهی قرار دارد که رقابت کردن با آن بسیار سخت است. این شبکهها به جذابیتهای ظاهری بیشتر اهمیت میدهند تا جذابیتهای معرفتی و حال مدیران رسانه ما هم لابد با خود فکر کردند که معرفت و اخلاق را میشود از جای دیگر آموزش داد و گفتند حتی اگر شده، یکسری مطالب غیرمفهوم هم برای جذب مخاطب گفته شود بهتر است تا اینکه مطالبی بگوییم که حساسیت ایجاد کنیم ولی مخاطب نداشته باشیم. به نظر من جذابیت چندانی هم در این برنامهها و شبکههای داخلی که سعی میکنند به هر قیمتی مخاطب جذب کنند، نیست. من خودم در خانه جوان دارم و میبینم که ارتباطی با این برنامهها برقرار نمیکنند. من نمیخواهم درباره علت این امر صحبت کنم، چون اگر ریشهیابی کنم خیلی طولانی میشود و می شود نظر شخصی که من هم نمیخواهم اینجا نظر شخصی مطرح کنم. * به نظر میرسد برخی برنامههای تلویزیون آنقدر مجریمحور میشوند که دیگر این مجری است که تعیین میکند چه بپوشد یا چگونه با مهمان ارتباط برقرار کند و کسی هم نمیتواند چیزی بگوید. - البته تلویزیون این قدرها هم بی در و پیکر نیست. یعنی در پشت این برنامههای تلویزیون تفکری هست. همین طوری که شما تحلیل میکنید مسئولان تلویزیون در سطح بالاتری این کار را انجام میدهند و بازخوردهایی نیز از برنامهها دارند. شما چون رسانهای هستید جزو مخاطب خاص هستید و با مخاطب عام تفاوت دارید. شما نیاز به سطح بالاتری از برنامهسازی دارید. من حس میکنم چون برای سطح بالاتر تعریفی نداریم، شما دلخور هستید اما درباره مخاطب عام این طور نیست. ما نباید با نگاه خودمان موضوع را تحلیل کنیم. مخاطب عام گاهی از برنامهای خوشش میآید و ما در این گونه موارد باید کوتاه بیاییم. در مورد موسیقی نیز همین طور است. باید برای تحلیل به بانک اطلاعاتی مخاطبشناسی توجه کنیم و ببینیم سلیقه مخاطب چیست. * ما در دهه شصت تنها دو شبکه تلویزیونی داشتیم که گویندهها و مجریان آن زمان هنوز مورد توجه مردم هستند و تاریخ مصرفشان نگذشته است مثل اجرای جلال مقامی در برنامه "دیدنیها". ولی برعکس امروزه مخاطب با یک اجرای نه چندان مطلوب ارتباط برقرار میکند و اتفاقا همین مجریان مخاطبپسند اگر مدتی روی آنتن نیایند از خاطره مخاطبانشان هم محو میشوند. از رسانه ملی انتظار میرود که وظیفه فرهنگسازی و ذائقهسازیش را فراموش نکند و تنها دنبالهرو مخاطب نباشد. - بله. برای مثال پوشش برخی از خانمهایی که من در جشنوارهها میبینم به گونهای است که اگر کسی غیر از آنها این پوشش را در خیابان داشته باشد، مورد مواخذه قرار میگیرد. نباید درباره این امور با من صحبت کنید چون من یک آدم بسیار عادی هستم و در تلویزیون عددی نیستم. در مقام درددل با شما مشترکم و جواب هم دارم اما این جواب، مطمئناً جواب سازمان نیست. * در این برهه از زمان که به قول خودتان مخاطب جنس دیگری از اجرا را میپسندد، اقبال واحدی که اتفاقاً تا امروز مجری ماندگاری هم بوده است، چه معیارهایی را باید در نظر بگیرد که مخاطب با او ارتباط برقرار کند؟ - اجرا و گویندگی وجودی میخواهد که تنها یک نفر از میلیون نفر واجد آن هستند. من فکر میکنم که دانشگاه رشته اجرا ندارد، همین طور رشتهای برای تربیت کمدین. من اگر مجری هم نبودم باز هم میتوانستم با مردم ارتباط برقرار کنم. من در مدرسه هم مبصر بودم. در سربازی هم سرشناس بودم. یک ارتباط درونی با مردم دارم و اتفاقاً این مهم است. اگر مجریان در سطح جهان را هم مورد توجه قرار دهیم میبینیم تنها یکی مثل اوپرا وینفری در جهان وجود دارد. در تمام دنیا مجری خوب کم است. اجرا اکتسابی نیست یعنی اکتساب بعد از داشتن "جوهره" مهم است. برخی از مجریان هستند که فوق لیسانس ادبیات دارند یا معلم اخلاق اند، اما آیا اینها کافی است؟ یکی چیزی هست که به خاطر آن از بین همه تنها چند نفر شاخص میشوند و آن جوهره است. حتی برخی روز سوم کارشان شاخص میشوند و از آنچنان کاریزمای قویای برخوردارند که خیلی سریع جایگاه خودشان را پیدا میکنند. اجرا غیر از سینما است. در سینما نورپردازی، گریم، دکوپاژ همه و همه نقش دارند و کار حتی به برداشت دهم میرسد تا کارگردان به آن ایدهآل برسد ولی اجرا یک برداشت بیشتر ندارد با نورپردازی و گریم عادی. * با تعبیر شما میتوان گفت اجرا و زندگی در هم حل شده هستند. یک مجری نمیتواند حد و مرزی میان اجرا و زندگی روزمرهاش بگذارد. - اگر مجری بین اجرا و زندگی روزمره اش حد و مرزی بگذارد در کارش موفق نمیشود. اگر از خانوادهام درباره من بپرسید به شما میگویند که من همینم که هستم. از این مساله مهمتر این است که مجری نباید نیاز مالی داشته باشد و به مقوله اجرا به عنوان شغل نگاه کند. برخی از همکارانم گلهمندند که یکسال است کار ندارند و من میگویم تو باید آنقدر جذاب باشی که به دنبالت بیایند. برای تهیهکننده این امر مهم است که کار برایش پولساز بوده و باعث اعتبار و آبرویش شود. این بحث پیچیدهای است که به نتیجه نمیرسیم، چون این امر یک اتفاق است. این اتفاق وقتی رخ میدهد که شبکههای خصوصی و مجازی پا بگیرند، آن وقت میتوان از درون این شبکهها چنین مجریانی را کشف کرد. * شما گفتید نظام استعدادیابی نداریم و رشتههای آکادمیک هم در رابطه با اجرا وجود ندارد. رسانه ملی چگونه میتواند با توجه به این دو فاکتور طوری کار کند که بحران داشتن مجری خوب را پشت سربگذارد؟ - همانطور که پیشتر نیز گفتم نقش جوهره پیش از هر امر دیگری مهم است. این مساله تنها در مورد اجرا صدق نمیکند، در پزشکی نیز شماری فارغ التحصیل میشوند ولی تنها چند نفر شاخص میشوند و این ربطی به دانشگاه محل تحصیل آنها ندارد. این معضل، یک معضل جهانی است و خاص کشور ما نیست. ما هنوز به شاعران قرون 7 و 8 مان مینازیم اما امروزه با این که دانشکده ادبیات هم داریم شمار اندکی میشوند سهراب سپهری. معتقدم استعدادیابی به محیط بستگی دارد. دانشجوی سینما در محیط سینمایی، بچههای سینما را پیدا میکند. افراد در محیط شناسایی میشوند. همان طور که من را شناسایی کردند. من انیماتورم و کارم فنی و پشت صحنه است. من قبلاً در کار اجرا نبودم ولی آدمی بودم که پشت دوربین شوخی میکردم و به همه انرژی میدادم و این ویژگیها باعث شد که مرا کشف کنند. استعداد من در محیط رسانهای کشف شد. اجرا یک هوش خاصی میخواهد؛ بداههگویی توام با اخلاقیات. این که شما بتوانی جملهای بگویی که ضمن آن که شیرین است، اساعه ادب هم نباشد، هنر است. کار من کاستیهایی هم داشت ولی چون معدلم خوب بود مورد توجه واقع شد.